بخش ۳۲ - فارک و بازماندگانش
به نوک چنین گفت فارک که من
چرا رنجه دارم همی خویشتن
مرا پادشاهی نخواهد رسید
ز دشمن چرا بیم باید کشید
چرا جایگاهی نباشم نهان
نگیرم یکی گوشه ای از جهان؟
همه درد را مایه بیم است و بس
بدان بیم بتّر ندیده ست کس
همه دردها تن گدازد نژند
مگر بیم کآرد روان را گزند
به جایی شوم کِم نیابند نیز
که جان خوشتر از پادشاهی و چیز
دژم گشت نونک ز گفتار اوی
بدو گفت کای شاه آزاده خوی
نخواهم که رانی از این در سخن
چرا جُست خواهی جدایی ز من؟
همی داغ دیگر نهی بر دلم
ز من بگسلی، من ز جان بگسلم
گر از من زمانی تو گردی نهان
جز از تو که باشد مرا در جهان؟
وگر ز آسمانی درآید گزند
چه ایدر، چه بر تیغ کوه بلند
نه بینی همانا ز یزدان گریز
نه با چرخ گردان توانی ستیز
فراوان بگفت و بنالید سخت
بدو ننگرست و بر آراست رخت
ره روم برداشت و شد تا به روم
نهان شد ز کوش و ز ضحّاک شوم
بیاموخت پرهیز فرزند را
همان دوده ی خویش و پیوند را
بدیشان چنین گفت کای مردمان
سر آورد یزدان به ما بر غمان
به بیگانه شهر ایمنی و سپنج
به از پادشاهی که با بیم و گنج
بباشید شادان دل و تندرست
مدارید پند مرا خوار و سست
مگویید کس را که ما خود که ایم
بدین مرز و کشور ز بهر چه ایم
به یزدان پرستی همی روزگار
بسر برد باید که این است کار
جهان چون گذاری، همی بگذرد
خرد دور از آن کس که انده خورد
کرا آرزو جفت و پیوند گشت
به غم خوردن جفت، خرسند گشت
چو فرزند آمد، نباید که بیش
بگردد به پیرامن جفت خویش
به دانش برد رنج بهتر که آز
نگیردش اندازه اندر نیاز
اگر بر جهان پیشدستی کند
نورزدش، ایزد هرستی کند
از آن به که بفریبد او را جهان
وز آن پس کند زیر خاکش نهان
نه ایدر بود جاودانه بجای
نه ز آن سر دهندش بهشت خدای
شب و روز از این سان همی داد پند
چنین تا برآمد بر این سال چند
ز گیتی برون رفت شاه جهان
پراگنده شد تخمش اندر جهان
من از تخم اویم بر این کوهسار
چه بهتر ز خرسندی ای شهریار
فریدون فرّخ نیای من است
کنون سنگ و خاشاک جای من است
بدان سر مرا به پسندد خدای
ز شاهان که بر تخت دارند جای
که صد سال و هشتاد سال است بیش
که من دور گشتم ز خویشان خویش
ز روم آمدم تا به مرز یمن
بدین سان که بینی تو بی انجمن
وز آن جا کشیدم بدین کوهسار
برآوردم این خانه از سنگ خار
همی تا ببار آمد این نو درخت
مرا از خورش سختیی بود سخت
پرستش بُدی پیشه ی من به روز
چو پنهان شدی هور گیتی فروز
گیا بود و بیخ گیا خوردنم
وز آن هر زمان سست گشتی تنم
کنون چون برآور شد این میوه دار
خورش داد از او مر مرا کردگار
سپاسم ز یزدان که او داد راه
همو داردم شهریارا، نگاه
بخوردند از آن میوه شاه و سران
سکندر همی گفت با دیگران
همانا که این خود نه میوه ست خشک
که طعم شکر دارد و بوی مشک
بخش ۳۱ - فرستادن ضحاک، برادر خویش، کوش را به فرمانروایی چین برای کشتن جمشیدیان: برادرش را، کوش،در پیش خواندبخش ۳۳ - پرسش اسکندر درباره ی کوش: بدو گفت کای مایه ی سنگ و هوش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به نوک چنین گفت فارک که من
چرا رنجه دارم همی خویشتن
هوش مصنوعی: فارک به نوک گفت که چرا باید خود را به زحمت بیندازم.
مرا پادشاهی نخواهد رسید
ز دشمن چرا بیم باید کشید
هوش مصنوعی: من نگران رسیدن به قدرت از طرف دشمن نیستم، چون به نظر نمیرسد که چنین چیزی ممکن باشد.
چرا جایگاهی نباشم نهان
نگیرم یکی گوشه ای از جهان؟
هوش مصنوعی: چرا نباید در این دنیا جایی داشته باشم و در گوشهای از آن خود را پنهان کنم؟
همه درد را مایه بیم است و بس
بدان بیم بتّر ندیده ست کس
هوش مصنوعی: تمامی دردها تنها باعث ترس و بیم میشوند و هیچکس تا به حال نتوانسته است از این ترس رهایی یابد.
