بخش ۴ - در بی ثباتی عمر
نماید همی کاین جهان یک دم است
اگر شادکامی و گر خود غم است
به یک دم زدن نیست خواهی شدن
به نیکی به آید همی دم زدن
تو چندان به کاخ اندری کدخدای
کجا با تو دارد روانِ تو پای
چو جان گرامی رها شد ز تنگ
نیابی به کاخ خود اندر درنگ
تن مایگی از جهان کن پسند
دل اندر سرای سپنجی مبند
ز ورزیدن گنج و مایه چه سود
کجا مایه عمر است و گیتی ربود
روان را ز بهر کسان سوختن
چرا بایدم دشمن اندوختن
اگر از خرد اندکی دارمی
به عمری جهان هیچ نگذارمی
بسی خسروان را بدیدیم نیز
که رفتند و زیدر نبردند چیز
به شمشیر خرسندی ای نیکمرد
بزن گردنِ آز و گِردش مگرد
به پشمین، تن تیره گون را بپوش
که کشکینِ بی بیم بهتر ز نوش
نهان کردن و پس بماندن بجای
همانا نفرمود ما را خدای
تو پنهان کنی خواسته زیر خاک
بِهْ از تو کسی دیگر اندر هلاک
چو گیتی شود راست بر نیکبخت
برآردش چون نوبهاران درخت
به شاخ و شکوفه بیارایدش
گل کامگاری ببار آیدش
کند شاخ و برگش چنان آبدار
که از بوی و رنگش بخندد بهار
شود هرچه پیرامنش سرخ و زرد
کند سرْش بر گنبد لاجورد
گر از بار او بهره یابد کسی
به گیتی از او نام ماند بسی
وگر کس نیابی از او بهره مند
به گیتی نماندش نام بلند
همان ناگهان باد و سرمای سرد
کند برگ و بارش چو دینار زرد
تهیدست ماند، نه برگ و نه بار
به تاراج داده همه روزگار
گه بازگشتن به جای دگر
فزونی ست هم رنج و هم دردسر
به گاه شدن زین سپنجی سرای
پشیمان شود گر گذارد بجای
تو را خورد و پوشش چو آمد بجای
فزون برد نتوان همی زین سرای
مکن گِردْ دردِ دل و بارِ تن
ببخش و بخور، پند بشنو ز من
نه فرّختری تو ز فرّخ همای
چه کرده ست روزی مر او را خدای
مریز آبروی گرانمایه نیز
به پیش که و مه تو از بهر چیز
بسنده کن آنچ ایزد آراسته ست
وگر تو نخواهی خود او خواسته ست
تو خواهی بسنده کن و خواه نه
سوی خواست او مر تو را راه نه
بخش ۳ - در ستایش خرد: چو همراه دانش نباشد خردبخش ۵ - در نعت النّبی صلّی الله علیه: سرِ داد پیغمبر پاکدین
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نماید همی کاین جهان یک دم است
اگر شادکامی و گر خود غم است
هوش مصنوعی: این دنیا به نظر میرسد که فقط یک لحظه است، چه در لحظهای شاد و خوشحال باشیم، چه در حالتی غمگین و ناراحت.
به یک دم زدن نیست خواهی شدن
به نیکی به آید همی دم زدن
هوش مصنوعی: تبدیل شدن به شخصی نیکو و با فضیلت نیازمند زمان و تلاش است و نمیتوان در یک لحظه به این مقام رسید. شما باید با تلاش مداوم و پیوسته به سمت بهبود خود حرکت کنید.
تو چندان به کاخ اندری کدخدای
کجا با تو دارد روانِ تو پای
هوش مصنوعی: تو به قدری به زندگی مرفه و تصور قدرت خود مشغولی که مثل کدخدایان در کاخها هستی، اما باید بدانی که روح تو در جایی دیگر در حرکت است و در واقع با تو همراه نیست.
چو جان گرامی رها شد ز تنگ
نیابی به کاخ خود اندر درنگ
هوش مصنوعی: وقتی جان عزیز از قید و بند رها شد، دیگر در کاخ خود به تأمل نخواهی پرداخت.
تن مایگی از جهان کن پسند
دل اندر سرای سپنجی مبند
هوش مصنوعی: خودت را از دلبستگیهای دنیوی رها کن و دل خود را به چیزهای بیارزش وابسته نکن.
ز ورزیدن گنج و مایه چه سود
کجا مایه عمر است و گیتی ربود
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که تلاش و کوشش برای بدست آوردن ثروت و دارایی، در صورتی که زمان عمر افراد را از بین ببرد و آنها را از زندگی واقعی دور کند، فایدهای ندارد. در واقع، انسان باید به استفاده درست از عمر و زندگی خود اهمیت دهد.
روان را ز بهر کسان سوختن
چرا بایدم دشمن اندوختن
هوش مصنوعی: چرا باید برای دیگران خود را به زحمت بیندازم و دشمنی جمع کنم؟
اگر از خرد اندکی دارمی
به عمری جهان هیچ نگذارمی
هوش مصنوعی: اگر کمی از عقل و درک داشته باشی، هیچگاه از عمر خود به هدر نخواهی داد.
