گنجور

شمارهٔ ۱۶ - در مدح صدرالدین خنجندی

المتنة لله که تأیید ظفر یافت
صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت
المنة لله که چو فردوس شد امروز
آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت
المنة لله که ازاین مقدم میمون
دلهای بحان آمده آرام و بطریافت
چشمی که رقم یافت زوابیضت اکنون
از مردمک دیده اسلام بصریافت
ای آنکه جوانی چو تو اندرهمه معنی
نه چشم فلک دید و نه در هیچ سمریافت
ز الفاظ تو منبر مدد علم علی برد
زانصاف تو مسند عمل عدل عمر یافت
ازخوش نفست چاک زند خرقه خود دل
چون غنچه که ناگه نفس بادسحر یافت
عزمت چوبیان کرد ز خورشید سبق برد
حزمت چو نظر کرد زتقدیر حذر یافت
از قطره جود تو ولی گنج گهر برد
وزشعله قهر تو عدو رنج شرریافت
خورشید از انجمله جهانرا بگرفتست
کزعزم تو و حزم تو آن تیغ و سپر یافت
ازسایه تو نور برد گوشه مسکون
چون ذره که از چشمه خورشید نظر یافت
قدرت چو برآورد سراز مطلع رفعت
براوج فلک فرق زحل پای سپر یافت
آیینه گردون که بسی جست نظیرت
مانند تو هم عکس تو بود است اگر یافت
نه عقل نهان دیده برای تو کسی دید
نه چرخ جهان جهان گشته بجود تودگر یافت
عزمت بتوانائی قدرت زقضا برد
حزمت بگران سنگی قوت ز قدر یافت
صبح از بس پرده بدعای تو نفس زد
ماه ازبر گردون زجواز تو گذر یافت
با نطق تو گردون چو صدف شد همه تن گوش
تا لاجرم از لفظ تو دل پر ز گهر یافت
در خدمت حلم تو اگر کوه کمربست
بس زر که ز اقبال تو بر طرف کمر یافت
وز بهر مدیح تو اگر کلک میان بست
از فر مدیح تو دهان پر ز شکر یافت
گردون چو سوادنکتت جست رقمهاش
از کلک عطارد زده برروی قمر یافت
هرکسکه چو سوسن ببدت کرد زبان تیز
چون لاله دل سوخته از خون جگر یافت
در منصب صدرتو خرد نیک نگه کرد
این حلقه در واشده رازان سوی دریافت
از شرم چه گشته است نهان چشمه حیوان
گرنه ز تو و طبع لطیف تو خبر یافت
برچرخ علو کوکب عالی سعادت
خورشید بزیراندر و قدر تو زبریافت
هرکس که زبانکرد تر از مدح تو چو نشمع
چون شمع ز جودت دهن آکنده بزریافت
در باغ امید آنکه نشاند از تو نهالی
در حال زابر کف دربار تو بریافت
شاید که بجان صدر سعید از تو بنازد
انصاف که چون خلف الصدق پسر یافت
جز تو دگری باز نما در همه گیتی
صدری که بحق مرتبت و جاه پدر یافت
چون تو نکنی بد همه نیکت برسد خود
آری همه کس بر حسب کشته ثمر یافت
بودت ز سفر مرتبت خلعت سطان
مه خلعت خورشید ز تأثیر سفر یافت
دررنج توان یافت بلندی و بزرگی
نرگس شرف تاج زر از رنج سهر یافت
ازخصم بیندیش و حذر کن که خردمند
چندانکه حذر کرد خطر هم ز حذر یافت
خصم ار چه درشتست بنرمیش توان بست
پنبه هم ازین روی برالماس ظفر یافت
تا آنکه بگویند بسی درمه آزر
کز دست صبا سلسله درپای شمریافت
از بخت بیاب آنچه ترا کام و تمناست
زان بیش که هرگز کسی از جنس بشر یافت
تو شادهمی زی که بد اندیش تو خود را
آنروز که پنداشت به آنروز بترتافت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

المتنة لله که تأیید ظفر یافت
صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت
هوش مصنوعی: ستایش خاص خداوند است که پیروزی به قلبی عطا شد که به خاطر قدرت و دین، رونق و شکوفایی را به دست آورد.
المنة لله که چو فردوس شد امروز
آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که امروز این شهر، مانند بهشت شده است، همان شهری که به خاطر غیبت او، چهره‌اش دگرگون شده بود.
المنة لله که ازاین مقدم میمون
دلهای بحان آمده آرام و بطریافت
هوش مصنوعی: خوشحالی از این است که دل‌های پاک و خالص در این آغاز خوب به آرامش رسیده‌اند و به سوی حقیقت رهنمون شده‌اند.
چشمی که رقم یافت زوابیضت اکنون
از مردمک دیده اسلام بصریافت
هوش مصنوعی: چشمی که توانسته بود از صفای تو لذت ببرد، اکنون از بین این مردمک، نور ایمان و بصیرت را دریافت کرده است.