همه دردها تن گدازد نژند
مگر بیم کآرد روان را گزند
هوش مصنوعی: تمامی دردها بدن را میسوزاند، مگر اینکه نگرانی دیوانهساز به روح آسیب برساند.
به جایی شوم کِم نیابند نیز
که جان خوشتر از پادشاهی و چیز
هوش مصنوعی: به جایی میروم که هیچکس نتواند مرا پیدا کند، زیرا زندگی برای من از پادشاهی و داراییهای دیگر ارزشمندتر است.
دژم گشت نونک ز گفتار اوی
بدو گفت کای شاه آزاده خوی
هوش مصنوعی: او از سخنان او ناراحت و دلگیر شد و به او گفت: ای شاه بزرگوار و آزاد.
نخواهم که رانی از این در سخن
چرا جُست خواهی جدایی ز من؟
هوش مصنوعی: نمیخواهم که از این در صحبت کنی، زیرا نمیخواهم که از من جدا شوی.
همی داغ دیگر نهی بر دلم
ز من بگسلی، من ز جان بگسلم
هوش مصنوعی: درد و رنجی که بر دلم میزنی، از من جدا نیست. اگر از جان خود بگذرم، باز هم نمیتوانم از این زخمها خلاصی پیدا کنم.
گر از من زمانی تو گردی نهان
جز از تو که باشد مرا در جهان؟
هوش مصنوعی: اگر تو در زمانی از من پنهان شوی، پس چه کسی در این دنیا برای من خواهد ماند؟
وگر ز آسمانی درآید گزند
چه ایدر، چه بر تیغ کوه بلند
هوش مصنوعی: اگر آسیبی از آسمان برود، در اینجا یا بر بالای کوه بلند چه اتفاقی میافتد؟
نه بینی همانا ز یزدان گریز
نه با چرخ گردان توانی ستیز
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی از خدا فرار کنی و نمیتوانی با چرخش روزگار مقابله کنی.
فراوان بگفت و بنالید سخت
بدو ننگرست و بر آراست رخت
هوش مصنوعی: او بسیار صحبت کرد و به شدت نالید، اما معشوقش به او توجه نکرد و زیبایی خود را نمایش داد.
ره روم برداشت و شد تا به روم
نهان شد ز کوش و ز ضحّاک شوم
هوش مصنوعی: در مسیر سفرم، از دست رفت و به روم رسیدم، در حالی که از دسترس کوش و ضحّاک پنهان شدم.
بیاموخت پرهیز فرزند را
همان دوده ی خویش و پیوند را
هوش مصنوعی: فرزند را از خطا و ناپسندها به خوبی تعلیم داد و او را با خویشاوندی و پیوندهای خانوادگی آشنا کرد.
بدیشان چنین گفت کای مردمان
سر آورد یزدان به ما بر غمان
هوش مصنوعی: او به مردم گفت: ای مردان، خداوند بر ما مهر و محبت آورد و غم را از دلهایمان برد.
به بیگانه شهر ایمنی و سپنج
به از پادشاهی که با بیم و گنج
هوش مصنوعی: بهتر است در زندگی به جای وابستگی به قدرت و ثروت مقامها، به کسانی اعتماد کنیم که احساس امنیت و آرامش بیشتری به ما میدهند، حتی اگر آنها به ظاهر غریبه باشند.
بباشید شادان دل و تندرست
مدارید پند مرا خوار و سست
هوش مصنوعی: شاد و دلخوش باشید و تندرست بمانید و به سخن من بیتوجه و بیارزش ننگرید.
مگویید کس را که ما خود که ایم
بدین مرز و کشور ز بهر چه ایم
هوش مصنوعی: نگویید به کسی که ما خود کی هستیم و به این سرزمین و دیار برای چه آمدهایم.
به یزدان پرستی همی روزگار
بسر برد باید که این است کار
هوش مصنوعی: انسان باید روزهای عمر خود را در پرستش خداوند سپری کند، زیرا این وظیفه اصلی اوست.
جهان چون گذاری، همی بگذرد
خرد دور از آن کس که انده خورد
هوش مصنوعی: جهان مانند یک گذرگاه است که به سرعت میگذرد. کسی که در اندیشه و دلش غم و اندوه وجود دارد، از این گذر سریع زندگی دور میماند.
کرا آرزو جفت و پیوند گشت
به غم خوردن جفت، خرسند گشت
هوش مصنوعی: هر کسی که به آرزو و پیوندی دست یابد، وقتی که در غم از دست دادن آن پیوند باشد، به نوعی از این غم راضی و خوشحال میشود.
چو فرزند آمد، نباید که بیش
بگردد به پیرامن جفت خویش
هوش مصنوعی: زمانی که فرزندی به دنیا میآید، نباید مدت زیادی را در کنار والدینش بگذراند و باید کمکم مستقل شود.
