گنجور

بخش ۶ - اشاره به نظم بهمن نامه

یکی داستان گفته بودم ز پیش
چنانچون شنیدم ز کمّ و ز بیش
چنان داستانی ز رنگ و ز بوی
همه پادشاهی بهمن در اوی
به شعرش چو گنجی بیاراستم
به نقشش چو باغی بپیراستم
به نام شهنشاه والا گهر
پدر بر پدر خسرو و تاجور
به دست جگر گوشه ای دادمش
به درگاه خسرو فرستادمش
نهانی فرستادمش نزد شاه
ز بیم بداندیش، با نیکخواه
چو بردند در پیش تخت بلند
بخواندند و دیدند و آمد پسند
به من خلعت خسروی داد شاه
مرا جامه و زر فرستاد شاه
ز دیبا شد ایوان من چون بهار
ز دینار شد کار من چون نگار
ز رازم چو آگاه شد انجمن
ز کردار شاه و ز گفتار من
وز آن فرّ و آن خسروی بارگاه
وز آن زینت اندر میان سپاه
وز آن نعمت و بخشش و داد او
وز آن همت و ز آن دل راد او
به نامش شب تیره برخاستم
ز یزدان همه کام او خواستم
یکی فال گفتم که این تاج و گاه
نه زو بازگردد نه تا دیرگاه
همانا درست آمد این فال من
که برتر شده ست از چهل سال من
کنون کام و آیین و آرام او
پراگنده اندر جهان نام او
جهان را جز او هیچ دیگر مباد
جز او هیچ خسرو به لشکر مباد
نیاز مرا جودِ خسرو بسوخت
دلم باز چون آتشی برفروخت
بجوشید طبعم چو دریا ز باد
همی آمدم بیت بی رنج یاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی داستان گفته بودم ز پیش
چنانچون شنیدم ز کمّ و ز بیش
هوش مصنوعی: من داستانی را که از قبل شنیده‌ام، به گونه‌ای نقل کرده‌ام که به خوبی آن را درک کرده‌ام و از جزئیات آن مطلع هستم.
چنان داستانی ز رنگ و ز بوی
همه پادشاهی بهمن در اوی
هوش مصنوعی: داستانی روایت شده است که پر از رنگ و عطر است و تمام جلوه‌های سلطنت بهمن در آن به تصویر کشیده شده است.
به شعرش چو گنجی بیاراستم
به نقشش چو باغی بپیراستم
هوش مصنوعی: شعر او را مانند گنجی ارزشمند زینت بخشیدم و تصویرش را مانند باغی زیبا آراسته کردم.
به نام شهنشاه والا گهر
پدر بر پدر خسرو و تاجور
هوش مصنوعی: به نام پادشاه بزرگ و با ارزش، که پدرانش همگی از بزرگ‌ترین فرمانروایان و تاجداران بودند.
به دست جگر گوشه ای دادمش
به درگاه خسرو فرستادمش
هوش مصنوعی: من یکی از عزیزانم را به نزد شاه فرستادم.
نهانی فرستادمش نزد شاه
ز بیم بداندیش، با نیکخواه
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از بداندیشان، او را به طور پنهانی نزد شاه فرستادم، اما با کسی که خیرخواه بود.
چو بردند در پیش تخت بلند
بخواندند و دیدند و آمد پسند
هوش مصنوعی: زمانی که بر تخت بلند نشسته بودند، خواندن آغاز شد و نیکو دیدند و پسند کردند.
به من خلعت خسروی داد شاه
مرا جامه و زر فرستاد شاه
هوش مصنوعی: شاه به من لباس و زر و زیورهایی برای مقام سلطنت هدیه داد.
ز دیبا شد ایوان من چون بهار
ز دینار شد کار من چون نگار
هوش مصنوعی: ایوان من از دیبای نرم و خوشگلی پوشیده شده است و زندگی من مانند بهار پر از شادی و رونق است، چون کار و زندگی‌ام به زیبایی و ثروت شبیه به نگار (زیبا) است.
ز رازم چو آگاه شد انجمن
ز کردار شاه و ز گفتار من
هوش مصنوعی: وقتی که جمعیت از رازم باخبر شد، از رفتار پادشاه و از صحبت‌های من آگاهی پیدا کردند.
وز آن فرّ و آن خسروی بارگاه
وز آن زینت اندر میان سپاه
هوش مصنوعی: از شکوه و عظمت کاخ و حکومت، و از زینت و زیبایی که در میان سپاه وجود دارد.
وز آن نعمت و بخشش و داد او
وز آن همت و ز آن دل راد او
هوش مصنوعی: از آن نعمت و بخشش و عطای او و از آن اراده و آن دل شجاع او.
به نامش شب تیره برخاستم
ز یزدان همه کام او خواستم
هوش مصنوعی: به نام او، در شب تاریکی برخواستم و از خداوند همه خواسته‌هایم را طلب کردم.
یکی فال گفتم که این تاج و گاه
نه زو بازگردد نه تا دیرگاه
هوش مصنوعی: من یک فال زدم و دیدم که این مقام و جاه نه از او جدا می‌شود و نه به زودی از دست خواهد رفت.
همانا درست آمد این فال من
که برتر شده ست از چهل سال من
هوش مصنوعی: واقعاً فال من درست از آب درآمد، زیرا اکنون برتری پیدا کرده‌ام بر سال‌های چهل ساله‌ام.
کنون کام و آیین و آرام او
پراگنده اندر جهان نام او
هوش مصنوعی: اکنون خواسته‌ها، روش‌ها و آرامش او در جهان پخش شده و نام او در همه جا شناخته شده است.
جهان را جز او هیچ دیگر مباد
جز او هیچ خسرو به لشکر مباد
هوش مصنوعی: در این جهان، هیچ چیز و کسی جز او وجود ندارد و هیچ شاه و فرمانروایی در این سپاه نیست که به او نرسد.
نیاز مرا جودِ خسرو بسوخت
دلم باز چون آتشی برفروخت
هوش مصنوعی: خوشی و بخشش خسرو، دل مرا مثل آتش سوزاند و دوباره شعله‌ور کرد.
بجوشید طبعم چو دریا ز باد
همی آمدم بیت بی رنج یاد
هوش مصنوعی: طبیعت من به اندازه‌ای جوش و خروش دارد که مانند دریاست. من با وزش باد به سمت اینجا آمدم و بدون هیچ زحمتی به یاد آن شعر نشستم.