ای آنکه جوانی چو تو اندرهمه معنی
نه چشم فلک دید و نه در هیچ سمریافت
هوش مصنوعی: ای آنکه هیچکس مانند تو را در جوانی ندیده است، نه چشم آسمان و نه در هیچ مکتوبی.
ز الفاظ تو منبر مدد علم علی برد
زانصاف تو مسند عمل عدل عمر یافت
هوش مصنوعی: از کلمات تو منبر علم علی بهره می‌برد و به انصاف تو، مکتب عمل عدل عمر پایدار است.
ازخوش نفست چاک زند خرقه خود دل
چون غنچه که ناگه نفس بادسحر یافت
هوش مصنوعی: از دل شاداب و سرزنده تو، جامه‌ام چاک می‌زند، مانند غنچه‌ای که ناگهان بوی خوش صبحگاهی را استشمام کرد.
عزمت چوبیان کرد ز خورشید سبق برد
حزمت چو نظر کرد زتقدیر حذر یافت
هوش مصنوعی: عزم تو مانند چوبی است که در برابر تابش خورشید می‌سازد، و زمانی که نگاهت به سرنوشت بیندازید، از آن احتیاط می‌کنی.
از قطره جود تو ولی گنج گهر برد
وزشعله قهر تو عدو رنج شرریافت
هوش مصنوعی: از لطف و بخشش تو، دشمن از دل آتشی که تو ایجاد کرده‌ای، رنج و درد را احساس کرد و گنجی از آن به دست آورد.
خورشید از انجمله جهانرا بگرفتست
کزعزم تو و حزم تو آن تیغ و سپر یافت
هوش مصنوعی: خورشید به عنوان یکی از نمادهای حیات و روشنایی، به خاطر اراده و عزمی که تو داری، مانند تیغ و سپر به تو قدرت و توانایی بخشیده است.
ازسایه تو نور برد گوشه مسکون
چون ذره که از چشمه خورشید نظر یافت
هوش مصنوعی: از پرتو وجود تو، گوشه‌ای که در آن زندگی می‌کنم به نور روشن شده، مانند ذره‌ای که از تابش خورشید بهره‌مند می‌شود.
قدرت چو برآورد سراز مطلع رفعت
براوج فلک فرق زحل پای سپر یافت
هوش مصنوعی: وقتی قدرت به اوج خود می‌رسد و به بالاترین نقطه آسمان می‌رسد، مانند سیاره زحل، از زمین فاصله می‌گیرد و در عین حال از خطرات و تهدیدات محفوظ می‌ماند.
آیینه گردون که بسی جست نظیرت
مانند تو هم عکس تو بود است اگر یافت
هوش مصنوعی: آینه‌ای که در آسمان وجود دارد، اگرچه در تلاش است تا تصویر تو را نشان دهد، اما باید بدانی که بسیاری از آن‌ها به مانند تو وجود ندارند.
نه عقل نهان دیده برای تو کسی دید
نه چرخ جهان جهان گشته بجود تودگر یافت
هوش مصنوعی: نه عقل می‌تواند در دل برای تو کسی را ببیند و نه جهان به دور خود چرخیده تا به تو کسی را کامل شناساند.
عزمت بتوانائی قدرت زقضا برد
حزمت بگران سنگی قوت ز قدر یافت
هوش مصنوعی: اگر عزم و اراده‌ات را به کار بگیری، می‌توانی بر مشکلات غلبه کنی. نیروی تو می‌تواند از تقدیر و سرنوشت فراتر رفته و از سنگینی بار آن کم کند.
صبح از بس پرده بدعای تو نفس زد
ماه ازبر گردون زجواز تو گذر یافت
هوش مصنوعی: صبح به خاطر دعا و خواسته‌ی تو چنان خیره‌کننده شده که ماه به دور از سطح آسمان به خاطر تو سرزده و عبور کرده است.
با نطق تو گردون چو صدف شد همه تن گوش
تا لاجرم از لفظ تو دل پر ز گهر یافت
هوش مصنوعی: با سخن تو، آسمان مانند صدفی شده است و همه جا گوش شنواست، تا اینکه دل از کلمات تو پر از جواهرات معنوی گردد.
در خدمت حلم تو اگر کوه کمربست
بس زر که ز اقبال تو بر طرف کمر یافت
هوش مصنوعی: اگر در خدمت صبر و بردباری تو، کوه هم به خود فشار بیاورد، چه بسا که در این حال طلا و زر به خاطر خوش‌شانسی تو از دور کمر گرفته باشد.
وز بهر مدیح تو اگر کلک میان بست
از فر مدیح تو دهان پر ز شکر یافت
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به خاطر تو قلم را به کار بگیریم و تو را ستایش کنیم، از بزرگی و زیبایی تو آن‌چنان سخن می‌گوییم که دهان‌ها پر از شیرینی خواهد شد.
گردون چو سوادنکتت جست رقمهاش
از کلک عطارد زده برروی قمر یافت
هوش مصنوعی: جهان چون یک نقاشی است که از قلم عطارد نقوشی بر سطح قمر نقش بسته است.
