گنجور

شمارهٔ ۳۴ - در مدح ارسلان بن طغرل

روی او تشویر ماه آسمانی می‌دهد
قد او تعلیم سرو بوستانی می‌دهد
هندوی زلفش گر رقص ورد س طرفه نیست
تا ز جام لعل آن لب دو ستکانی می‌دهد
آتش رویت چرا داری دریغ از آن کسی
کو شرروار از غمت جان در جوانی می‌دهد
چشم بدسازت مرا در بی‌نوایی هر زمان
گوشمالی آنچنان سوزان که دانی می‌دهد
هر نفس چون نایم از وعده می خوش می‌دهی
اینت خوش دم کو امید زندگانی می‌دهد
من همی‌دانم که آن وعده سراپا مطلقست
لیک حالی طبع ما را شادمانی می‌دهد
از پس امروز و فردا آن رخ آیینه‌گون
آه می‌ترسم که وعده آن جهانی می‌دهد
چرخ شوخ آخر خجل گشت از لب و دندان تو
لعل و در کان و صدف را زان نهانی می‌دهد
یارب آن گلبرگ نو باد از بنفشه پایمال
چون ترا دستوری این دلگرانی می‌دهد
هم عفی الله اشک چشم من که بهر نام و ننگ
روی را گه‌گاه رنگ ارغوانی می‌دهد
مردم چشم من اندر درفشانی روز و شب
از کف سلطان داد و دین نشانی می‌دهد
پادشاه دین و دولت ارسلان آن کز علو
جرم خاک تیره را لطف و روانی می‌دهد
لفظ عذبش خجلت ابر بهاری آمدست
طبع رادش طیره باد خزانی می‌دهد
شد سکندر دولت و بی‌منت آب حیات
ایزدش چون خضر عمر جاودانی می‌دهد
حزم رایش قوت سنگ زمینی می‌نهد
عزم تیزش سرعت طبع زمانی می‌دهد
رشک طبع او هوارا علت دق آورد
شرم خلق او صبا را ناتوانی می‌دهد
طبع گوهربار او بحر است آری زین سبب
ابر را خاصیت گوهرفشانی می‌دهد
جز به مدح او زبان نگشود سوسن هیچوقت
لاجرم چرخش چنین رطب اللسانی می‌دهد
رتبتش را آسان اعلی المعالی می‌نهد
دولتش را روزگار اقصی الامانی می‌دهد
ای خداوندی که خاک حلم و باد عدل تو
آب را با آتش از دل مهربانی می‌دهد
طاس زر در دست نرگس در بیابان خفته مست
عدل تو او را فراغ از پاسبانی می‌دهد
شیر در بیشه به دندان برکند ناخن ز دست
تا به پارنج سگان کاروانی می‌دهد
با چنین عدلی ندانم جودت از بهر چرا
غارت کان‌ها و گنج شایگانی می‌دهد
صبح چون از عالم غیب آید اول دم زدن
مژده فتحت به رسم ارمغانی می‌دهد
چرخ دولابی چو خصم خاکسارت تشنه شد
آب او از چشمه تیغ یمانی می‌دهد
ظلم را عدلت شکال چارمیخی می‌نهد
آز را جودت فقاع پنج گانی می‌دهد
عکس تیغت آفتاب آمد که چون بر خصم تافت
از مسامش لعل و از رخ زرکانی می‌دهد
گردنی کز سرکشی بیرون شدت از چنبرت
ریسمان او را شکوه طیلسانی می‌دهد
از برای آنکه مدحت عین صدق و راستی‌ست
صبح صادق نیز تن در مدح‌خوانی می‌دهد
اینت خوش نظمی که از روی ترقی آسمان
با دعای مستجابش هم‌عنانی می‌دهد
در سفری سوی معانی و هم دوراندیش من
همچو قدر تو نشان از بی‌نشانی می‌دهد
تا گشادم چون دویت از بهر مدح تو دهن
چون قلم فر توأم چیره‌زبانی می‌دهد
چون منی هرگز چنین نظمی تواند گفت نه
مدح تو خود قوت لفظ و معانی می‌دهد
تا همی تاراج فرش باغ و زینت‌های راغ
لشکر دم سرد باد مهرگانی می‌دهد
صرصر خشمت عدو را مهرگانی با دو هست
کش رخ آبی و اشک ناردانی می‌دهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی او تشویر ماه آسمانی می‌دهد
قد او تعلیم سرو بوستانی می‌دهد
هوش مصنوعی: چهره‌اش نورانی و مانند ماه آسمان است و قامتش به زیبایی و افراشته بودن سرو در باغ می‌ماند.
