گنجور

شمارهٔ ۱۵۶

گل خودروی و شمشاد قصب پوش
در آمد شاد و خندان از درم دوش
نقاب مشک بو بگشاده از ماه
کمند عنبرین افکنده بر دوش
ز بند پرنیان آزاده سَروش
ولی دربند هندویی زره پوش
نمی دانم چه در گوشش همی گفت
که حاجب بُرده بودش سر سوی گوش
چو من لطف سراپایش بدیدم
در افتادم ز پای و رفتم از هوش
مرا چون دید بر خاک اوفتاده
به بوی وصل او سرمست و مدهوش
به صد لطفم ز روی خاک بر داشت
کشید از یکدلی تنگم در آغوش
چنان مستغرق وصلش شدم من
که کردم دین و دنیا را فراموش
مرا گویند چون دیدی وصالش
جلال از دست غم من بعد مخروش
ولی چون گل برون آید ز غنچه
کجا بلبل تواند بود خاموش
چو وقت گل ز مَی منعت کند شیخ
ز می بنیوش و پند شیخ منیوش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل خودروی و شمشاد قصب پوش
در آمد شاد و خندان از درم دوش
هوش مصنوعی: دیروز، گل و گیاهان شاداب و خوشحال از درم بیرون آمدند و در حال شادی و خنده بودند.
نقاب مشک بو بگشاده از ماه
کمند عنبرین افکنده بر دوش
هوش مصنوعی: عطر خوش مشک از چهره‌ای زیبا و دلربا آزاد شده و بوی خوش عطر عنبر را بر دوش آن فرد می‌پراکند.
ز بند پرنیان آزاده سَروش
ولی دربند هندویی زره پوش
هوش مصنوعی: پرنده‌ای آزاد در قفس پرنیا است، اما هنوز در بند زره‌ای که هندو به تن دارد، گرفتار است.
نمی دانم چه در گوشش همی گفت
که حاجب بُرده بودش سر سوی گوش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی در گوش او می‌گفت که نگهبان، سر او را به سوی گوشش برده بود.
چو من لطف سراپایش بدیدم
در افتادم ز پای و رفتم از هوش
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تمام‌قد او را دیدم، از حال رفتم و از پا افتادم.
مرا چون دید بر خاک اوفتاده
به بوی وصل او سرمست و مدهوش
هوش مصنوعی: وقتی او را دیدم که بر زمین افتاده بود، به خاطر عطر وصالش مست و گیج شدم.
به صد لطفم ز روی خاک بر داشت
کشید از یکدلی تنگم در آغوش
هوش مصنوعی: با هزاران لطف و محبت، از روی زمین مرا به آغوش خود کشید و از دل تنگم را پر کرد.
چنان مستغرق وصلش شدم من
که کردم دین و دنیا را فراموش
هوش مصنوعی: به شدت در عشق او غرق شدم به طوری که همه چیز، از دین و دنیا، را فراموش کردم.
مرا گویند چون دیدی وصالش
جلال از دست غم من بعد مخروش
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و شکوه محبوب را دیدی، دیگر غم و اندوه را از دل بیرون کن و نگذار که بر تو سایه افکند.
ولی چون گل برون آید ز غنچه
کجا بلبل تواند بود خاموش
هوش مصنوعی: اما وقتی گل از غنچه بیرون بیاید، چگونه ممکن است بلبل خاموش بماند؟
چو وقت گل ز مَی منعت کند شیخ
ز می بنیوش و پند شیخ منیوش
هوش مصنوعی: زمانی که گل به خاطر منع شیخ اجازه نوشیدن شراب را نمی‌دهد، از می بنوش و به پندهای شیخ توجه نکن.