گنجور

شمارهٔ ۲۵۵

هر جا که همچو روی تو در بوستان گلیست
فریاد و الغیاث که معشوق بلبلیست
نسبت نمی کنم به شکر لعل دلکشش
خسرو ببین در او که چه شیرین شمایلیست
آن کس که منع ما به غم عشق می کند
معلوم شد که در غم روی تو غافلیست
دیوانه را به سلسله عاقل همی کنند
آید به دام زلف تو هر جا که عاقلیست
زلفت به روی همچو گل افتاده بس خوش است
گویی که هر ورق شده بر چین سنبلیست
جانا کجا به غور دل بی دلان رسی
کاویخته به هر سر مویی ترا دلیست
بنواز هر شبی به وصالت که هر شبی
در گردنم ز دست خیالت حمایلیست
تا کی به غمزه خون دل ما خوری بگوی
افتاده از فراق اندر سلاسلیست
دل بر امید بوی سر زلف عنبرین
آن چشم مست تو که چه پرفتنه قاتلیست
جای دلم شکنج سر زلف دلبرست
زآنجا برون نیاورد ار عقل کاملیست
داریم با تو راز و نداریم در جهان
جز باد صبحدم که به نزد تو حاملیست
دنیای سفله خوی جفاجوی بی وفا
تکیه بدو مکن تو که ناخوش معاملیست
جای نشست نیست در این ورطه بلا
بنگر تو این سراچه ی دنیا که چون پلیست
برقع ز روی چون مه و خورشید برفکن
خیل خیال دوست تو دانی که هایلیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر جا که همچو روی تو در بوستان گلیست
فریاد و الغیاث که معشوق بلبلیست
هوش مصنوعی: هر جا که گلی به زیبایی تو در باغ باشد، باید فریاد زد و کمک خواست، چون معشوقه به مانند بلبل در آنجا حضور دارد.
نسبت نمی کنم به شکر لعل دلکشش
خسرو ببین در او که چه شیرین شمایلیست
هوش مصنوعی: من این زیبایی و شیرینی دلکش را به شکر قرمز لعل نسبت نمی‌دهم، چون خسرو را ببین که چه جاذبه‌ای دارد و چقدر با شکوه و شیرین است.
آن کس که منع ما به غم عشق می کند
معلوم شد که در غم روی تو غافلیست
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق ما را از چیزی منع می‌کند، مشخص است که در غم و اندوه دیدار تو غافل است.
دیوانه را به سلسله عاقل همی کنند
آید به دام زلف تو هر جا که عاقلیست
هوش مصنوعی: دیوانه را به دیار عاقلان می‌برند، اما او به دام زلف تو می‌افتد هر جا که عاقلی باشد.
زلفت به روی همچو گل افتاده بس خوش است
گویی که هر ورق شده بر چین سنبلیست
هوش مصنوعی: موهای تو بر روی صورتت به مانند گل بسیار زیباست، گویی هر تار موی تو مانند یک گل سنبل به زیبایی چیده شده است.
جانا کجا به غور دل بی دلان رسی
کاویخته به هر سر مویی ترا دلیست
هوش مصنوعی: ای عزیز، از کجا می‌توانی به عمق دل بی‌دلان برسی، در حالی که در هر تار مویشان عشقی نهفته است؟
بنواز هر شبی به وصالت که هر شبی
در گردنم ز دست خیالت حمایلیست
هوش مصنوعی: هر شب به یاد تو و عشق‌ات دل را آرامش می‌بخشم، چون هر شب در افکارم سایه‌ات را احساس می‌کنم.
تا کی به غمزه خون دل ما خوری بگوی
افتاده از فراق اندر سلاسلیست
هوش مصنوعی: تا چه زمانی به خاطر اشاره‌ها و نیش‌زنان تو، دلمان را به درد می‌آوری؟ بگو که دوری از ما چقدر سخت است و ما را به زنجیر غم و اندوه کشیده است.
دل بر امید بوی سر زلف عنبرین
آن چشم مست تو که چه پرفتنه قاتلیست
هوش مصنوعی: دل با امید به عطر و زیبایی موهای خوشبو و چشمان فریبنده‌ات روشن است، زیرا تو چقدر جذاب و مرگ‌آور هستی.
جای دلم شکنج سر زلف دلبرست
زآنجا برون نیاورد ار عقل کاملیست
هوش مصنوعی: دل من در کنج رازهای زلف معشوق جا دارد و اگر عقل کامل و بزرگی باشد، نمی‌تواند از آنجا بیرون بیاید.
داریم با تو راز و نداریم در جهان
جز باد صبحدم که به نزد تو حاملیست
هوش مصنوعی: ما با هم رازهایی داریم و در این دنیا تنها باد صبحگاهی است که پیام‌آور ماست و به نزد تو می‌آید.
دنیای سفله خوی جفاجوی بی وفا
تکیه بدو مکن تو که ناخوش معاملیست
هوش مصنوعی: بهتر است به دنیا و افراد ناپاک و بی‌وفا اعتماد نکنید، زیرا این معامله برای شما خوشایند نخواهد بود.
جای نشست نیست در این ورطه بلا
بنگر تو این سراچه ی دنیا که چون پلیست
هوش مصنوعی: در این مشکلات و سختی‌ها، جای ماندن و نشستن نیست؛ به این دنیا نگاهی بینداز که مانند پلی است موقتی و گذرا.
برقع ز روی چون مه و خورشید برفکن
خیل خیال دوست تو دانی که هایلیست
هوش مصنوعی: پرده را از چهره‌ات مثل ماه و خورشید کنار بزن، تا گروهی از خیال دوست را ببینی. آیا می‌دانی که این خیالات چقدر بلند و عظیم هستند؟