بخش ۳۲۲ - رفتن قباد از عقب کوش و پیروزی کوش بر وی
قباد دلاور سپه برگرفت
سبک بر پی کوش ره برگرفت
همی تاخت شش روز پیوسته کوش
نه در تنْش زور و نه در مغز هوش
به هفتم سپاهی به پیش آمدش
که گفتی همه خوب خویش آمدش
سوران و گردافگنان سی هزار
همه با سلیح از درِ کارزار
به یاری فرستاد جابلق شاه
چو پیش آمد آن لشکر او به راه
سران را بسی مردمیها نمود
در آن مردمی، مهربانی نمود
بدانید گفتا که من با سپاه
یکی تاختن کرد خواهم ز راه
که قارن بدان راه دریا برفت
ره اندلس بان سپه برگرفت
مگر ناگهان اندر آید به شهر
دهد مرمرا رنجها سخت بهر
چنان داند آن بدرگ کینه خواه
که من خود به رزم اندرم با سپاه
چو بر سرش ناگاه جنگ آورم
همه نام او زیر ننگ آورم
شما اسب آسوده ما را دهید
سپاسی بر این کار بر من نهید
که اسبان ما سخت فرسوده اند
همه رنج پیگار پیموده اند
شما صف کشید از پی نام و ننگ
اگر دشمن آید بسازیم جنگ
برآن دشت یکسر فرود آمدند
هم از راه در پیش رود آمدند
طلایه فرستاد صد مرد زود
برآن ره که خود تاختن کرده بود
که دانست کز پس بیاید سپاه
همی داشت هشیار ره را نگاه
به هشتم قباد یل اندر رسید
طلایه چو گرد سپاهش بدید
سوی کوش برد آگهی در زمان
از آن آگهی کوش شد شادمان
برافروخت و رخسارگان رخش کرد
پس اسبان آسوده را بخش کرد
کمین کرد با سی هزاران سوار
سپاه دگر را بیاراست کار
بفرمود تا صف کشیدند راست
قباد آمد و دید و آواز خاست
کشیدند گردان همه تیغ کین
تو گفتی زدند آسمان بر زمین
همی کرد کوش دلاور درنگ
چنین تا سپه تیزتر شد به جنگ
پس از دامن کوه لشکر کشید
سپاهش همه تیغ کین برکشید
بترسید سخت از کمینش قباد
جهان آفرین را به دل کرد یاد
که اسبان او خسته بودند و سست
یکی بند را دست و پایش ببست
چنین مانده بودند یکسر ز کار
که گفتی فروبستشان روزگار
بر اسبان آسوده کوش دلیر
همی حمله آورد بر سان شیر
قباد دلاور بکوشید سخت
ز کین گشته لرزان چو شاخ درخت
ز دشمن فراوان بخست و بکشت
سرانجام لشکرْش بنمود پشت
یکی اسب آسوده را برنشست
برآن کوه پیکر ز دشمن برست
برفت از پسش کوش ده میل راه
بجُست و ندیدش میان سپاه
وزآن پس چنین گفت با لشکری
که هر کس که دارد سر مهتری
بگیرید و داریدشان زیر بند
که ما را بود بندشان سودمند
ز گردان ما هرکه گردند اسیر
چو ایدر فرستند برنا و پیر
از ایشان همه باز داریم دست
که این است آیین کینه ببست
دگر هرکه یابید بیراه و راه
به شمشیر کینه کنیدش تباه
از ایران، وز روم و ترکان، سوار
همانا گرفتار شد ده هزار
دگر خسته ی تیر و خنجر شدند
چه بی دست و بی پا و بی سر شدند
ازآن بیکران لشکر نامدار
نشد پیش قارن مگر سی هزار
وزآن جا سپه سوی مغرب کشید
چو نزدیکی کوه طارق رسید
سراپرده ی نو زد از پیش کوه
برآسود یک هفته با آن گروه
سواران جابلق را پیش خواند
برآن هر یکی آفرین بیش خواند
ببخشید دینار بر هر کسی
سوی شاهشان کرد یکسر گسی
بفرمود تا هر کسی خوردنی
فرستد سوی کوه و پروردنی
وزآن جا به طارق برآمد دژم
بزرگان لشکرش با او بهم
همانا فزون بود هفتاد بار
هزاران سوار اندر آن کوهسار
همی گفت با هرکه رفت از برش
که ایدر فرستید لختی خورش
قباد شکسته دل آمد به در
سخن گفت از آن داستان در به در
