شمارهٔ ۲۶۰
دلم ز روی چو خورشید تو شکیبا نیست
چرا که خوشتر از آن در جهان تماشا نیست
تو سر و جان و جهانی و ما فتادهٔ خاک
بگو به کوی که میلت چرا سوی ما نیست
بیا و روز جوانی به باد غصّه مده
که حال گردش این چرخ پیر پیدا نیست
غم جهان مخور ای دل که نیست بایستم
مراد هیچ کس اندر جهان مهیا نیست
به بوسهای بنوازم به لطف خویش شبی
مرا ز لعل لبت بیش از این تمنّا نیست
دو روزه عمر که داری مخور غم امروز
از آن جهت که کسی را امید فردا نیست
مرا به نور تجلیست دیدهٔ بینا
زبان ببند که بر ذکر دوست گویا نیست
ز درد عشق تو ای دوست هر شب از دیده
که گفت با تو جهان در میان دریا نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم ز روی چو خورشید تو شکیبا نیست
چرا که خوشتر از آن در جهان تماشا نیست
هوش مصنوعی: دل من نمیتواند به خاطر زیبایی تو صبر کند، زیرا در دنیا چیز زیباتری از تو وجود ندارد که بتوان به تماشای آن پرداخت.
تو سر و جان و جهانی و ما فتادهٔ خاک
بگو به کوی که میلت چرا سوی ما نیست
هوش مصنوعی: تو مانند سروی هستی که جان و زندگی را نمایان میسازد، اما ما مانند غباری افتادهایم. بگو در این مسیر که عشق تو به کجا رفته و چرا به سمت ما نمیچرخد؟
بیا و روز جوانی به باد غصّه مده
که حال گردش این چرخ پیر پیدا نیست
هوش مصنوعی: بیا و جوانیات را با نگرانی و غصه هدر نده، زیرا هرگز نمیتوان پیشبینی کرد که سرنوشت در آینده چه برایت به ارمغان خواهد آورد.
غم جهان مخور ای دل که نیست بایستم
مراد هیچ کس اندر جهان مهیا نیست
هوش مصنوعی: ای دل، نگران غمهای این دنیا نباش، زیرا هیچکس در این عالم به طور کامل به幸福 و خواستههایش دست نمییابد.
به بوسهای بنوازم به لطف خویش شبی
مرا ز لعل لبت بیش از این تمنّا نیست
هوش مصنوعی: من تنها از تو میخواهم که با یک بوسهی دلنشین، مرا نوازش کنی و از لبهی زیبایت، بیش از این چیزی نمیخواهم.
دو روزه عمر که داری مخور غم امروز
از آن جهت که کسی را امید فردا نیست
هوش مصنوعی: زندگیات دو روز بیشتر نیست، پس امروز را با اندوه سپری نکن، زیرا هیچکس از آینده خبر ندارد و امیدی به فردا ندارد.
مرا به نور تجلیست دیدهٔ بینا
زبان ببند که بر ذکر دوست گویا نیست
هوش مصنوعی: چشمان بینای من به روشنایی حضورت تو مشغول است، پس زبانم را ببند که نمیتوانم درباره دوست چیزی بگویم.
ز درد عشق تو ای دوست هر شب از دیده
که گفت با تو جهان در میان دریا نیست
هوش مصنوعی: درد عشق تو، ای دوست، هر شب موجب میشود که اشکهایم از چشمانم بریزد و با خود بگویم که در این دنیا، در میان همه مشکلات و سختیها، چیزی شبیه دریا وجود ندارد.

جهان ملک خاتون