شمارهٔ ۴ - شکایت از روزگار
دگر باره چه صنعت کرد باما
سپهر سر کش فرتوت رعنا
بیک بازی سوی تحت الثری برد
برونق رفته کاری چون ثریا
چو گفتم کاستقامت یافت کارم
زگردون شد چو گردون زیر وبالا
جوانمردی غم ما خواست خوردن
لگد بر کار زد این پیر رسوا
دریغا آنچنان آزاد مردی
که گردونش نخواهد دید همتا
چو کشتی امید آمد بساحل
بدو وا خورد ناگه موج دریا
فلک بااهل معنی خود بکین است
نه بر من میرود این ظلم تنها
دل ریشم از او مرهم طلب کرد
مر او داغی نهادش بی محابا
مگر کار دل از مرهم گذشتست
به داغش می کند اکنون مداوا
ندانم چرخ را با من چه کین است
مگر با زهره بگرفته است مارا
بغارت برد عمرم نحس کیوان
هم از ادبار این هندوی لا لا
مکن ای چرخ با ما هم نظر کن
که هرکس از تو در کاریست الا
اگر بر جاهلان وقفست خیرت
نیم من هم بدین حد نیز دانا
مرا دی بر گذشت از عمر و امروز
ز دی بدتر گذشت ای وای فردا
سرمن چون سر چرخست گردان
دل من چون دل مهرست دروا
نه اندر رسم این ایام انصاف
نه اندر طبع این مردم مواسا
چنان سیرم زجان کز غصه هر روز
کنم صدره گذر بر مرگ عمدا
مرا گویی چرا صابر نباشی
که بر عمر اعتمادی نیست زیرا
تو از من عمر یکروزه ضمان کن
که من سالی بوم آنگه شکیبا
قبای عمر چون بر تن بدرد
نشاید کردنش دیگر مطرا
منم در کام این ایام شکر
چرا بر من کند بیهوده صفرا
چرا از بهر دانش رنج بردیم
چرا بیهوده می پختیم سودا
قلم را با قلم زن خاک بر سر
چرا نه چنگ زن بودم دریغا
چو موی رو بهست و ناف آهو
وبال عمر ما این دانش ما
هنر عیبست و فضل آفت چه تدبیر
که با کفرست این هردو مساوا
نه حکمت رست و نه یونان حکمت
نه شد بر طور سینا پور سینا
چه نقص از جهل چون از جهل باشد
دل آسوده و عیش مهنا
چه سود از فضل چون از فضل دارم
همه اسباب نا کامی مهیا
سگان را حشمت و مارا تحسر
خران را دولت و ما را تمنا
وجاهت در دروغست و تقدم
برای العین میبین آشکارا
که از بهر دروغی صبح کاذب
ز پیش صبح صادق گشت پیدا
دو روئی کن که تا جاهی بیابی
نبینی اوج خورشید است جوزا
بدی کن تا توانی و ددی کن
که تا از تو بترسد پیر و برنا
همیشه همچو کژدم جان گزا باش
که تا باشد چو مارت جامه دیبا
تما شا کن در این چرخ مشعبد
که هستش مهره زرین حله مینا
ولی جان خواهد از تو وقت بازی
که اینجا رایگان نبود تماشا
فلک چون دست یابد در خلد نیش
تو خواهی جنگ کن خواهی مدارا
تو از من ایدل این یک پند بشنو
اگر هستی بکار خویش بینا
چو گردون سفله پرور گشت و خس طبع
خس و سفله توانی بود؟ حاشا
برو ملک قناعت جوی از یراک
در آن عالم نبینی فقر اصلا
تو گردر کوی حکمت خانه سازی
نباشد با جهانت هیچ پروا
ترا چون هیچ حقی بر قضا نیست
نه زشتست از قضا کردن تقاضا؟
ز درویشی ده آب کشت حکمت
ز خاموشی حیات جان گویا
مکن بر چرخ نیک و بد حوالت
که این از هیچ عاقل نیست زیبا
فلک سر گشته و بی اختیار است
چرا با او همی گیری محاکا
فلک را بر خلاف حکم تقدیر
بسعد و نحس گشتن نیست یا را
نه فعل چرخ و سعی انجم است این
که هست این کار دانای توانا
شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالغنائم سعد الملک: زهی محل رفیعت برون زاوج سماشمارهٔ ۵ - در مدح اردشیر بن حسن اسپهبد مازندران: بتافت از افق ملک و آسمان بقا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر باره چه صنعت کرد باما
سپهر سر کش فرتوت رعنا
هوش مصنوعی: دست دوباره چه کار جدیدی با ما کرد ای آسمان سرکش و پیر و زیبا.