ز کار کمین و ز باران تیر
وزآن نامداران گشته اسیر
وزآن کشته بر دشت چندان سپاه
به زخم سر تیغ آن کینه خواه
دل سلم و قارن چنان شد دژم
که شد بسته گفتی برآن هر دو دم
به قارن چنین گفت سلم جوان
که بنگر تو کردار چرخ روان
اگر شادمانی دهد روز چند
دو چندان نمایدت رنج و گزند
بدو پهلوان گفت کای شاهزاد
جهان را چنین است کار و نهاد
نه بر آرزو گردد این چرخ پیر
گهی چون کمان است و گاهی چو تیر
دل شاه از این کار غمگین مباد
بمیرد همان بی گمان هرکه زاد
بفرمود تا بانگ زد بر سپاه
منادیگری کای دلیران شاه
ز دشمن هرآن کس که دارید اسیر
اگر هست ورنا و گر هست پیر
نگهدار باشید در زیر بند
یکی تا چه آید ز چرخ بلند
بدیشان بخرّیم اسیران خویش
جوانان و غمخواره پیران خویش
چو کردند اسیران خود را شمار
برآمد ز پیر و جوان شش هزار
بزرگان لشکر دلیران کوش
سواران جنگی پولادپوش
بخش ۳۲۱ - کارزار سلم با کوش و حیلت کردن قارن و هزیمت شدن کوش: چو شد ماه نو، مرد جنگ آزمایبخش ۳۲۳ - سلم و قارن در باختر: وز آن جا سپه را سر اندر کشید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قباد دلاور سپه برگرفت
سبک بر پی کوش ره برگرفت
هوش مصنوعی: قباد، جنگجوی دلیر، سپاه خود را آماده کرد و با شتاب به سمت کیوش راه افتاد.
همی تاخت شش روز پیوسته کوش
نه در تنْش زور و نه در مغز هوش
هوش مصنوعی: او شش روز به طور مداوم میتازد، نه نیرویی در بدنش و نه هوشی در فکرش دارد.
به هفتم سپاهی به پیش آمدش
که گفتی همه خوب خویش آمدش
هوش مصنوعی: در روز هفتم، سربازی به او نزدیک شد که گویی همه دوستان خوبش به همراهش آمدهاند.
سوران و گردافگنان سی هزار
همه با سلیح از درِ کارزار
هوش مصنوعی: سواران و گردانندگان جنگ، سی هزار نفر همه با سلاح، به میدان نبرد آمدهاند.
به یاری فرستاد جابلق شاه
چو پیش آمد آن لشکر او به راه
هوش مصنوعی: جابلق شاه به کمک فراخواند، زمانی که آن لشکر بر سر راه او قرار گرفت.
سران را بسی مردمیها نمود
در آن مردمی، مهربانی نمود
هوش مصنوعی: سران را به افرادی زیادی معرفی کرد و در این میان، محبت و مهربانی از خود نشان داد.
بدانید گفتا که من با سپاه
یکی تاختن کرد خواهم ز راه
هوش مصنوعی: بدانید که من قصد دارم با گروهی از جنگجویان به میدان بروم و از مسیر مشخصی وارد این کار شوم.
که قارن بدان راه دریا برفت
ره اندلس بان سپه برگرفت
هوش مصنوعی: قارن به سمت دریا حرکت کرد و به طرف اندلس با سپاهیان خود رفت.
مگر ناگهان اندر آید به شهر
دهد مرمرا رنجها سخت بهر
هوش مصنوعی: آیا ناگهان درد و رنجهای سخت به شهری برسد و مردم را گرفتار کند؟
چنان داند آن بدرگ کینه خواه
که من خود به رزم اندرم با سپاه
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که من خود در میدان جنگ با نیروهای دشمن درگیر هستم.
چو بر سرش ناگاه جنگ آورم
همه نام او زیر ننگ آورم
هوش مصنوعی: وقتی که ناگهان با او درگیر شوم، تمام آبرو و اعتبارش را زیر سوال میبرم.
شما اسب آسوده ما را دهید
سپاسی بر این کار بر من نهید
هوش مصنوعی: شما لطف کنید و اسب راحت و آرام من را به من برگردانید، تا من هم از شما تشکر کنم و این کار را به جا بیاورم.
