گنجور

بخش ۴۸ - فتح کردن کوش پیل دندان بر لشکر چینیان

بماندند از آن نامور سه هزار
سواری که بود از در کارزار
تنی چند خسته نمرده تمام
به لشکر رسیدند هنگام شام
ز لشکرگهِ چینیان غلغلی
برآمد که آشفته شد هر دلی
شبی بود با هول چون رستخیز
همی کس ندانست راه گریز
تگرگ آمد و تند برخاست باد
سوار و پیاده بهم برفتاد
همی برد زاری و بانگ و خروش
تگ از تازی اسبان، وز مرد هوش
خلیده به پیش اندرون نوک خار
گریزنده را تیر از زخم خار
همی هر که آمد به نزدیکِ رود
ز پشت تگاور بیامد فرود
سوار و پیاده همی ز آن شتاب
بزد خویشتن را فگند اندر آب
فزون بود رود روان ده هزار
ز چینی سواران خنجر گزار
شب آمد نهنگ دلاور نخفت
ز مردم کشیدند به نزدیک جفت
وز این سوی آگاه گشت آتبین
ز نیواسب و کارسواران چین
چنان بر پی کوش لشکر بتاخت
که از بادپایان همی باد ساخت
چو آمد به لشکرگه چینیان
ندیدند از ایشان کس اندر میان
سراپرده و خیمه دیدند و ساز
همان جامه و فرش گسترده باز
نهاد آتبین روی را بر زمین
همی خواند بر کردگار آفرین
همی گفت کای برتر از ماه و مهر
به کام دل من تو راندی سپهر
توانا تویی، ما همه ناتوان
به فرمان تو چرخ گردان روان
چه گوید سپاس تو ایرانیان
که از تخم جادو یکی مرزبان
.................................
.................................
دلم کین ضحّاک لختی بخواست
غم شاه جمشید لختی بکاست
سواری فرستاد برسان دود
بدان تا بیارد بنه هرچه بود
بدو گفت کاین جای فرّختراست
نشستن بدین جایگه در خور است
پس آن خواسته بر سپه بخش کرد
رخ لشکرش یک بیک رخش کرد
به شادی و بازی و می برد دست
همی بود با کوش شادان و مست
بدو داد هرچ آنِ نیواسب بود
اگر تاج، اگر تخت، اگر اسب بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بماندند از آن نامور سه هزار
سواری که بود از در کارزار
هوش مصنوعی: سه هزار سوار گرانقدر که در میدان جنگ بودند، همچنان باقی مانده‌اند و نام و یاد آنان در دل‌ها خواهد ماند.
تنی چند خسته نمرده تمام
به لشکر رسیدند هنگام شام
هوش مصنوعی: عده‌ای از افرادی که خسته و ناتوان بودند، با وجود تمام سختی‌ها به لشکر رسیدند در زمان غروب.
ز لشکرگهِ چینیان غلغلی
برآمد که آشفته شد هر دلی
هوش مصنوعی: از سمت اردوی چین صدایی بلند شد که دل هر کسی را مضطرب کرد.
شبی بود با هول چون رستخیز
همی کس ندانست راه گریز
هوش مصنوعی: شبی بود که خیلی ترسناک و وحشت‌زده بود، به طوری که هیچ‌کس نمی‌دانست چطور از آن وضعیت فرار کند.
تگرگ آمد و تند برخاست باد
سوار و پیاده بهم برفتاد
هوش مصنوعی: تگرگ شروع به باریدن کرد و باد به شدت وزیدن گرفت، به طوری که انسان‌ها و چیزها در حال حرکت و تلاش به هم برخورد کردند.
همی برد زاری و بانگ و خروش
تگ از تازی اسبان، وز مرد هوش
هوش مصنوعی: صدای زاری و فریاد تازی‌اسب‌ها به گوش می‌رسد و مردی که زیر فشار این صداها قرار دارد، آشفته و نگران است.
خلیده به پیش اندرون نوک خار
گریزنده را تیر از زخم خار
هوش مصنوعی: در این بیت، به حالت آزاردهنده و دشواری اشاره شده است که شخصی درون خود احساس می‌کند، مانند تیری که از زخم خار ناشی می‌شود و به او درد می‌زند. در واقع، نشان‌دهنده‌ی رنج و زخم‌های درونی است که فرد نمی‌تواند از آنها فرار کند.
همی هر که آمد به نزدیکِ رود
ز پشت تگاور بیامد فرود
هوش مصنوعی: هر کسی که به نزدیکی رود می‌آید، از پشت تگاور به پایین می‌آید.