بیک بازی سوی تحت الثری برد
برونق رفته کاری چون ثریا
هوش مصنوعی: در یک بازی، به دنیای زیرین رفته و برای بهبود وضعیت کاری، تلاشی انجام میشود که مانند ستاره ثریا درخشان و برجسته است.
چو گفتم کاستقامت یافت کارم
زگردون شد چو گردون زیر وبالا
هوش مصنوعی: وقتی که گفتم ثابت و استوار شدم، حال و اوضاع من از چرخ روزگار تغییر کرد و مانند چرخش دنیا به بالا و پایین رفت.
جوانمردی غم ما خواست خوردن
لگد بر کار زد این پیر رسوا
هوش مصنوعی: یک جوانمرد که به فکر غم ما بود، حالا از روی خجالت به کار زشت این فرد پیر رسوا پی برده و نمیتواند آن را تحمل کند.
دریغا آنچنان آزاد مردی
که گردونش نخواهد دید همتا
هوش مصنوعی: افسوس بر آن آزادی، که همچون مردان بزرگ و بینظیر، هیچ موجودی را در زمانهاش نمیتوان دید که به پای او برسد.
چو کشتی امید آمد بساحل
بدو وا خورد ناگه موج دریا
هوش مصنوعی: وقتی که کشتی امید به ساحل نزدیک میشود، ناگهان موج دریا به آن برخورد میکند.
فلک بااهل معنی خود بکین است
نه بر من میرود این ظلم تنها
هوش مصنوعی: آسمان با کسانی که به حقیقت و معنا میپردازند، در حال گریه است و این ظلم تنها بر من نمیرود.
دل ریشم از او مرهم طلب کرد
مر او داغی نهادش بی محابا
هوش مصنوعی: دل زخمی من از او درخواستی کرد، اما او بیتوجهی کرده و زخم عمیقتری بر دل من گذاشت.
مگر کار دل از مرهم گذشتست
به داغش می کند اکنون مداوا
هوش مصنوعی: آیا دل میتواند با مرهم درمان شود وقتی که به شدت داغ و دردناک است؟ اکنون در تلاش است تا خود را درمان کند.
ندانم چرخ را با من چه کین است
مگر با زهره بگرفته است مارا
هوش مصنوعی: نمیدانم که چرا زندگی با من دشمنی میکند، مگر اینکه بخواهد به من آسیبی بزند که شبیه به آسیبهایی است که به زهره میزند.
بغارت برد عمرم نحس کیوان
هم از ادبار این هندوی لا لا
هوش مصنوعی: زندگیام به واسطهی بدیهای کیوان (سیاره زحل) غارت شده و این بدبختی ناشی از سرنوشت بد این زن هندی است که در زندگیام تاثیر منفی گذاشته است.
مکن ای چرخ با ما هم نظر کن
که هرکس از تو در کاریست الا
هوش مصنوعی: ای دور زمان، با ما نظری نکن، زیرا هر کس در زندگیاش مشغول امری است به جز تو.
اگر بر جاهلان وقفست خیرت
نیم من هم بدین حد نیز دانا
هوش مصنوعی: اگر بر افرادی که نادان هستند، خوشی و خوبیات وقف شده باشد، من هم به همین اندازه از دانش برخوردارم.
مرا دی بر گذشت از عمر و امروز
ز دی بدتر گذشت ای وای فردا
هوش مصنوعی: دیروز از عمر من گذشت و امروز هم از دیروز بدتر گذشت، وای به حال فردا که چه خواهد شد.
سرمن چون سر چرخست گردان
دل من چون دل مهرست دروا
هوش مصنوعی: سر من مانند دور قمر است و دل من همچون دل اهل محبت در حال چرخش و تغییر است.
نه اندر رسم این ایام انصاف
نه اندر طبع این مردم مواسا
هوش مصنوعی: در این دوران نه انصاف وجود دارد و نه اخلاق انسانی که به دیگران کمک کند و همدلی احساس شود.
چنان سیرم زجان کز غصه هر روز
کنم صدره گذر بر مرگ عمدا
هوش مصنوعی: من به قدری از زندگی خسته و آزار دیدهام که هر روز به عمد از کنار مرگ عبور میکنم، چرا که غم و اندوه مرا به این حال رسانده است.
مرا گویی چرا صابر نباشی
که بر عمر اعتمادی نیست زیرا
هوش مصنوعی: چرا صبر نداشته باشی؟ به خاطر اینکه هیچ اعتمادی به عمر و زمان وجود ندارد.