هندوی زلفش گر رقص ورد س طرفه نیست
تا ز جام لعل آن لب دو ستکانی می‌دهد
هوش مصنوعی: موهای زن هندی اگرچه زیبا و دلبرانه می‌رقصند، اما تا زمانی که از لبان زیبا و آتشین او جرعه‌ای ننوشی، هیچ کدام از زیبایی‌هایش ارزشمند نخواهد بود.
آتش رویت چرا داری دریغ از آن کسی
کو شرروار از غمت جان در جوانی می‌دهد
هوش مصنوعی: چرا از زیبایی چهره‌ات ناراحت هستی، در حالی که کسی وجود دارد که در جوانی به خاطر غم تو جانش را فدای می‌کند؟
چشم بدسازت مرا در بی‌نوایی هر زمان
گوشمالی آنچنان سوزان که دانی می‌دهد
هوش مصنوعی: چشم کسی که بد می‌خواهد، در شرایط سختی همیشه مرا آزار می‌دهد، به‌گونه‌ای سوزان و عذاب‌دهنده که خودت بهتر می‌دانی.
هر نفس چون نایم از وعده می خوش می‌دهی
اینت خوش دم کو امید زندگانی می‌دهد
هوش مصنوعی: هر لحظه، مانند نای که صداهای خوشی از خود می‌سازد، وعده‌های شیرینی به من می‌دهی و این نفس‌های خوش بو، امیدی برای زندگی به من می‌بخشد.
من همی‌دانم که آن وعده سراپا مطلقست
لیک حالی طبع ما را شادمانی می‌دهد
هوش مصنوعی: من می‌دانم که آن وعده کاملاً واقعی و قطعی است، اما در حال حاضر، فکر کردن به آن به ما شادی و نشاط می‌بخشد.
از پس امروز و فردا آن رخ آیینه‌گون
آه می‌ترسم که وعده آن جهانی می‌دهد
هوش مصنوعی: من از آینده و روزهای نزدیک می‌ترسم که مبادا آن چهره زیبا و شفاف، وعده‌هایی از زندگی بعد از مرگ بدهد.
چرخ شوخ آخر خجل گشت از لب و دندان تو
لعل و در کان و صدف را زان نهانی می‌دهد
هوش مصنوعی: چرخ دوران در نهایت از زیبایی‌های تو شرمنده شد، زیرا لب‌ها و دندان‌های تو به قدری زیبا هستند که حتی جواهراتی چون لعل و در درون صدف نیز از پنهان بودن در برابر آن‌ها خجالت می‌کشند.
یارب آن گلبرگ نو باد از بنفشه پایمال
چون ترا دستوری این دلگرانی می‌دهد
هوش مصنوعی: ای خدا، آن گلبرگ تازه از بنفشه که زیر پا رفته است، چگونه می‌تواند دلگرمی به من بدهد در حالی که تو این احساس را به من فرمان داده‌ای؟
هم عفی الله اشک چشم من که بهر نام و ننگ
روی را گه‌گاه رنگ ارغوانی می‌دهد
هوش مصنوعی: خداوند اشک‌های من را ببخشاید، زیرا گاهی به خاطر حرمت نام و ننگ، چهره‌ام رنگی مانند ارغوان به خود می‌گیرد.
مردم چشم من اندر درفشانی روز و شب
از کف سلطان داد و دین نشانی می‌دهد
هوش مصنوعی: مردم چشم من به درخشش و روشنایی روز و شب نگاه می‌کند و نشانه‌ای از قدرت و دین را از دست سلطان می‌بیند.