سوار و پیاده همی ز آن شتاب
بزد خویشتن را فگند اندر آب
هوش مصنوعی: سواری و پیاده با هم از آن شتاب استفاده کردند و خود را در آب انداختند.
فزون بود رود روان ده هزار
ز چینی سواران خنجر گزار
هوش مصنوعی: رود روان و پرآب از هزاران سوار چینی که با خنجر در دست هستند، بیشتر است و پرتوان‌تر به نظر می‌رسد.
شب آمد نهنگ دلاور نخفت
ز مردم کشیدند به نزدیک جفت
هوش مصنوعی: شب شد و نهنگ دلاور خوابش نبرد، زیرا که مردم او را به سمت جفتش کشیدند.
وز این سوی آگاه گشت آتبین
ز نیواسب و کارسواران چین
هوش مصنوعی: آتبین از سوی دیگر متوجه شد که نیواسب و سوارکاران چین چه می‌کنند و چه کارهایی انجام می‌دهند.
چنان بر پی کوش لشکر بتاخت
که از بادپایان همی باد ساخت
هوش مصنوعی: لشکر با سرعت و قدرت به جلو می‌تاخت که حتی با حرکت پایشان، باد ایجاد می‌کردند.
چو آمد به لشکرگه چینیان
ندیدند از ایشان کس اندر میان
هوش مصنوعی: زمانی که او به محل اردوگاه چینیان رسید، هیچ‌یک از آنها را در وسط در میان جمعیت ندید.
سراپرده و خیمه دیدند و ساز
همان جامه و فرش گسترده باز
هوش مصنوعی: آنها خیمه و پرده‌ای را مشاهده کردند و همان لباس و فرشی که آماده شده بود، دوباره پهن کردند.
نهاد آتبین روی را بر زمین
همی خواند بر کردگار آفرین
هوش مصنوعی: آتشین روی، با شور و شوق خود، زمین را مورد ستایش خداوند قرار می‌دهد.
همی گفت کای برتر از ماه و مهر
به کام دل من تو راندی سپهر
هوش مصنوعی: او می‌گوید: ای کسی که از ماه و خورشید برتر هستی، تو با دسیسه‌های خود به آرزوی من دست رد زدی و مرا ناامید کردی.
توانا تویی، ما همه ناتوان
به فرمان تو چرخ گردان روان
هوش مصنوعی: تو قادر و توانا هستی، اما ما همه در برابر تو ناتوانیم و به دستور تو، زندگی‌امان در جریان است.
چه گوید سپاس تو ایرانیان
که از تخم جادو یکی مرزبان
هوش مصنوعی: سپاس شما ایرانیان را چه باید گفت، که از نسل جادو یکی حاکم و نگهبان به وجود آمده است.
.................................
.................................
هوش مصنوعی: البته! لطفاً بیت مورد نظر را برای من بنویسید تا بتوانم آن را به صورت روان به فارسی ترجمه کنم.
دلم کین ضحّاک لختی بخواست
غم شاه جمشید لختی بکاست
هوش مصنوعی: دل من می‌خواست که اندکی از غم و درد شاه جمشید کاسته شود و به یاد ضحّاک، اندیشه‌ای کنم.
سواری فرستاد برسان دود
بدان تا بیارد بنه هرچه بود
هوش مصنوعی: سوارانی را فرستاد تا خبر دود را به دیگران برسانند و هر چیزی را که در آنجا بود جمع‌آوری کنند.
بدو گفت کاین جای فرّختراست
نشستن بدین جایگه در خور است
هوش مصنوعی: او به او گفت که اینجا مکانی خوشبخت و شاداب است و نشستن در این جا مناسب و سزاوار است.
پس آن خواسته بر سپه بخش کرد
رخ لشکرش یک بیک رخش کرد
هوش مصنوعی: پس او آن چیزی را که خواسته بود، میان سربازان تقسیم کرد و به یکباره جلوه‌ای از لشکرش را به نمایش گذاشت.
به شادی و بازی و می برد دست
همی بود با کوش شادان و مست
هوش مصنوعی: شخصی که شاد و خوشحال است، همیشه در جستجوی خوشی و سرگرمی است و از لذت‌های زندگی بهره می‌برد.
بدو داد هرچ آنِ نیواسب بود
اگر تاج، اگر تخت، اگر اسب بود
هوش مصنوعی: به او هر چیزی که برای نیو-اسب مناسب بود دادند، چه تاج باشد، چه تخت باشد، یا حتی اسب باشد.