که اسبان ما سخت فرسوده اند
همه رنج پیگار پیموده اند
هوش مصنوعی: اسبهای ما به شدت خسته و از پا افتادهاند و همه زحمتهای سفر را تحمل کردهاند.
شما صف کشید از پی نام و ننگ
اگر دشمن آید بسازیم جنگ
هوش مصنوعی: شما به دنبال شهرت و افتخار صف کشیدهاید، اگر دشمنی بیاید ما آمادهایم تا با او بجنگیم.
برآن دشت یکسر فرود آمدند
هم از راه در پیش رود آمدند
هوش مصنوعی: آنها به طور کامل بر روی دشت فرود آمدند و همگی از راهی که جلویشان بود، حرکت کردند.
طلایه فرستاد صد مرد زود
برآن ره که خود تاختن کرده بود
هوش مصنوعی: چندین مرد را به سرعت به سوی راهی که خود انتخاب کرده بود، فرستاد.
که دانست کز پس بیاید سپاه
همی داشت هشیار ره را نگاه
هوش مصنوعی: فردی که آگاه بود از اینکه سپاهی در راه است، به دقت به مسیر نگاه میکرد.
به هشتم قباد یل اندر رسید
طلایه چو گرد سپاهش بدید
هوش مصنوعی: در هشتمین روز، سپاه قباد به مقدمات جنگ نزدیک شد و وقتی گرد و غبار سپاهش را دید، متوجه حضور آنها شد.
سوی کوش برد آگهی در زمان
از آن آگهی کوش شد شادمان
هوش مصنوعی: به سمت دشتی که خبر خوشی در آن است برو، زیرا به خاطر آن خبر خوش، دشت شاد و خرم خواهد شد.
برافروخت و رخسارگان رخش کرد
پس اسبان آسوده را بخش کرد
هوش مصنوعی: او با چهرهای درخشان و شاداب ظاهر شد و سپس به اسبان خستهی خود استراحت داد.
کمین کرد با سی هزاران سوار
سپاه دگر را بیاراست کار
هوش مصنوعی: با سی هزار سوار، کمین کرده و سپاه دیگری را آماده میکند.
بفرمود تا صف کشیدند راست
قباد آمد و دید و آواز خاست
هوش مصنوعی: فرمان داد تا همگی مرتب و منظم صف بکشند. قباد آمد و این صحنه را دید و صدا کرد.
کشیدند گردان همه تیغ کین
تو گفتی زدند آسمان بر زمین
هوش مصنوعی: همه به یکباره، چنگ و دندان خود را به نمایش گذاشتند و تو به گونهای رفتار کردی که گویی آسمان را بر روی زمین فرود آوردهاند.
همی کرد کوش دلاور درنگ
چنین تا سپه تیزتر شد به جنگ
هوش مصنوعی: دلیر، در حالی که بر خود فشار میآورد و تلاش میکند، لحظهای درنگ میکند تا سپاه او آمادهتر و مهیاتر برای نبرد شود.
پس از دامن کوه لشکر کشید
سپاهش همه تیغ کین برکشید
هوش مصنوعی: پس از آنکه سپاه از دامن کوه خارج شد، همه با سلاحهای تند و خشمگین آماده نبرد شدند.
بترسید سخت از کمینش قباد
جهان آفرین را به دل کرد یاد
هوش مصنوعی: بترسید از کمینگاه و دامهایی که قباد، آفریننده جهان، برایتان چیده است، زیرا او در دل خود به این مسئله فکر کرده است.
که اسبان او خسته بودند و سست
یکی بند را دست و پایش ببست
هوش مصنوعی: اسبان او خسته و ناتوان بودند و یکی از بندها را به پایش بستند.
چنین مانده بودند یکسر ز کار
که گفتی فروبستشان روزگار
هوش مصنوعی: آنها به قدری درگیر بودند که گویی زمان آنها را کاملاً درگیر کرده و از کار و زندگی بازداشته است.
بر اسبان آسوده کوش دلیر
همی حمله آورد بر سان شیر
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به تصویر کشیدن یک جنگجوی شجاع میپردازد که با آرامش و اطمینان بر روی اسبش سوار است و چون شیر به میدان نبرد حمله میکند. این بیان نشاندهندهی جرأت و قدرت است که در مواجهه با چالشها و دشمنان خود دارد.