پادشاه دین و دولت ارسلان آن کز علو
جرم خاک تیره را لطف و روانی می‌دهد
هوش مصنوعی: پادشاهی ارسلان، که در دین و حکومت برتر است، با ابتکار و بزرگی خود، می‌تواند از خاک تیره و گناهکاران رحم و مهربانی نشان دهد و به آن‌ها زندگی دوباره ببخشد.
لفظ عذبش خجلت ابر بهاری آمدست
طبع رادش طیره باد خزانی می‌دهد
هوش مصنوعی: صدا و لحن شیرین او باعث خجالت ابرهای بهاری شده و به همین خاطر، طبع او در برابر بادهای سرد پاییزی به صدا درمی‌آید.
شد سکندر دولت و بی‌منت آب حیات
ایزدش چون خضر عمر جاودانی می‌دهد
هوش مصنوعی: سکندر به مقام و ثروت رسید و بدون هیچ زحمتی از خدایی که مانند حضرت خضر، به او عمر جاودانی می‌بخشد، بهره‌مند شد.
حزم رایش قوت سنگ زمینی می‌نهد
عزم تیزش سرعت طبع زمانی می‌دهد
هوش مصنوعی: عقل و هوش او همانند سنگی محکم است که استحکام و قوت دارد، و اراده و عزمش مانند تیری سریع است که در زمان، شتاب و سرعت بالایی دارد.
رشک طبع او هوارا علت دق آورد
شرم خلق او صبا را ناتوانی می‌دهد
هوش مصنوعی: طبع زیبا و خاص او باعث می‌شود که دیگران به او حسادت کنند و شرم و خجالت او مانند نسیم، ناتوانی را به دیگران منتقل می‌کند.
طبع گوهربار او بحر است آری زین سبب
ابر را خاصیت گوهرفشانی می‌دهد
هوش مصنوعی: استعداد و خلاقیت او بسیار ارزشمند و بی‌نظیر است، به همین دلیل باعث می‌شود که مانند ابری که مروارید می‌بارد، توانایی تولید چیزهای گرانبها را داشته باشد.
جز به مدح او زبان نگشود سوسن هیچوقت
لاجرم چرخش چنین رطب اللسانی می‌دهد
هوش مصنوعی: سوسن هیچگاه زبان به مدح دیگران نگشوده است، بنابراین طبع او اینگونه است که همیشه فقط به زیبایی و شکوه او اشاره می‌کند.
رتبتش را آسان اعلی المعالی می‌نهد
دولتش را روزگار اقصی الامانی می‌دهد
هوش مصنوعی: او مقام و مرتبه‌اش را با آسانی به بالاترین درجات می‌رساند و روزگار به او آرزوهای دور و درازش را می‌دهد.
ای خداوندی که خاک حلم و باد عدل تو
آب را با آتش از دل مهربانی می‌دهد
هوش مصنوعی: خداوندی که با وجود حلم و صبر خود، به همراه عدالت، زندگی را با مهربانی و دوستی می‌آفریند.
طاس زر در دست نرگس در بیابان خفته مست
عدل تو او را فراغ از پاسبانی می‌دهد
هوش مصنوعی: یک جام طلایی در دست گل نرگس در بیابان، مست از عدالت توست و این حال او را از مراقبت و نگرانی رها کرده است.
شیر در بیشه به دندان برکند ناخن ز دست
تا به پارنج سگان کاروانی می‌دهد
هوش مصنوعی: شیر در جنگل ناخن‌هایش را با دندانش می‌کند تا سگان کاروان را به زحمت بیندازد.
با چنین عدلی ندانم جودت از بهر چرا
غارت کان‌ها و گنج شایگانی می‌دهد
هوش مصنوعی: با چنین عدالت و انصاف، نمی‌دانم تو چرا به این راحتی این گنجینه‌های ارزشمند را می‌دزدند و از آن‌ها بهره‌برداری می‌کنند.
