گنجور

شمارهٔ ۱۳۲

فریاد و درد ما ز غمت بی نهایتست
جور و جفات بر دل تنگم به غایتست
چشمت بریخت خون دلم را به تیغ هجر
دادم ز وصل ده که نه وقت حمایتست
مشتاق وصل تو من و از من تویی ملول
آخر ز دل به دل نه تو گفتی سرایتست
گویند دل به دل بودش راه و هیچ نیست
گویی که این سخن به سبیل حکایتست
دل برده ای و قصد جهان می کنی چرا
بر ما جفا و جور تو جانا کفایتست
دارم حکایتی ز فراقت ولی غمت
خونم به زجر ریخت چه جای شکایتست
دل برد در جهان به سر زلف تو پناه
زیرا که جور غمزه ی تو بی نهایتست
چشمم به طلعت رخ تو زان منوّرست
کان پرتو جمال تو نور هدایتست
رایت قرار داد به وصلم شبی از آن
روی جهان ز لطف تو روشن چو رایتست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فریاد و درد ما ز غمت بی نهایتست
جور و جفات بر دل تنگم به غایتست
هوش مصنوعی: ما از غم تو فریاد می‌زنیم و دردی بی‌پایان داریم. ظلم و سختی‌هایی که بر دل کوچک من می‌گذرد، بسیار زیاد و طاقت‌فرسا است.
چشمت بریخت خون دلم را به تیغ هجر
دادم ز وصل ده که نه وقت حمایتست
هوش مصنوعی: چشمانت باعث شد که دلم غمگین شود و از فقدان تو رنج ببرم. به خاطر این جدایی، از تو کمک نمی‌خواهم چون زمان مساعدی برای یاری نیست.
مشتاق وصل تو من و از من تویی ملول
آخر ز دل به دل نه تو گفتی سرایتست
هوش مصنوعی: من به وصال تو بسیار مشتاقم، اما تو از من خسته‌ای. در نهایت، از دل به دل راهی وجود دارد و تو خود گفتی که این ارتباط انکار ناپذیر است.
گویند دل به دل بودش راه و هیچ نیست
گویی که این سخن به سبیل حکایتست
هوش مصنوعی: می‌گویند بین دل‌ها ارتباطی وجود دارد و این موضوع حقیقتی است که به داستانی شبیه است.
دل برده ای و قصد جهان می کنی چرا
بر ما جفا و جور تو جانا کفایتست
هوش مصنوعی: دل را از من ربوده‌ای و می‌خواهی که به دنیاپردازی بپردازی، اما چرا با ما این‌گونه بدرفتار هستی؟ از تو، جانا، این اندازه ظلم و ستم کافیست.
دارم حکایتی ز فراقت ولی غمت
خونم به زجر ریخت چه جای شکایتست
هوش مصنوعی: داستانی از دوری تو دارم، اما غم تو چنان مرا به درد آورده که جایی برای شکایت باقی نمی‌گذارد.
دل برد در جهان به سر زلف تو پناه
زیرا که جور غمزه ی تو بی نهایتست
هوش مصنوعی: دل من در دنیای پر از درد و رنج، به زلف تو پناه آورده است، چرا که زیبایی و لحن زهرآلود نگاه تو بی‌پایان و غیرقابل تحمل است.
چشمم به طلعت رخ تو زان منوّرست
کان پرتو جمال تو نور هدایتست
هوش مصنوعی: چشمم به زیبایی چهره‌ات روشن است، زیرا نور جمال تو مانند نوری است که راه را روشن می‌کند و هدایت می‌دهد.
رایت قرار داد به وصلم شبی از آن
روی جهان ز لطف تو روشن چو رایتست
هوش مصنوعی: روزی که به وصال تو رسیدم، مانند پرچمی بود که به لطف تو، دنیا را روشن کرده بود.