شمارهٔ ۳۸
تا تو از لب کردهای درمان ما
آتشی افکندهای در جان ما
نور چشم ما تو مردم زادهای
یک شبی از لطف شو مهمان ما
در نیاید چشم بیدارش به خواب
بر سر هر کو رسد افغان ما
گفتم از دستش برون آریم دل
چون کنم دل نیست در فرمان ما
یک نظر گفتم کند در ما ولی
هست فارغ از گدا سلطان ما
در چمن از جست و جوی قامتت
شد پراکنده سر و سامان ما
بی تکلّف راست گویم در جهان
نیست قدّی چون قد جانان ما
بس عجب دیدم که آن سرو سهی
چون برون رفت از سر پیمان ما
عید رویش گفت با من کای جهان
جان چه باشد تا کنی قربان ما
چند گردد بر سر کویت مدام
این دل مسکین سرگردان ما
دل ببرد از ما و رفت آن بی وفا
کشت تخم قهر خود در جان ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا تو از لب کردهای درمان ما
آتشی افکندهای در جان ما
هوش مصنوعی: زمانی که تو با لبانت درمانی به ما بخشیدی، آتشی در دل ما شعله ور کرد.
نور چشم ما تو مردم زادهای
یک شبی از لطف شو مهمان ما
هوش مصنوعی: تو که نور چشم ما هستی، ای انسانی که زیبایی به وجودت آمده است، یک شب از روی لطف و محبت، مهمان ما باش.
در نیاید چشم بیدارش به خواب
بر سر هر کو رسد افغان ما
هوش مصنوعی: چشمان بیدار او هرگز خواب نخواهند برد و هر جا که برویم، صدای افسوس ما به گوش میرسد.
گفتم از دستش برون آریم دل
چون کنم دل نیست در فرمان ما
هوش مصنوعی: به او گفتم که باید از چنگش دل را رها کنیم، اما نمیتوانم این کار را بکنم، چون دل دیگر در دست من نیست.
یک نظر گفتم کند در ما ولی
هست فارغ از گدا سلطان ما
هوش مصنوعی: یک نگاه به ما انداخت، اما او از وضعیت و حال ما بیخبر است؛ زیرا او خود مقام بزرگی دارد و ما در جایگاهی پایینتر قرار داریم.
در چمن از جست و جوی قامتت
شد پراکنده سر و سامان ما
هوش مصنوعی: در میان چمن، جستجو برای یافتن قامت تو باعث شده که نظم و آرامش ما بر هم بریزد.
بی تکلّف راست گویم در جهان
نیست قدّی چون قد جانان ما
هوش مصنوعی: بی هیچ دشواری میگویم که در این دنیا هیچ کس به زیبایی قامت محبوب ما نیست.
بس عجب دیدم که آن سرو سهی
چون برون رفت از سر پیمان ما
هوش مصنوعی: این عجیب است که وقتی آن سرو بلند قامت از کنار ما رفت، پیمان و قرار ما نیز از یاد ما رفت.
عید رویش گفت با من کای جهان
جان چه باشد تا کنی قربان ما
هوش مصنوعی: عید رویش به من گفت: ای جان جهان، ارزش چیست که برای ما قربانی کنی؟
چند گردد بر سر کویت مدام
این دل مسکین سرگردان ما
هوش مصنوعی: چند بار باید این دل بیچاره و سرگشته به دور کوی تو بچرخد و ناله کند؟
دل ببرد از ما و رفت آن بی وفا
کشت تخم قهر خود در جان ما
هوش مصنوعی: دل ما را گرفت و از ما دور شد، آن بیوفا. همانطور که بذر قهر خود را در وجود ما کاشت.

جهان ملک خاتون