گنجور

شمارهٔ ۱۲۶۳

زان لعل لبم بده زکاتی
تا در تن ما کنی حیاتی
چون شکّر آن لبم ندادی
ای جان و جهان کم از زکاتی
از دوست جز این قدر نخواهم
کاندر قدمش بود ثباتی
بر خط لبم دهد به هر سال
آن نور دو دیدگان براتی
در سیهی دیده گو قلم زن
گر زآنکه نیابد او دواتی
من تشنه آن لب چو قندم
سودم نکند لب فراتی
در عرصه عشقت ای جهانگیر
شاه دل من شدست ماتی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان لعل لبم بده زکاتی
تا در تن ما کنی حیاتی
هوش مصنوعی: لطفاً لبان زیبا و شیرینم را مورد عنایت قرار بده تا به واسطه آن، زندگی و روح تازه‌ای به وجود من ببخشی.
چون شکّر آن لبم ندادی
ای جان و جهان کم از زکاتی
هوش مصنوعی: ای جان و جهان، تو همچون شکر هستی که به من ندادیش؛ آیا این کم از زکات و بخشش نیست؟
از دوست جز این قدر نخواهم
کاندر قدمش بود ثباتی
هوش مصنوعی: از دوستم جز این خواسته‌ای ندارم که در کنارش احساس ثبات و آرامش کنم.
بر خط لبم دهد به هر سال
آن نور دو دیدگان براتی
هوش مصنوعی: بر لبان من نشانی از عشق تو هر سال می‌درخشد، مانند نوری که از چشمانت می‌آید.
در سیهی دیده گو قلم زن
گر زآنکه نیابد او دواتی
هوش مصنوعی: اگر دیدی که کسی در دلش غم و اندوهی دارد، به او بگو که باید از دلش بنویسد، حتی اگر ابزاری برای نوشتن نداشته باشد.
من تشنه آن لب چو قندم
سودم نکند لب فراتی
هوش مصنوعی: من به لب‌های شیرین آن محبوب بسیار علاقه‌مندم، اما از نوشیدن آب زلال و گوارا نیز بی‌نیاز نیستم.
در عرصه عشقت ای جهانگیر
شاه دل من شدست ماتی
هوش مصنوعی: در دنیای عشق تو، ای پادشاه بزرگ، قلب من کاملاً تسلیم شده است.