هرکسکه چو سوسن ببدت کرد زبان تیز
چون لاله دل سوخته از خون جگر یافت
هوش مصنوعی: هر کس که مانند گل سوسن زیبا است و زبانش تند و تیز چون لاله‌ا‌ی است که دلش سوخته، از درد و رنج خود احساس عمیقی دارد.
در منصب صدرتو خرد نیک نگه کرد
این حلقه در واشده رازان سوی دریافت
هوش مصنوعی: در مقام صدارت، عقل به خوبی به این موضوع توجه کرده است که این حلقه‌ای که باز شده، رازهایی از سوی دریافت را فاش می‌کند.
از شرم چه گشته است نهان چشمه حیوان
گرنه ز تو و طبع لطیف تو خبر یافت
هوش مصنوعی: به خاطر خجالت، چشمه وجود حیوانی پنهان شده است، چون اگر نه، از تو و لطافت طبع تو با خبر می‌شد.
برچرخ علو کوکب عالی سعادت
خورشید بزیراندر و قدر تو زبریافت
هوش مصنوعی: در دنیای زندگی، ستاره‌ای روشن که نماد خوشبختی است در بالای سر ما می‌چرخد و در زیر آن، خورشید درخشانی وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی ارزش و مقام توست.
هرکس که زبانکرد تر از مدح تو چو نشمع
چون شمع ز جودت دهن آکنده بزریافت
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو تعریف و تمجید کند، مانند شمعی است که از نور و روشنایی تو پر شده و زبانش از جود و generosity تو پر می‌شود.
در باغ امید آنکه نشاند از تو نهالی
در حال زابر کف دربار تو بریافت
هوش مصنوعی: در باغ امید، کسی که از تو نهالی را می‌کارد، در زمان ناامیدی و نابسامانی، در واقع از کمک و لطف تو بهره‌مند خواهد شد.
شاید که بجان صدر سعید از تو بنازد
انصاف که چون خلف الصدق پسر یافت
هوش مصنوعی: شاید که صداقت و انصاف بر جان صدر سعید فخر کند، چرا که مانند فرزند حقیقت و راستی به وجود آمده است.
جز تو دگری باز نما در همه گیتی
صدری که بحق مرتبت و جاه پدر یافت
هوش مصنوعی: غیر از تو کسی را نمی‌توان در دنیا یافت که به اندازه تو مقام و جایگاه پدرش را داشته باشد.
چون تو نکنی بد همه نیکت برسد خود
آری همه کس بر حسب کشته ثمر یافت
هوش مصنوعی: اگر تو به کسی آسیبی نرسانی، نیکویی‌ها به تو خواهد رسید. هر کسی بر اساس تلاش و کار خود نتیجه خواهد گرفت.
بودت ز سفر مرتبت خلعت سطان
مه خلعت خورشید ز تأثیر سفر یافت
هوش مصنوعی: تو از سفر به مقام و موقعیتی مانند لباس سلطنت دست یافته‌ای، همان‌طور که لباس خورشید نیز از تأثیر سفرش به دست آمده است.
دررنج توان یافت بلندی و بزرگی
نرگس شرف تاج زر از رنج سهر یافت
هوش مصنوعی: در سختی و زحمت می‌توان به علو و عظمت دست پیدا کرد، همان‌طور که نرگس به خاطر زحمت و تلاش خود، از تاج زر باارزش‌تر است.
ازخصم بیندیش و حذر کن که خردمند
چندانکه حذر کرد خطر هم ز حذر یافت
هوش مصنوعی: به دشمن فکر کن و از او دوری کن، زیرا شخص دانا با احتیاط خود، حتی خطر را هم از احتیاط خود دور می‌کند.
خصم ار چه درشتست بنرمیش توان بست
پنبه هم ازین روی برالماس ظفر یافت
هوش مصنوعی: هر چند دشمنان بزرگ و قدرت‌مندی داریم، اما با نرمش و متانت می‌توان بر آن‌ها غلبه کرد. حتی پنبه نیز توانسته است بر الماس پیروز شود.
تا آنکه بگویند بسی درمه آزر
کز دست صبا سلسله درپای شمریافت
هوش مصنوعی: تا وقتی که بگویند در روزهای سرد آذر، نسیم خوشی از دامان زمین وزیدن گرفته و به سبک خود گل‌هایی را در برف پنهان کرده است.
از بخت بیاب آنچه ترا کام و تمناست
زان بیش که هرگز کسی از جنس بشر یافت
هوش مصنوعی: از سرنوشت خود بخواه آن چیزی را که آرزو و خواسته‌ات است، زیرا فراتر از آنچه می‌خواهی، هیچ‌کس هرگز از جنس انسان به دست نیاورده است.
تو شادهمی زی که بد اندیش تو خود را
آنروز که پنداشت به آنروز بترتافت
هوش مصنوعی: تو خوشحالی که آن کسی که بد فکر می‌کرد، در روزی که خود را به اشتباه قضاوت کرد، به آن روز روی آورد.