شمارهٔ ۱۴۶
باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز
می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز
در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر
عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز
رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن
ای عزیز من! تو قدر خود نمی دانی هنوز
گر به جانی می فروشی از وصالت یک نفس
جان ما ارزانی ات بادا که ارزانی هنوز
من نه آنم کز تو برگردم به شمشیر جفا
گرچه جانم سوختی آسایش جانی هنوز
دوش با من در سخن لعل تو گوهر می فشاند
از دو چشم من نرفت آن گوهر افشانی هنوز
گرچه آوردم سر زلف پریشانت به دست
نیستم یک لحظه خالی از پریشانی هنوز
سالها بر آستانت بندگی کردم، ولی
از تکبّر بنده خویشم نمیخوانی هنوز
سرّ عشقت را جلال از خلق میدارد نهان
همچنان پیدا نگشت آن داغ پنهانی هنوز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز
می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز
هوش مصنوعی: دل ما هنوز از نگرانی آرام نگرفته است و همچنان برای محبت معشوقان، بر خاک سجده میکند.
در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر
عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز
هوش مصنوعی: در وفاداری و پایبندی به وعدهها، من تمام تلاش خود را میکنم و عهد خود را به پایان میرسانم، اما تو هنوز همانقدر بیوفا و بدعهد هستی.
رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن
ای عزیز من! تو قدر خود نمی دانی هنوز
هوش مصنوعی: بهتر است خود را از دید دیگران بپوشانی و عیوب خود را پنهان کنی. ای عزیز من، خودت را دست کم نگیر و ارزش خود را فراموش نکن!
گر به جانی می فروشی از وصالت یک نفس
جان ما ارزانی ات بادا که ارزانی هنوز
هوش مصنوعی: اگر برای رسیدن به وصال تو جان خود را به فروش برسانی، یک نفس از جان ما به تو هدیه میشود، که این هم برایت کم است.
من نه آنم کز تو برگردم به شمشیر جفا
گرچه جانم سوختی آسایش جانی هنوز
هوش مصنوعی: من آنقدر به تو وابستهام که حتی اگر با شمشیرهای ظلم و قهر، آسیب ببینی و جانم را بسوزانی، نمیتوانم از تو دور شوم. هنوز به دنبال راحتی و آرامش هستم.
دوش با من در سخن لعل تو گوهر می فشاند
از دو چشم من نرفت آن گوهر افشانی هنوز
هوش مصنوعی: دیشب هنگام گفتگو با تو، دندانهای درخشان تو مانند گوهرهایی بودند که درخشش و زیبایی آنها همچنان از چشمان من دور نشده است.
گرچه آوردم سر زلف پریشانت به دست
نیستم یک لحظه خالی از پریشانی هنوز
هوش مصنوعی: هرچند که من موهای آشفتهات را به دست گرفتم، اما همچنان از پریشانی و آشفتگی خالی نیستم و در این حالت فقدان آرامش ادامه دارد.
سالها بر آستانت بندگی کردم، ولی
از تکبّر بنده خویشم نمیخوانی هنوز
هوش مصنوعی: مدتهای طولانی است که در درگاه تو به خدمتگزاری مشغولم، اما با وجود این هنوز مرا به عنوان بنده و مطیع خود نمیشناسی و از روی طلبکاریت برمیآیی.
سرّ عشقت را جلال از خلق میدارد نهان
همچنان پیدا نگشت آن داغ پنهانی هنوز
هوش مصنوعی: عشق تو را جلال به طور پنهان از دید مردم حفظ میکند و هنوز نتوانستهام درد پنهان این عشق را به وضوح نشان دهم.