صبح چون از عالم غیب آید اول دم زدن
مژده فتحت به رسم ارمغانی می‌دهد
هوش مصنوعی: صبح که از دنیای نادیده می‌رسد، ابتدا با دمیدن خود، خبر خوشی از یک تحول جدید را به ما هدیه می‌دهد.
چرخ دولابی چو خصم خاکسارت تشنه شد
آب او از چشمه تیغ یمانی می‌دهد
هوش مصنوعی: وقتی زندگی و زمانه‌ات به سختی و دشواری می‌افتد و دشمان، چون خاکی بر سرت می‌بارند، در آن زمان است که چشمه‌ای از قدرت و توانایی در دلت می‌جوشد و به تو نیرو می‌بخشد.
ظلم را عدلت شکال چارمیخی می‌نهد
آز را جودت فقاع پنج گانی می‌دهد
هوش مصنوعی: ظلم را با عدالت به زنجیر می‌کشند و این عدالت است که به انسان آزادی می‌بخشد و او را از محدودیت‌ها رهایی می‌دهد.
عکس تیغت آفتاب آمد که چون بر خصم تافت
از مسامش لعل و از رخ زرکانی می‌دهد
هوش مصنوعی: تصویر تیغ تو همچون خورشید درخشید و زمانی که بر دشمن بتابد، از آن به رنگ قرمز (لعل) و از چهره‌ات به رنگ زرد (زرکانی) می‌تابد.
گردنی کز سرکشی بیرون شدت از چنبرت
ریسمان او را شکوه طیلسانی می‌دهد
هوش مصنوعی: گردنی که از سرکشی و نافرمانی فراتر می‌رود، خود را به وسیله‌ای با شکوه و زیبا می‌آراید.
از برای آنکه مدحت عین صدق و راستی‌ست
صبح صادق نیز تن در مدح‌خوانی می‌دهد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه ستایش و بزرگداشت حقیقت و راستی است، صبح صادق هم در این ستایش شرکت می‌کند.
اینت خوش نظمی که از روی ترقی آسمان
با دعای مستجابش هم‌عنانی می‌دهد
هوش مصنوعی: این نظم زیبایی که به وسیلهٔ پیشرفت آسمان به وجود آمده، با دعای پاسخ داده شده هم‌راستا و هماهنگ است.
در سفری سوی معانی و هم دوراندیش من
همچو قدر تو نشان از بی‌نشانی می‌دهد
هوش مصنوعی: در سفری به سمت درک و شناخت عمیق‌تر، من مانند تو که نشانی از عدم وجودت به نمایش می‌گذارد، به دوراندیشی و تفکر رسیده‌ام.
تا گشادم چون دویت از بهر مدح تو دهن
چون قلم فر توأم چیره‌زبانی می‌دهد
هوش مصنوعی: هنگامی که برای ستایش تو سخن می‌گویم، مانند دویدن از فرط شادی زبانم به راحتی و آزادی به حرکت درمی‌آید.
چون منی هرگز چنین نظمی تواند گفت نه
مدح تو خود قوت لفظ و معانی می‌دهد
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هیچ‌کس نمی‌تواند به شیوه‌ای به زیبایی و دقت درباره‌ی ویژگی‌های تو صحبت کند. قدرت لفظ و معنا به منبع الهام تو برمی‌گردد و من به تنهایی نمی‌توانم این همه نظم و زیبایی را انتقال دهم.
تا همی تاراج فرش باغ و زینت‌های راغ
لشکر دم سرد باد مهرگانی می‌دهد
هوش مصنوعی: باغ و زیبایی‌های طبیعت در حال نابودی و تخریب است و این خرابی به خاطر وزش باد سردی است که در فصل مهر وزیدن گرفته است.
صرصر خشمت عدو را مهرگانی با دو هست
کش رخ آبی و اشک ناردانی می‌دهد
هوش مصنوعی: خشم تو همچون بادی سرد و تند است که دشمن را به زانو در می‌آورد و با وجود قدرتمندی‌اش، به او احساس آرامش نمی‌دهد. چهره‌ات همچون آبی زلال و اشک‌هات مانند دانه‌های انار است که نشان‌دهنده‌ی عمق احساسات توست.