قباد دلاور بکوشید سخت
ز کین گشته لرزان چو شاخ درخت
هوش مصنوعی: قباد دلاور به شدت تلاش کرد و از شدت کینه و نفرت، مانند شاخهای از درخت دچار لرزش و تزلزل شده است.
ز دشمن فراوان بخست و بکشت
سرانجام لشکرْش بنمود پشت
هوش مصنوعی: در نهایت، پس از اینکه او دشمنان زیادی را شکست و کشت، لشکر او به پیروزی رسید و از خود قدرت و تسلط نشان داد.
یکی اسب آسوده را برنشست
برآن کوه پیکر ز دشمن برست
هوش مصنوعی: شخصی بر روی اسبی آرام سوار شد و به سوی کوهی رفت که پیکرهای از دشمنان در آنجا وجود داشت.
برفت از پسش کوش ده میل راه
بجُست و ندیدش میان سپاه
هوش مصنوعی: او به دنبال او حرکت کرد، اما در میان سپاه او را ندید.
وزآن پس چنین گفت با لشکری
که هر کس که دارد سر مهتری
هوش مصنوعی: از آن پس، او به لشکری که هر کس در آن مقام و جایگاه والایی دارد، چنین گفت:
بگیرید و داریدشان زیر بند
که ما را بود بندشان سودمند
هوش مصنوعی: بگیرید و آنها را در کنترل داشته باشید، زیرا ما از کنترل آنها بهرهمند خواهیم شد.
ز گردان ما هرکه گردند اسیر
چو ایدر فرستند برنا و پیر
هوش مصنوعی: هرکسی از جمع ما که اسیر شود، در اینجا فرستاده میشود، چه جوان باشد و چه پیر.
از ایشان همه باز داریم دست
که این است آیین کینه ببست
هوش مصنوعی: از آنها باید فاصله بگیریم و دور شویم، زیرا این کار روش و منش کینهورزی را به دنبال دارد.
دگر هرکه یابید بیراه و راه
به شمشیر کینه کنیدش تباه
هوش مصنوعی: اگر کسی را پیدا کنید که از مسیر صحیح منحرف شده، با کینه و تعصب به او آسیب برسانید.
از ایران، وز روم و ترکان، سوار
همانا گرفتار شد ده هزار
هوش مصنوعی: سواران از ایران، روم و ترکان به دام افتادهاند، و تعداد آنها به ده هزار میرسد.
دگر خسته ی تیر و خنجر شدند
چه بی دست و بی پا و بی سر شدند
هوش مصنوعی: دیگر از خستگی تیرها و خنجرها به حالتی نزار و بیپناه درآمدند، به گونهای که مانند انسانهای بیدست و بیپای و بیسر به نظر میرسند.
ازآن بیکران لشکر نامدار
نشد پیش قارن مگر سی هزار
هوش مصنوعی: از آن لشکر بینظیر و مشهور، هیچ کس قبل از قارن به میدان نرفت، جز سی هزار نفر.
وزآن جا سپه سوی مغرب کشید
چو نزدیکی کوه طارق رسید
هوش مصنوعی: سپس سپاه به سوی مغرب حرکت کرد و وقتی به نزدیکی کوه طارق رسید.
سراپرده ی نو زد از پیش کوه
برآسود یک هفته با آن گروه
هوش مصنوعی: پردهی جدیدی از دامن کوه بالا رفته و برای یک هفته با آن گروه در آرامش به سر میبرد.
سواران جابلق را پیش خواند
برآن هر یکی آفرین بیش خواند
هوش مصنوعی: سواران جابلق را به سمت خودش فراخواند و هر کدام را بیشتر از دیگری تحسین کرد.
ببخشید دینار بر هر کسی
سوی شاهشان کرد یکسر گسی
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواست نزد پادشاه برود، باید دیناری را به عنوان هدیه یا رشوه میداد تا بتواند به هدفش برسد.
بفرمود تا هر کسی خوردنی
فرستد سوی کوه و پروردنی
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر کس غذایی برای کوه بفرستد و چیزی به پرورش و رشد بدهد.
وزآن جا به طارق برآمد دژم
بزرگان لشکرش با او بهم
هوش مصنوعی: از آنجا طارق با اندوه و غم برخاست و بزرگان لشکرش نیز با او جمع شدند.
