گنجور

شمارهٔ ۱۰۳۴

من راز غم عشق تو گفتن نتوانم
درّیست گرانمایه و سفتن نتوانم
داری خبر از حال من خسته که شبهاست
کز دست غم هجر تو خفتن نتوانم
من غنچهٔ شوقم به تن باغ ارادت
بی باد هوای تو شکفتن نتوانم
بردی دل و در پاش فکندی و دریغا
کز دست تو دل باز گرفتن نتوانم
از شدّت هجران تو ای نور دو دیده
دردیست مرا در دل و گفتن نتوانم
با آن همه از دستِ سرشک غم عشقش
راز دل سربسته نهفتن نتوانم
من سرزنش جان جهانی ز غم عشق
بی دوست از این بیش شنفتن نتوانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من راز غم عشق تو گفتن نتوانم
درّیست گرانمایه و سفتن نتوانم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از غم عشق تو حرف بزنم، زیرا این احساس برایم بسیار ارزشمند و عمیق است و نمی‌توانم به راحتی آن را بیان کنم.
داری خبر از حال من خسته که شبهاست
کز دست غم هجر تو خفتن نتوانم
هوش مصنوعی: تو از حال من آگاه هستی، زیرا شب‌ها به خاطر درد فراق تو نمی‌توانم بخوابم و خوابم نمی‌برد.
من غنچهٔ شوقم به تن باغ ارادت
بی باد هوای تو شکفتن نتوانم
هوش مصنوعی: من مانند غنچه‌ای هستم که در باغ محبتِ تو، بدون وزیدن نسیمِ عشق، نمی‌توانم شکوفا شوم.
بردی دل و در پاش فکندی و دریغا
کز دست تو دل باز گرفتن نتوانم
هوش مصنوعی: دل مرا بردی و به پای خود انداختی، اما افسوس که نمی‌توانم دوباره دل را از تو پس بگیرم.
از شدّت هجران تو ای نور دو دیده
دردیست مرا در دل و گفتن نتوانم
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، ای روشنی چشمانم، دردی در دلم احساس می‌کنم که نمی‌توانم آن را بیان کنم.
با آن همه از دستِ سرشک غم عشقش
راز دل سربسته نهفتن نتوانم
هوش مصنوعی: با وجود همه درد و رنجی که از عشق او دارم، نمی‌توانم راز دلم را پنهان نگه‌دارم.
من سرزنش جان جهانی ز غم عشق
بی دوست از این بیش شنفتن نتوانم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم بیشتر از این غم عشق را بدون وجود دوست تحمل کنم، حتی سرزنش خودم را هم نمی‌پذیرم.