تو از من عمر یکروزه ضمان کن
که من سالی بوم آنگه شکیبا
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که برای من عمر یک روزهای تضمین کنی، تا بتوانم سالها با صبر و تحمل زندگی کنم.
قبای عمر چون بر تن بدرد
نشاید کردنش دیگر مطرا
هوش مصنوعی: البته! این بیت به این معناست که وقتی عمر به پایان خود نزدیک میشود و شرایط نامناسبی در زندگی ایجاد میشود، دیگر نمیتوان کار زیادی برای تغییر وضعیت انجام داد. به نوعی به ناپایداری و زودگذری زندگی اشاره میکند.
منم در کام این ایام شکر
چرا بر من کند بیهوده صفرا
هوش مصنوعی: در این روزگار، من در شادی و خوشی به سر میبرم، پس چرا باید بر من غم و ناراحتی حاکم شود؟
چرا از بهر دانش رنج بردیم
چرا بیهوده می پختیم سودا
هوش مصنوعی: چرا برای کسب علم زحمت کشیدیم و چرا به طور بیهوده به افکار و خیالات خود پرداختیم؟
قلم را با قلم زن خاک بر سر
چرا نه چنگ زن بودم دریغا
هوش مصنوعی: چرا من به جای اینکه با قلم خود به کارهای عظیم و موثر بپردازم، فقط خاک به سر خود میزنم و نتوانستم تواناییام را به نمایش بگذارم. افسوس که چنین شد.
چو موی رو بهست و ناف آهو
وبال عمر ما این دانش ما
هوش مصنوعی: موهای زیبا و باریک مانند موی زیبای عروسک و نازکی که به ناف آهو اشاره دارد، نشاندهنده یکی از زیباییهای زندگی ماست. این زیباییها به نوعی بار عمر ما محسوب میشوند و دانش ما نیز به همین موضوع مرتبط است.
هنر عیبست و فضل آفت چه تدبیر
که با کفرست این هردو مساوا
هوش مصنوعی: هنر میتواند به عنوان یک نقص مطرح شود و فضیلت نیز میتواند مشکلساز باشد. چه تدبیری میتوان اتخاذ کرد وقتی که هر دو این ویژگیها در واقع با بیدینی برابرند؟
نه حکمت رست و نه یونان حکمت
نه شد بر طور سینا پور سینا
هوش مصنوعی: نه حکمت و دانشی از یونان به دست نیامد و نه راز و رمزی که در طور سینا برای پیامبران فاش شد، از حکمت پور سینا به حقیقت پیوست.
چه نقص از جهل چون از جهل باشد
دل آسوده و عیش مهنا
هوش مصنوعی: اگر دل انسان از نادانی راحت باشد و در خوشی زندگی کند، هیچ عیبی ندارد که در جهل به سر ببرد.
چه سود از فضل چون از فضل دارم
همه اسباب نا کامی مهیا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که در زندگی اگرچه ممکن است دارای علم و دانش باشیم، اما اگر شرایط و عوامل مناسب وجود نداشته باشد، آن علم و دانش به کار نمیآید و نتیجه مثبتی به همراه نخواهد داشت. به عبارت دیگر، داشتن فضل و دانایی بدون وجود شرایط مساعد، کمکی به موفقیت نمیکند.
سگان را حشمت و مارا تحسر
خران را دولت و ما را تمنا
هوش مصنوعی: در این بیت به تفاوت میان سرنوشت و موقعیت انسانها و حیوانات اشاره شده است. به این معنا که بعضی از موجودات، حتی اگر وضعیت ظاهری خوبی داشته باشند، در حقیقت در کمال نارضایتی و آرزو به سر میبرند، در حالی که دیگرانی که شاید در شرایط دشواری به نظر برسند، به نوعی از نعمت و قدرت برخوردارند. این نشان میدهد که قضاوت درباره خوشبختی و نعمتها تنها به ظاهر امور نیست و واقعیتهای عمیقتری پشت آن قرار دارد.
وجاهت در دروغست و تقدم
برای العین میبین آشکارا
هوش مصنوعی: شما به گونهای دروغین به نظر میرسید و این امر برای همگان واضح و آشکار است.
که از بهر دروغی صبح کاذب
ز پیش صبح صادق گشت پیدا
هوش مصنوعی: به خاطر یک دروغ، صبح دروغین جای صبح واقعی و راستین را گرفته و نمایان شده است.