بسی خسروان را بدیدیم نیز
که رفتند و زیدر نبردند چیز
هوش مصنوعی: ما خیلی از شاهان را دیدیم که رفتند، اما هیچ چیزی با خود برنداشتند.
به شمشیر خرسندی ای نیکمرد
بزن گردنِ آز و گِردش مگرد
هوش مصنوعی: ای مرد خوب، با شمشیر خوشنودی، سر طمع و آز را بزن و دور آن نچرخ.
به پشمین، تن تیره گون را بپوش
که کشکینِ بی بیم بهتر ز نوش
هوش مصنوعی: باید به بدن تیرهات لباسی از پشم بپوشانی، زیرا زندگی بدون ترس و نگرانی بهتر از زندگی با لذتی موقتی است.
نهان کردن و پس بماندن بجای
همانا نفرمود ما را خدای
هوش مصنوعی: خداوند به ما نگفته است که باید رازها و مشکلات خود را پنهان کنیم و عقب بمانیم.
تو پنهان کنی خواسته زیر خاک
بِهْ از تو کسی دیگر اندر هلاک
هوش مصنوعی: اگر تو آرزوهایت را پنهان کنی و زیر خاک بگذاری، دیگران از تو به هلاکت خواهند رسید.
چو گیتی شود راست بر نیکبخت
برآردش چون نوبهاران درخت
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا در مسیر درست قرار گیرد، انسانهای خوشبخت همچون درختان در بهار شکوفا میشوند.
به شاخ و شکوفه بیارایدش
گل کامگاری ببار آیدش
هوش مصنوعی: گل خوشبختی بر شاخ و برگ او روییده و شکوفه زده است.
کند شاخ و برگش چنان آبدار
که از بوی و رنگش بخندد بهار
هوش مصنوعی: شاخ و برگ آن چنان سرزنده و شاداب است که به دلیل عطر و رنگش، بهار را به لبخند میآورد.
شود هرچه پیرامنش سرخ و زرد
کند سرْش بر گنبد لاجورد
هوش مصنوعی: هر چیزی که دور و بر او را رنگین و زیبا کند، سر او در آسمان آبی میدرخشد.
گر از بار او بهره یابد کسی
به گیتی از او نام ماند بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیا از ویژگیهای او بهرهمند شود، نام او در یادها باقی خواهد ماند.
وگر کس نیابی از او بهره مند
به گیتی نماندش نام بلند
هوش مصنوعی: اگر کسی را نیابی که از او بهرهای ببری، در جهان نام نیک او باقی نخواهد ماند.
همان ناگهان باد و سرمای سرد
کند برگ و بارش چو دینار زرد
هوش مصنوعی: ناگهان باد و سرما میآید و برگها و میوهها را زرد و افتاده میکند، مثل سکههای زردی که به زمین میافتند.
تهیدست ماند، نه برگ و نه بار
به تاراج داده همه روزگار
هوش مصنوعی: بیپول و بیبرکت ماند، نه چیزی برای استفاده و نه چیزی برای بهرهبرداری، زیرا تمام عمرش را خرج کرده است.
گه بازگشتن به جای دگر
فزونی ست هم رنج و هم دردسر
هوش مصنوعی: گاهی بازگشت به مکان یا وضعیت قبلی باعث افزایش رنج و دردسر میشود.
به گاه شدن زین سپنجی سرای
پشیمان شود گر گذارد بجای
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از خواب غفلت بیدار میشود و به حقیقت زندگی پی میبرد، ممکن است دچار پشیمانی شود اگر فرصتهای از دست رفته را در زندگی خود جایگزین نکند.
تو را خورد و پوشش چو آمد بجای
فزون برد نتوان همی زین سرای
هوش مصنوعی: وقتی که عرشه و پوشش تو به پایان برسد و از بین برود، دیگر نمیتوانی چیزی از این دنیا به همراه ببری.
مکن گِردْ دردِ دل و بارِ تن
ببخش و بخور، پند بشنو ز من
هوش مصنوعی: برای درد دل و بار سنگین زندگی وقت خود را صرف نکن و آن را فراموش کن، تنها کافی است پند و نصیحت مرا بشنوی و به آن توجه کنی.
نه فرّختری تو ز فرّخ همای
چه کرده ست روزی مر او را خدای
هوش مصنوعی: تو از فرخندهتری، اما چه بلایی بر سر او آمده که روزی خداوند او را به این حال درآورده است.
مریز آبروی گرانمایه نیز
به پیش که و مه تو از بهر چیز
هوش مصنوعی: آبروی افراد با ارزش را در پیش کسی نبر، چون تو هم برای چیزهای مختلف ارزشمند و مهمی داری.
بسنده کن آنچ ایزد آراسته ست
وگر تو نخواهی خود او خواسته ست
هوش مصنوعی: کافی است به چیزهایی که خداوند برای تو مهیا کرده است اکتفا کنی، چراکه اگر تو خواهان چیزی غیر از آن باشی، در واقع خود خدا آن را برای تو خواسته است.
تو خواهی بسنده کن و خواه نه
سوی خواست او مر تو را راه نه
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، کافی است و اگر نخواهی، راهی به سوی خواستهاش برایت نیست.