گنجور

شمارهٔ ۴۶۰

طبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد
امید ما ز لب خود روا نخواهد کرد
بسی امید مرا داد بر وفا چه کنم
عجب گر آن بت سرکش جفا نخواهد کرد
چنین که من اثر وصل او همی بینم
به قول خویش همانا وفا نخواهد کرد
گرفت دامن وصلش به صد امید دلم
یقین که دست طلب زو رها نخواهد کرد
اگرچه هست بلای دل من آن بالا
دل ضعیف به ترک بلا نخواهد کرد
به درد هجر گرفتارم آن صنم زین بیش
مگر به درد و غمم مبتلا نخواهد کرد
مرا چو جان جهان و جهان جانست او
یقین که جان ز جهانی جدا نخواهد کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد
امید ما ز لب خود روا نخواهد کرد
هوش مصنوعی: دوست پزشک نمی‌تواند دردی را که در دل دارم درمان کند و تنها امیدوارم که محبت از زبان او جاری شود.
بسی امید مرا داد بر وفا چه کنم
عجب گر آن بت سرکش جفا نخواهد کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از امیدهایم را به عشق و وفای او وابسته کردم. حالا جالب است که اگر آن معشوقه‌ی دلربا و سرکش، به من وفا نکند، چه باید بکنم؟
چنین که من اثر وصل او همی بینم
به قول خویش همانا وفا نخواهد کرد
هوش مصنوعی: آن‌چنان که من نتیجهٔ پیوند او را می‌بینم، به گفتهٔ خودم کاملاً مشخص است که او به وعده‌اش وفا نخواهد کرد.
گرفت دامن وصلش به صد امید دلم
یقین که دست طلب زو رها نخواهد کرد
هوش مصنوعی: در پیوند با او، دل من پر از امید است و مطمئنم که هرگز از جستجوی او دست نخواهم کشید.
اگرچه هست بلای دل من آن بالا
دل ضعیف به ترک بلا نخواهد کرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مشکلات و دردهای زیادی دلم را آزار می‌دهد، اما دل ضعیف هرگز از تحمل این سختی‌ها دست نخواهد کشید.
به درد هجر گرفتارم آن صنم زین بیش
مگر به درد و غمم مبتلا نخواهد کرد
هوش مصنوعی: من به شدت در رنج دوری و فراق آن محبوب گرفتارم و جز این، دیگر غم و دردی نخواهم داشت که مرا آزار دهد.
مرا چو جان جهان و جهان جانست او
یقین که جان ز جهانی جدا نخواهد کرد
هوش مصنوعی: من برای من مانند جانم است، و جهان هم برای من همچون جان است. به‌طور یقین، جان هیچ‌گاه از جهان جدا نخواهد شد.