گنجور

شمارهٔ ۲۷۲

بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
جز خار روز هجر تو ما را نصیب نیست
هستم غریب ملک تو سرگشته در جهان
بر حالم ار کنی نظری هم غریب نیست
من درد می‌کشم به امید دوای دوست
هیچم بتر به درد چو جور رقیب نیست
گرچه به درد دوریَم آن سنگدل بکُشت
هجری نباشد آنکه وصال عن قریب نیست
گرچه بساط و عقل به عیوق برکشید
هرگز نبود فراز که در پی نشیب نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
هوش مصنوعی: اگر دردی از عشق دوست دارم و هیچ طبیبی نتواند به من کمک کند، پس هیچ دارویی برای این درد نخواهم داشت، زیرا به غیر از وصال محبوب، درمانی وجود ندارد.
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
هوش مصنوعی: در دنیا گل‌ها و باغ‌ها بسیار هستند، اما هیچ‌کس مانند تو زیبا نیست و هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه من که مانند بلبل به تو عشق می‌ورزم، تو را ستایش کند.
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
جز خار روز هجر تو ما را نصیب نیست
هوش مصنوعی: اما ای معشوق، از باغ گلستان وجود تو جز خاری در روز جدایی نصیب ما نمی‌شود.
هستم غریب ملک تو سرگشته در جهان
بر حالم ار کنی نظری هم غریب نیست
هوش مصنوعی: من در دیار تو غریب و سرگردان هستم. اگر به حال من نگاهی بیندازی، هیچ چیز عجیب و غریبی نخواهد بود.
من درد می‌کشم به امید دوای دوست
هیچم بتر به درد چو جور رقیب نیست
هوش مصنوعی: من با امید به درمان از سوی دوست، دردهای زیاد را تحمل می‌کنم؛ چون هیچ‌چیزی بدتر از درد ناشی از ظلم و ستم رقیب نیست.
گرچه به درد دوریَم آن سنگدل بکُشت
هجری نباشد آنکه وصال عن قریب نیست
هوش مصنوعی: اگرچه ما از هم دوریم و آن سنگدل ما را می‌کشد، اما این جدایی به این معنا نیست که به زودی به یکدیگر نخواهیم رسید.
گرچه بساط و عقل به عیوق برکشید
هرگز نبود فراز که در پی نشیب نیست
هوش مصنوعی: هرچند که زندگی و عقل به اوج و ترقی رسیده‌اند، اما همواره اوجی وجود ندارد که در پی نشیب و افت نباشد.