دو روئی کن که تا جاهی بیابی
نبینی اوج خورشید است جوزا
هوش مصنوعی: اگر در دو راهی قرار بگیری و بخواهی به جایی برسی، نباید به اوج و درخشش خورشید (که نماد موفقیت و پیشرفت است) در برج جوزا (که نماد زمان خاصی است) توجه کنی. به عبارتی، در انتخابهایت باید هوشمندانه عمل کنی و به ظواهر بیتوجه باشی.
بدی کن تا توانی و ددی کن
که تا از تو بترسد پیر و برنا
هوش مصنوعی: هر چه بتوانی بدی کن و ترس و وحشت به وجود بیاور، تا هم جوانان و هم پیران از تو بترسند.
همیشه همچو کژدم جان گزا باش
که تا باشد چو مارت جامه دیبا
هوش مصنوعی: همیشه مثل کژدمی باشید که نیش میزند، تا بتوانید مانند ماری با لباس زیبا زندگی کنید.
تما شا کن در این چرخ مشعبد
که هستش مهره زرین حله مینا
هوش مصنوعی: به نگاه کن به این دنیای گردان که در آن، یک مهره زرد رنگ در دامن یک رنگین کمان قرار دارد.
ولی جان خواهد از تو وقت بازی
که اینجا رایگان نبود تماشا
هوش مصنوعی: اما جانم خواهان تو در هنگام بازی است، زیرا اینجا برای تماشا هیچ هزینهای وجود ندارد.
فلک چون دست یابد در خلد نیش
تو خواهی جنگ کن خواهی مدارا
هوش مصنوعی: به هنگامی که آسمان به با تو در بهشت بپردازد، میتوانی انتخاب کنی که به جدال بپردازی یا به سازش و آرامش رو بیاوری.
تو از من ایدل این یک پند بشنو
اگر هستی بکار خویش بینا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی موفق باشی و در کارهایت آگاهانه عمل کنی، باید به خودت و تواناییهایت توجه کنی و از تجربههای دیگران عبرت بگیری.
چو گردون سفله پرور گشت و خس طبع
خس و سفله توانی بود؟ حاشا
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به نابخردان و افراد پست بها دهد و ارزش آنها را بالا ببرد، آیا میتوان انتظار داشت که از این افراد چیز باارزشی سر بزند؟ هرگز!
برو ملک قناعت جوی از یراک
در آن عالم نبینی فقر اصلا
هوش مصنوعی: به دنبال زندگی با قناعت و داشتن نیازهای اولیه باش، زیرا در آن دنیا هیچ نشانی از فقر وجود ندارد.
تو گردر کوی حکمت خانه سازی
نباشد با جهانت هیچ پروا
هوش مصنوعی: در مسیر حکمت و دانش، خانهسازی نکن که به دنیای خود توجهی نداشته باشی.
ترا چون هیچ حقی بر قضا نیست
نه زشتست از قضا کردن تقاضا؟
هوش مصنوعی: تو هیچ حقی بر سرنوشت نداری، پس درخواست کردن از سرنوشت چه اشکالی دارد؟
ز درویشی ده آب کشت حکمت
ز خاموشی حیات جان گویا
هوش مصنوعی: از زندگی ساده و فقیرانه، دانش و حکمت میرویاند و از سکوت، زندگی و جان واقعی را میتوان شناخت.
مکن بر چرخ نیک و بد حوالت
که این از هیچ عاقل نیست زیبا
هوش مصنوعی: بهتر است که به سرنوشت خوب و بد اهمیتی ندهی، زیرا این کار از هیچ شخص خردمندی منطقی و زیبا نیست.
فلک سر گشته و بی اختیار است
چرا با او همی گیری محاکا
هوش مصنوعی: آسمان به شکل چرخشی در آمده و از روی اختیار خارج شده، پس چرا میخواهی با او به زور و جدل بپردازی؟
فلک را بر خلاف حکم تقدیر
بسعد و نحس گشتن نیست یا را
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر، راهی جز آنچه مقدر شده ندارد و زندگی انسانها تحت سلطهی همین تقدیر است؛ نه خوشبختی میتواند آن را تغییر دهد و نه بدبختی.
نه فعل چرخ و سعی انجم است این
که هست این کار دانای توانا
هوش مصنوعی: این کار، نه نتیجه فعالیت طبیعی ستارهها و نه تلاش کهکشانهاست، بلکه ناشی از آگاهی و مهارت شخص دانا و توانا است.
حاشیه ها
1400/12/11 19:03
سید هادی سبزپوش
سلام عکسی که برای این شاعر یعنی جمال الدین عبدالرزاق گذاشتید همان عکس معروف ابن سینا است