گنجور

شمارهٔ ۴۳۹

دلبر غم حال ما ندارد
یک ذرّه به دل وفا ندارد
در خاطر او مگر وفا نیست
یا خود سر و برگ ما ندارد
از حد بگذشت جور بر ما
باشد که چنین روا ندارد
او جان منست بی تکلّف
جان از تن ما جدا ندارد
دردیست مرا که جز وصالش
در هر دو جهان دوا ندارد
با بخت من آن نگار باری
غیر از ستم و جفا ندارد
داریم هوای کوی دلبر
این بنده جز این خطا ندارد
چون نیست ورا نظر به سویم
او دست ز ما چرا ندارد
سلطان جهان ز روی رحمت
رحمی به دل گدا ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلبر غم حال ما ندارد
یک ذرّه به دل وفا ندارد
هوش مصنوعی: عشق مورد علاقه‌مان هیچ توجهی به وضعیت دلbroken ما ندارد و حتی یک ذره هم به دل ما وفاداری نشان نمی‌دهد.
در خاطر او مگر وفا نیست
یا خود سر و برگ ما ندارد
هوش مصنوعی: آیا در یاد او، وفایی وجود ندارد یا اینکه خود ما هیچ اهمیتی نداریم؟
از حد بگذشت جور بر ما
باشد که چنین روا ندارد
هوش مصنوعی: گناهان و ظلم‌هایی که بر ما می‌رود، به قدری زیاد است که دیگر قابل تحمل نیست.
او جان منست بی تکلّف
جان از تن ما جدا ندارد
هوش مصنوعی: او روح و جان من است و بدون هیچ زحمتی، جان را از جسم ما جدا نمی‌کند.
دردیست مرا که جز وصالش
در هر دو جهان دوا ندارد
هوش مصنوعی: دردی دارم که هیچ درمانی جز رسیدن به او در این دنیا و آن دنیا وجود ندارد.
با بخت من آن نگار باری
غیر از ستم و جفا ندارد
هوش مصنوعی: با سرنوشت من، آن معشوق جز ستم و ظلم چیزی ندارد.
داریم هوای کوی دلبر
این بنده جز این خطا ندارد
هوش مصنوعی: ما فقط به خاطر علاقه به معشوق خود، در این راه گام گذاشته‌ایم و اشتباه دیگری نداریم.
چون نیست ورا نظر به سویم
او دست ز ما چرا ندارد
هوش مصنوعی: وقتی او به من توجهی ندارد، چرا من باید به او فکر کنم یا به او اهمیت دهم؟
سلطان جهان ز روی رحمت
رحمی به دل گدا ندارد
هوش مصنوعی: سلطان دنیا به خاطر مهربانی‌اش احساس دل‌رحمی نسبت به گدایان ندارد.