گنجور

شمارهٔ ۱۰۱۷

چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم
خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم
کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ
تا جهان بین جهان در کف پایت مالم
همچو خال سیهت حال تباهست مرا
زآنکه پیوسته گرفتار دو زلف و خالم
گر کنی رحم به حال من مسکین چه شود
که ز درد غم هجران تو بس بد حالم
زآتش شوق رخت عود صفت می سوزم
زار چون نایم و در چنگ غمت می نالم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم
خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم
هوش مصنوعی: ای دوست، حال من مانند حالت پریشان و به هم ریخته‌ی موهایت است. تو چرا نمی‌پرسی که روزگارم چگونه می‌گذرد؟
کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ
تا جهان بین جهان در کف پایت مالم
هوش مصنوعی: بهتر است کمی دقت کنی و به عشق و وصال بیندیشی. گویی اگر شبی به سراغم بیایی، می‌توانی دنیایی جدید را تجربه کنی که همه زیبایی‌ها در دستان توست.
همچو خال سیهت حال تباهست مرا
زآنکه پیوسته گرفتار دو زلف و خالم
هوش مصنوعی: حال من بد است مانند خال سیاه تو، زیرا همیشه در دام دو زلف و خال تو گرفتارم.
گر کنی رحم به حال من مسکین چه شود
که ز درد غم هجران تو بس بد حالم
هوش مصنوعی: اگر به وضع من بیچاره رحم کنی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چون از درد و غم دوری تو حال من بسیار بد است.
زآتش شوق رخت عود صفت می سوزم
زار چون نایم و در چنگ غمت می نالم
هوش مصنوعی: از آتش عشق تو مثل چوب عود می‌سوزم و به شدت گریه می‌کنم، مانند نی که در غم تو ناله سر می‌دهد.