به دانش برد رنج بهتر که آز
نگیردش اندازه اندر نیاز
هوش مصنوعی: بهتر است که به خاطر دانش و علم، زحمت بکشیم تا اینکه بخواهیم از دیگران چیزی به نفع خود بهرهبرداری کنیم.
اگر بر جهان پیشدستی کند
نورزدش، ایزد هرستی کند
هوش مصنوعی: اگر نور در دنیا برتری یابد، خداوند هرگز او را ترک نخواهد کرد.
از آن به که بفریبد او را جهان
وز آن پس کند زیر خاکش نهان
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان به فریبهای دنیا توجه نکند، زیرا پس از مرگ، همه چیز را زیر خاک پنهان میکنند.
نه ایدر بود جاودانه بجای
نه ز آن سر دهندش بهشت خدای
هوش مصنوعی: نه اینجا مکانی جاودان است و نه از آن سر، بهشت خدا را به کسی نمیدهند.
شب و روز از این سان همی داد پند
چنین تا برآمد بر این سال چند
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به اهمیت زمان و گذر آن دارد و میگوید که مدام در طی روز و شب اشارههای آنچنانی تکرار میشود تا اینکه چند سالی سپری شود. در واقع، بیانگر این است که فرد باید از تجربیات و نصایح پیوسته بهرهبرداری کند و در رفت و آمد زمان به نکات مهم تسلط پیدا کند.
ز گیتی برون رفت شاه جهان
پراگنده شد تخمش اندر جهان
هوش مصنوعی: از دنیا خارج شد پادشاه بزرگ، و دانههای او در سراسر جهان پراکنده شدند.
من از تخم اویم بر این کوهسار
چه بهتر ز خرسندی ای شهریار
هوش مصنوعی: من از ریشهام بر این کوهسار هستم، چه چیزی بهتر از رضایت تو ای پادشاه.
فریدون فرّخ نیای من است
کنون سنگ و خاشاک جای من است
هوش مصنوعی: فریدون، پادشاه بزرگ و نیکوکار که اجداد من از او هستند، اکنون من به قدری دچار سختی و ذلت شدهام که حتی به جایگاه سنگ و کاه افتادهام.
بدان سر مرا به پسندد خدای
ز شاهان که بر تخت دارند جای
هوش مصنوعی: بدان که خداوند سر مرا دوست دارد، از میان پادشahan که بر تخت مینشینند.
که صد سال و هشتاد سال است بیش
که من دور گشتم ز خویشان خویش
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که من از خانواده و نزدیکانم دور هستم. بیشتر از صد و هشتاد سال میگذرد که در این دوری به سر میبرم.
ز روم آمدم تا به مرز یمن
بدین سان که بینی تو بی انجمن
هوش مصنوعی: من از روم به مرز یمن آمدهام، و اینطور که میبینی، بدون هیچ جمعیتی.
وز آن جا کشیدم بدین کوهسار
برآوردم این خانه از سنگ خار
هوش مصنوعی: از آنجا به این کوهستان آمدم و این خانه را از سنگ های سخت ساختهام.
همی تا ببار آمد این نو درخت
مرا از خورش سختیی بود سخت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که این درخت نوپای من میوه بدهد، از خورشید تند و سوزانی رنج بردم. یعنی برای رسیدن به موفقیت و نتیجهای خوب، سختیها و چالشهای زیادی را تحمل کردهام.
پرستش بُدی پیشه ی من به روز
چو پنهان شدی هور گیتی فروز
هوش مصنوعی: در زمانی که تو پنهان شدی، من به عبادت و خدمت به تو مشغول بودم، مانند پرستشی که در روز روشن انجام میشود.
گیا بود و بیخ گیا خوردنم
وز آن هر زمان سست گشتی تنم
هوش مصنوعی: من گیاه و ریشهاش را میخوردم و به همین دلیل هر لحظه جسمم ضعیفتر میشود.
کنون چون برآور شد این میوه دار
خورش داد از او مر مرا کردگار
هوش مصنوعی: اکنون که این میوه به بار آمده است، خورشید از آن به من میدهد و مرا به شعف و شادی میآورد.
سپاسم ز یزدان که او داد راه
همو داردم شهریارا، نگاه
هوش مصنوعی: من سپاسگزار خداوند هستم که به من راهی نشان داد و مرا در زندگیام همیشه تحت حمایت شهریار قرار داد.
بخوردند از آن میوه شاه و سران
سکندر همی گفت با دیگران
هوش مصنوعی: شاه و بزرگان سرزمین در کنار هم میوهای خوردند و سکندر در حال گفتوگو با دیگران بود.
همانا که این خود نه میوه ست خشک
که طعم شکر دارد و بوی مشک
هوش مصنوعی: این چیزی که داریم میبینیم، نه میوهای تازه و نرم است، بلکه چیزی خشک است که طعمی شیرین و بویی خوش دارد.