شمارهٔ ۲۶۳
جز بوی سر زلف تو با باد صبا نیست
...........................................ا نیست
خون شد دل مسکین من اندر غم رویت
اندر دل خوبان جفاپیشه وفا نیست
از دست ربایند دل خلق جهانی
وانگاه به سر بار بجز جور و جفا نیست
جز مهر و وفا در دل ما نیست همانا
جز جور و ستم قاعدهٔ شهر شما نیست
بیداد مکن بر دل عشاق از این بیش
زیرا که ز حد بردن بیداد روا نیست
بالات بلاییست نه بالاست خدا را
کس نیست به عهدت که گرفتار بلا نیست
از خاطرت ای دوست فراموش نشاید
آن بنده که از یاد تو یک لحظه جدا نیست
دل برد ز دستم صنم و قصد جفا کرد
رحمش به من خسته و شرمش ز خدا نیست
چون خاک رهت گشتهام ای سرو گل اندام
میلت سوی ما از چه سبب چون و چرا نیست
هرچند ترا برگ و هوای دگران است
از خان وصال تو مرا برگ و نوا نیست
سلطان جهانی و به خیل تو گداییم
آخر ز چه رویت نظری سوی گدا نیست
چون روی بپیچید ز من هاتف جان گفت
احوال جهان پیش تو بی روی و ریا نیست
ای سرو روان راست بگو تا ز چه معنی
ما را به وصال تو نیازست و ترا نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز بوی سر زلف تو با باد صبا نیست
...........................................ا نیست
هوش مصنوعی: جز بوی خوش موهایت که با نسیم صبحگاهی همراه است، هیچ چیز دیگری در دنیا وجود ندارد.
خون شد دل مسکین من اندر غم رویت
اندر دل خوبان جفاپیشه وفا نیست
هوش مصنوعی: دل ناتوان من به خاطر غم چهره تو پر از درد و خون شده است. در دل افرادی که زیبا هستند، وفا وجود ندارد و فقط بیوفایی را میبینیم.
از دست ربایند دل خلق جهانی
وانگاه به سر بار بجز جور و جفا نیست
هوش مصنوعی: دل مردم را میربایند و سپس بر آنها مصیبت و ظلمی جز ستم و بیرحمی نمانده است.
جز مهر و وفا در دل ما نیست همانا
جز جور و ستم قاعدهٔ شهر شما نیست
هوش مصنوعی: در دل ما فقط عشق و صداقت وجود دارد و در این شهر، چیزی جز ظلم و ستم حاکم نیست.
بیداد مکن بر دل عشاق از این بیش
زیرا که ز حد بردن بیداد روا نیست
هوش مصنوعی: بر دل عاشقان بیش از این ظلم نکن؛ زیرا فراتر رفتن از حد ظلم، قابل قبول نیست.
بالات بلاییست نه بالاست خدا را
کس نیست به عهدت که گرفتار بلا نیست
هوش مصنوعی: بلای تو، از هر بالا و عرش هم بالاتر است. هیچکس نیست که به عهد و پیمان تو پایبند باشد و در این بلا گرفتار نشود.
از خاطرت ای دوست فراموش نشاید
آن بنده که از یاد تو یک لحظه جدا نیست
هوش مصنوعی: ای دوست، نباید فراموش کنی که آن بندهای که همیشه در یاد توست، هیچگاه لحظهای از تو جدا نیست.
دل برد ز دستم صنم و قصد جفا کرد
رحمش به من خسته و شرمش ز خدا نیست
هوش مصنوعی: دل من را معشوقهام دزدید و به من بیمهری کرد. رحمت او نسبت به من که دلم به درد آمده، هیچ است و شرمش از خداوند را ندارد.
چون خاک رهت گشتهام ای سرو گل اندام
میلت سوی ما از چه سبب چون و چرا نیست
هوش مصنوعی: من به اندازهٔ خاک راه تو پست و خوار شدهام، ای زیبای خوشاندام. چرا میل و خواهش تو به سمت ما نیست و هیچ دلیلی برای آن پیدا نمیشود؟
هرچند ترا برگ و هوای دگران است
از خان وصال تو مرا برگ و نوا نیست
هوش مصنوعی: هرچند که دیگران میخواهند و آمادهاند، من تنها به حضور و وصل تو نیاز دارم و هیچ چیزی جز آن برای من اهمیت ندارد.
سلطان جهانی و به خیل تو گداییم
آخر ز چه رویت نظری سوی گدا نیست
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهانی و ما در جمع تو همچون گدایانی هستیم، اما نمیدانیم چرا نگاه تو به سوی ما نمیآید.
چون روی بپیچید ز من هاتف جان گفت
احوال جهان پیش تو بی روی و ریا نیست
هوش مصنوعی: وقتی که تو از من روی برگرداندی، روح من به من گفت که وضع دنیا در حضور تو بدون تزویر و ظاهر فریبی است.
ای سرو روان راست بگو تا ز چه معنی
ما را به وصال تو نیازست و ترا نیست
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، راست بگو که چرا ما به وصل تو احتیاج داریم، ولی تو چنین نیازی را احساس نمیکنی.

جهان ملک خاتون