شمارهٔ ۲۲۰
این رخ دلبند تو ماه تمام منست
خال سیهکار تو دانه و دام منست
روشنی وصل تو نیست چو صبح رخت
زلف پریشان تو تیره چو شام منست
از لب جان بخش تو هست مرا زندگی
مایهٔ آب حیات گفت ز جام منست
از تو جدا گشتنم گرچه به ناکام بود
لعل لب شاهدان نیک به کام منست
شهد وصالش نگر در دهن دیگریست
صبر ز هجران تو تلخ به کام منست
من دو جهان را فدا کردهام و مشکل آن
کان بت دلخواه را ننگ ز نام منست
وز پی آن تندخو گشت بسی دل کنون
آهوی شیرافکنش شکر که رام منست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این رخ دلبند تو ماه تمام منست
خال سیهکار تو دانه و دام منست
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند ماه کامل است و خال سیاه تو مانند دانه و دام من میباشد.
روشنی وصل تو نیست چو صبح رخت
زلف پریشان تو تیره چو شام منست
هوش مصنوعی: نور وصال تو مانند روشنی صبح نیست، بلکه جداییات همچون ابهت و تاریکی شب بر من سایه افکنده است. زلفهای آشفتهات تاریکی را بیشتر میکند.
از لب جان بخش تو هست مرا زندگی
مایهٔ آب حیات گفت ز جام منست
هوش مصنوعی: زندگی من از لبان جانبخش توست و مایه حیات من از جامی است که تو به من دادهای.
از تو جدا گشتنم گرچه به ناکام بود
لعل لب شاهدان نیک به کام منست
هوش مصنوعی: اگرچه جدا شدن از تو برایم دشوار و ناامیدکننده است، اما زیبایی لبان معشوقان دیگر به کام من میآید.
شهد وصالش نگر در دهن دیگریست
صبر ز هجران تو تلخ به کام منست
هوش مصنوعی: عطر وصالت را دیگران تجربه میکنند، اما من به خاطر جداییات طعم تلخی را در دهانم حس میکنم.
من دو جهان را فدا کردهام و مشکل آن
کان بت دلخواه را ننگ ز نام منست
هوش مصنوعی: من برای عشق و محبوبم هر چیزی را که دارم فدای او کردهام، حتی آن محبوبی که برایش این کار را کردهام از نام و شهرت من خجالت میکشد.
وز پی آن تندخو گشت بسی دل کنون
آهوی شیرافکنش شکر که رام منست
هوش مصنوعی: بسیاری از دلهای ناآرام به دنبال آن موجود تندخو و شگفتانگیز میروند، مانند آهوئی که به چشمهای شیرین نزدیک است و حالا آرامش خیال من شده است.

جهان ملک خاتون