گنجور

شمارهٔ ۱۲

دیده در آب روان و لب کشتست مرا
با رخ دوست جهان باغ بهشتست مرا
ترک جوی و لب دلجوی نمی‌یارم گفت
چه توان کرد چو این طبع و سرشتست مرا
سرگذشتم ز غمت دوش ندانی که چه بود
آب چشم از سرم ای دوست گذشتست مرا
مژه بر هم نتوانم زدن اندر شب هجر
که وصال تو در این دیده نشستست مرا
روی بنمای به جان تو که اندر شب تار
رخ زیبای تو مانند فرشتست مرا
چون توانم حذر از مهر تو کردن جانا
آیت عشق تو بر سر چو نبشتست مرا
گفتمش خرده به خردان غمت بیش مگیر
گفت تدبیر چه؟ چون خوی درشتست مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده در آب روان و لب کشتست مرا
با رخ دوست جهان باغ بهشتست مرا
هوش مصنوعی: چشمم در آب زلال است و لبم به خاک شوره، با چهره دوست، دنیا برای من مانند باغی از بهشت است.
ترک جوی و لب دلجوی نمی‌یارم گفت
چه توان کرد چو این طبع و سرشتست مرا
هوش مصنوعی: از دوست و عشق باز می‌گردم، اما او می‌گوید چه می‌توان کرد که این ذات و سرشت من چنین است.
سرگذشتم ز غمت دوش ندانی که چه بود
آب چشم از سرم ای دوست گذشتست مرا
هوش مصنوعی: سرگذشتم به خاطر غم تو، دوش را نمی‌دانی چه حالی داشت. اشک‌هایم بی‌وقفه از چشمانم می‌ریخت و حالا از سرم گذشته است، ای دوست.
مژه بر هم نتوانم زدن اندر شب هجر
که وصال تو در این دیده نشستست مرا
هوش مصنوعی: در شب جدایی از تو، نمی‌توانم پلک بزنم، زیرا تصویر تو در چشمانم نشسته است.
روی بنمای به جان تو که اندر شب تار
رخ زیبای تو مانند فرشتست مرا
هوش مصنوعی: به من نشان بده که چگونه جان تو در شب تاریک، چهره زیبایت مانند یک فرشته می‌تابد.
چون توانم حذر از مهر تو کردن جانا
آیت عشق تو بر سر چو نبشتست مرا
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از عشق تو دوری کنم، ای محبوب؟ چون نشانه‌های عشق تو بر قلب من نوشته شده است.
گفتمش خرده به خردان غمت بیش مگیر
گفت تدبیر چه؟ چون خوی درشتست مرا
هوش مصنوعی: به او گفتم که به خردمندان درباره غم تو ایرادی نگیرید. او پاسخ داد: چه تدبیری باید بکنم، وقتی که طبیعت من خشن و درشت است؟

خوانش ها

شمارهٔ ۱۲ به خوانش اعظم نوروزی