شمارهٔ ۴۰
آه و صد آه از جفای چرخ بی سامان ما
دل پر از دردست از او، او کی کند درمان ما
ای نسیم صبحدم این بوی جان پرور بگو
از کجا آوردهای در کلبهٔ احزان ما
از جفای چرخ جانم از جهان بیزار بود
با تن آوردی به بوی نامهٔ او جان ما
با نگار شوخ بد عهدم بگویی زینهار
رحمتی کن رحمتی بر دیدهٔ گریان ما
هم ز روی لطف جانا یاد ما کن یک زمان
چون ز یادت نیست خالی سینهٔ بریان ما
چون خضر من بار دیگر زندگی گیرم ز سر
گر به دست جانم افتد چشمهٔ حیوان ما
گر سکندر جان بداد و چشمهٔ حیوان نیافت
نوش لعل جان فزایش هست باری جان ما
ای مسلمانان ز دست دل به جان آمد جهان
چارهٔ او میندانم، نیست در فرمان ما
من طمع در عشق تو از جان و دل ببریدهام
سر به پایت افکنم کز دست شد سامان ما
سرو جان ما تویی اندر سرابستان خرام
تا بیاساید ز شوق قامت تو جان ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آه و صد آه از جفای چرخ بی سامان ما
دل پر از دردست از او، او کی کند درمان ما
هوش مصنوعی: دل ما از بیعدالتیهای دنیا به شدت رنجیده است و هر چه بیشتر افکار و احساسات ما را آزار میدهد. ما در جستجوی درمان و آرامش هستیم، اما نمیدانیم چه کسی میتواند به ما کمک کند و دردهایمان را تسکین دهد.
ای نسیم صبحدم این بوی جان پرور بگو
از کجا آوردهای در کلبهٔ احزان ما
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، این عطر روحافزا را از کجا آوردهای که به کلبهی اندوه ما سر زدهای؟
از جفای چرخ جانم از جهان بیزار بود
با تن آوردی به بوی نامهٔ او جان ما
هوش مصنوعی: من از بیرحمی روزگار کلافه و خستهام و از این دنیا دلزدهام، اما تو با وجود بدن خود، با عطر نامهاش جان ما را زنده کردهای.
با نگار شوخ بد عهدم بگویی زینهار
رحمتی کن رحمتی بر دیدهٔ گریان ما
هوش مصنوعی: با معشوقهای که بیوفاست میگوید: ای نگار زیبا، از تو درخواست دارم که به ما که چشمانمان پر از اشک است، رحم کنی و به حال ما ترحم داشته باشی.
هم ز روی لطف جانا یاد ما کن یک زمان
چون ز یادت نیست خالی سینهٔ بریان ما
هوش مصنوعی: یکبار هم که شده به خاطر محبتت به ما فکر کن، چرا که دل بیقراری داریم که از یاد تو خالی شده است.
چون خضر من بار دیگر زندگی گیرم ز سر
گر به دست جانم افتد چشمهٔ حیوان ما
هوش مصنوعی: اگر دوباره زندگی تازهای پیدا کنم، مانند خضر (پیامبر الهی که در زندگی جاودانه است) و اگر جانم به چشمهای از زندگی ابدی برسد.
گر سکندر جان بداد و چشمهٔ حیوان نیافت
نوش لعل جان فزایش هست باری جان ما
هوش مصنوعی: اگر سکندر جانش را فدای هدفش کرد اما نتوانست چشمهی حیات را بیابد، در عوض، نوش لعل (شیرین و ارزشمند) که جانش را فزونی میبخشد، همیشه موجود است. بنابراین، جان ما نیز ممکن است به بهبودی و افزایش برسد.
ای مسلمانان ز دست دل به جان آمد جهان
چارهٔ او میندانم، نیست در فرمان ما
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، دل از دست رفته به جانم رسیده و جهانی که در آن زندگی میکنیم، نمیدانم چه باید کرد. هیچ چیزی در اختیار ما نیست که بتوانیم برای حل این مشکل انجام دهیم.
من طمع در عشق تو از جان و دل ببریدهام
سر به پایت افکنم کز دست شد سامان ما
هوش مصنوعی: من دیگر از عشق تو توقعی ندارم، تمام وجودم را به پای تو میگذارم، چرا که در اثر دوری از تو زندگیام برهم ریخته است.
سرو جان ما تویی اندر سرابستان خرام
تا بیاساید ز شوق قامت تو جان ما
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، تو جان و روح ما هستی که در این سرزمین خیالی گام میزنی. تا زمانی که شوق دیدن قامت تو در دل ما وجود دارد، جان ما آرام نخواهد یافت.

جهان ملک خاتون