شمارهٔ ۸۰۲
چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس
فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس
آشفتهام چون موی تو بر آرزوی روی تو
سرگشتهام در کوی تو بر تو ندارم دسترس
گفتم ز لعلت خستهام یک شربت آبی ده مرا
آمد به گوشم زان دو لب گفتا که ما را از تو بس
کشتی در افکن ای دل مسکین ببین در بحر غم
سیل فراقش را که چون بگرفت ما را پیش و پس
گرچه تویی فارغ ز ما ما را میسّر چون شود
دوری ز روی مهوشت ای نور دیده یک نفس
تا دل هوایی میبرد در دیدن دیدار تو
این دیدهٔ مهجور را خوابش نیاید از هوس
در آرزوی روی چو گلبرگ تو در صبحدم
فریاد شوقی میزنم مانند بلبل در قفس
خالی ز عنبر کردهای بر لعل جان بخشت یقین
شکّر فروشان لبت خالی نباشند از مگس
کردم جهانی در سرت سر کردهای با ما گران
ظلمی چنین ای نازنین جایز ندارد هیچکس
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس
فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس
هوش مصنوعی: من هیچ کس را غیر از تو ندارم و تنها تو هستی که به من کمک میکنی. به همین خاطر، دردم را فریاد میزنم و از تو میخواهم که به دادم برسی.
آشفتهام چون موی تو بر آرزوی روی تو
سرگشتهام در کوی تو بر تو ندارم دسترس
هوش مصنوعی: در حالتی آشفته و سرگردان به سر میبرم، مانند موی تو که در آرزوی دیدارت به هم ریختهام. در مسیر عشق تو، نمیتوانم به تو دسترسی پیدا کنم.
گفتم ز لعلت خستهام یک شربت آبی ده مرا
آمد به گوشم زان دو لب گفتا که ما را از تو بس
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی لبهایت، که به آنها وابستهام، از تو خواستم کمی از محبتت را به من بدهی تا تسکینی بر دل خستهام باشد. اما به گوشم رسید که لبهای تو میگویند که دیگر به ما نیازی نداری و از ما سیر شدهای.
کشتی در افکن ای دل مسکین ببین در بحر غم
سیل فراقش را که چون بگرفت ما را پیش و پس
هوش مصنوعی: ای دل بیچاره، خودت را به دریا بیفکن و ببین که در این دریای غم، جریان دوری بسیار قوی است که ما را از هر طرف در بر گرفته است.
گرچه تویی فارغ ز ما ما را میسّر چون شود
دوری ز روی مهوشت ای نور دیده یک نفس
هوش مصنوعی: هرچند تو از ما بیخبر و بیاعتنا هستی، اما ما چگونه میتوانیم دوری از چهرهی زیبا و دلنشینت را تحمل کنیم، ای نور چشمانم؟ یک لحظه هم نمیتوانیم.
تا دل هوایی میبرد در دیدن دیدار تو
این دیدهٔ مهجور را خوابش نیاید از هوس
هوش مصنوعی: عشق و دیدار تو چنان حال و هوایی به دل میدهد که این چشمان بیقرار و دورافتاده از تو، از خواب و آرامش دورند و در آرزوی تو بیدارند.
در آرزوی روی چو گلبرگ تو در صبحدم
فریاد شوقی میزنم مانند بلبل در قفس
هوش مصنوعی: در انتظار دیدن چهرهات، مانند بلبل که در قفس است و صبحگاهان شوق و محبتش را فریاد میزند، من نیز اشتیاق خود را ابراز میکنم.
خالی ز عنبر کردهای بر لعل جان بخشت یقین
شکّر فروشان لبت خالی نباشند از مگس
هوش مصنوعی: عطر و بوی خوشی که از تو میآید، باعث میشود که دیگران به سمت تو جذب شوند. لبهای تو مانند شکر خوشمزه هستند که هرگز از مگسها و مزاحمتها خالی نخواهند ماند.
کردم جهانی در سرت سر کردهای با ما گران
ظلمی چنین ای نازنین جایز ندارد هیچکس
هوش مصنوعی: من جهانی را به خاطر تو دچار تلاطم کردهام، که این ظلم سنگینی که بر من رفته، برای هیچکس جایز نیست ای عزیز.

جهان ملک خاتون