شمارهٔ ۵۱۰
حال زارم گوییا روزی بر جانان رسد
یا طبیب دل به غور درد بی درمان رسد
گر ز حال زار من دلدار من آگه شود
هم به فریاد من مسکین سرگردان رسد
هم برآید صبحگاهی آفتاب روز وصل
واین شب دیجور هجران را مگر پایان رسد
روز هجران بگذرد دردم نماند بی دوا
نوبت وصل تو یک شب با من حیران رسد
چون گریبان شب وصلش نمیآید به دست
ترسم آه سوزناک من در آن دامان رسد
میکنم صبری به هجران حالیا جان و جهان
هم مگر روزی به غور خاطر یاران رسد
آنکسی کاو سر فدای راه عشقت کرده است
هرگز او را ای عزیز من سخن در جان رسد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حال زارم گوییا روزی بر جانان رسد
یا طبیب دل به غور درد بی درمان رسد
هوش مصنوعی: حالم به قدری بد است که انگار روزی به محبوبم برسم یا اینکه دکتر دل من بتواند به عمق این درد بیدرمان نفوذ کند.
گر ز حال زار من دلدار من آگه شود
هم به فریاد من مسکین سرگردان رسد
هوش مصنوعی: اگر محبوب من از حال پریشان و غمگینم باخبر شود، به کمک من مستأصل و سرگردان میآید.
هم برآید صبحگاهی آفتاب روز وصل
واین شب دیجور هجران را مگر پایان رسد
هوش مصنوعی: صبح روز وصال، آفتاب درخشان طلوع میکند و این شب تاریک جدایی، باید یک روز به پایان برسد.
روز هجران بگذرد دردم نماند بی دوا
نوبت وصل تو یک شب با من حیران رسد
هوش مصنوعی: روز جدایی به پایان میرسد و درد من بدون درمان نخواهد ماند. نوبت وصال تو یک شب به سراغ من میآید و من در حیرت و شگفتی میمانم.
چون گریبان شب وصلش نمیآید به دست
ترسم آه سوزناک من در آن دامان رسد
هوش مصنوعی: وقتی که نمیتوانم به وصال او دست یابم و شب به من اجازه نمیدهد، میترسم که آه و نالهام باعث شود که در آغوش او بیفتم.
میکنم صبری به هجران حالیا جان و جهان
هم مگر روزی به غور خاطر یاران رسد
هوش مصنوعی: در حال حاضر برای جدایی صبر میکنم و امیدوارم روزی یاد و خاطرات عزیزانم به عمق وجودم بازگردد و به من آرامش بدهد.
آنکسی کاو سر فدای راه عشقت کرده است
هرگز او را ای عزیز من سخن در جان رسد
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش را فدای عشق تو کرده است، هرگز نمیتواند سخن به دل تو راه پیدا کند، ای عزیز من.