همانا فزون بود هفتاد بار
هزاران سوار اندر آن کوهسار
هوش مصنوعی: اینجا به تعداد بسیار زیادی سوارهنظام اشاره شده که در آن منطقه کوهستانی حضور دارند، و این تعداد به طور قابل توجهی زیاد است.
همی گفت با هرکه رفت از برش
که ایدر فرستید لختی خورش
هوش مصنوعی: او میگفت هر کس که از پیش او میرود، بگوید که اینجا نمونهای از خورشید فرستاده شده است.
قباد شکسته دل آمد به در
سخن گفت از آن داستان در به در
هوش مصنوعی: قباد، با دل شکسته و ناراحت، به در آمد و از داستانی که او را در به در کرده، سخن گفت.
ز کار کمین و ز باران تیر
وزآن نامداران گشته اسیر
هوش مصنوعی: از کمینکاری و باران تیر، بسیاری از دلیران به دام افتاده و اسیر شدند.
وزآن کشته بر دشت چندان سپاه
به زخم سر تیغ آن کینه خواه
هوش مصنوعی: در دشت، سپاهی بزرگ به خاطر زخمهای ناشی از سر تیغ شخص کینهجو کشته شدهاند.
دل سلم و قارن چنان شد دژم
که شد بسته گفتی برآن هر دو دم
هوش مصنوعی: دل سلم و قارن به قدری غمگین و افسرده شد که انگار هر دو نفر به شدت ناراحت و بیحمیت شدهاند.
به قارن چنین گفت سلم جوان
که بنگر تو کردار چرخ روان
هوش مصنوعی: سلم جوان به قارن گفت: به چرخ زندگی نگاه کن و رفتار آن را ببین.
اگر شادمانی دهد روز چند
دو چندان نمایدت رنج و گزند
هوش مصنوعی: اگر روزهایی را با خوشحالی سپری کنی، باید آماده باشی که در برابر مشکلات و رنجها نیز دو برابر بیشتر روبهرو شوی.
بدو پهلوان گفت کای شاهزاد
جهان را چنین است کار و نهاد
هوش مصنوعی: پهلوان به شاهزاده گفت: "ای شاهزاد، دنیا همینطور است و چنین ساخته شده است."
نه بر آرزو گردد این چرخ پیر
گهی چون کمان است و گاهی چو تیر
هوش مصنوعی: این دنیا و زمانه هرگز مطابق با آرزوهای ما نمیچرخد؛ گاهی حالت خمیده و کمانی به خود میگیرد و گاهی به سرعت گذرای تیر مانند میشود.
دل شاه از این کار غمگین مباد
بمیرد همان بی گمان هرکه زاد
هوش مصنوعی: دل شاه از این کار ناراحت نشود، زیرا به یقین هر کسی که زاده شده، روزی خواهد مرد.
بفرمود تا بانگ زد بر سپاه
منادیگری کای دلیران شاه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا کسی به سپاه بانگ بزند و بگوید ای دلیران شاه.
ز دشمن هرآن کس که دارید اسیر
اگر هست ورنا و گر هست پیر
هوش مصنوعی: اگر کسی از دشمنان شما اسیر باشد، فرقی نمیکند که جوان باشد یا پیر، او را در اختیار دارید.
نگهدار باشید در زیر بند
یکی تا چه آید ز چرخ بلند
هوش مصنوعی: مواظب باشید که در یک بند نگه دارید، تا بدانید چه پیش میآید از چرخ بلند (زمان یا سرنوشت).
بدیشان بخرّیم اسیران خویش
جوانان و غمخواره پیران خویش
هوش مصنوعی: ما باید جوانان خود را در بند محبت دیگران قرار دهیم و از آنها مراقبت کنیم، همانطور که از اندوه و نگرانی پیران خود نیز غافل نمیشویم.
چو کردند اسیران خود را شمار
برآمد ز پیر و جوان شش هزار
هوش مصنوعی: وقتی شمار کردند اسیران را، تعداد آنها به شش هزار نفر رسید که شامل افراد پیر و جوان بود.
بزرگان لشکر دلیران کوش
سواران جنگی پولادپوش
هوش مصنوعی: نورچشمان دلیران، فرماندهان و جنگجویان نیرومند، که با لباسهای مقاوم و جنگی خود آماده نبرد هستند، پیش میروند.