گنجور

بخش ۳۱۵ - گفتگوی قارن با سلم در بسیاری سپاه کوش

وزآن روی قارن برآمد دمان
سوی خیمه ی سلم شد شادمان
بدو گفت کای شاه فرّخ نژاد
بدیدی کنون لشکر دیوزاد
براندیش خود تا چه افزون کنیم
که اندیشه آن به که اکنون کنیم
فزون است لشکر ز مور و ملخ
بیابان گرفته ست دریا و شخ
بدین سان که دیدی همه ساخته
چنین شهریاری سرافراخته
ندانم که فرجام این کارزار
چه پیش آورد گردش روزگار
چنین پاسخش داد کای سرفراز
که من ... به اندیشه آمد فراز
که این دیوزاده بد آید به دست
که دشمن دو چندان که ماییم هست
مگر تا جهان است چندین سپاه
ندیده ست گردون به یک جایگاه
همان جایشان سهمگن استوار
ستوران و برگستوانور سوار
کنون هر چه دانی ز نیرنگ و رای
تو را باید آورد دیگر بجای
مگر داور دادگر بی همال
برآورد تو را کام از این بدسگال
بدو گفت قارن که فردا پگاه
کمر بست باید شدن رزمخواه
بدان تا دل لشکری نشکند
همه ترس دشمن ز بن برکند
تو امشب بفرمای تا در شتاب
گذارند کشتی از آن سوی آب
بدان تا بدانند یکسر سپاه
که ما برنگردیم از این رزمگاه
به جان و به دل رای جنگ آورند
بدین رزم خوی پلنگ آورند
بفرمود در شب به ملّاح پیر
که کشتی از آن سو گذارد چو تیر
ز بهر شد آمد دو زورق بماند
دگر یکسر از مرز دریا براند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزآن روی قارن برآمد دمان
سوی خیمه ی سلم شد شادمان
هوش مصنوعی: برفراز قارن در آن لحظه، خوشحال به سمت خیمه سلم حرکت کرد.
بدو گفت کای شاه فرّخ نژاد
بدیدی کنون لشکر دیوزاد
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه خوش‌قد و بالا، آیا اکنون لشکر دیوان را دیده‌ای؟
براندیش خود تا چه افزون کنیم
که اندیشه آن به که اکنون کنیم
هوش مصنوعی: به تفکر و اندیشه خود توجه کن تا ببینی چه چیزهایی برای بهتر کردن آن می‌توانیم اضافه کنیم، چون اندیشه‌ای که الان داریم، بهتر از آن خواهد بود که فقط به فکر آن باشیم.
فزون است لشکر ز مور و ملخ
بیابان گرفته ست دریا و شخ
هوش مصنوعی: نیروی دشمن مانند انبوهی از موریانه‌ها و ملخ‌ها است که بیابان را پوشانده و دریا و شاخ و برگ درختان را نیز تسخیر کرده است.
بدین سان که دیدی همه ساخته
چنین شهریاری سرافراخته
هوش مصنوعی: به این ترتیب که دیدی، همه چیز به دست این پادشاه بزرگ و سرافراز ساخته شده است.
ندانم که فرجام این کارزار
چه پیش آورد گردش روزگار
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که نتیجه این نبرد چه خواهد بود و چرخ زندگی چه سرنوشت‌هایی را رقم خواهد زد.
چنین پاسخش داد کای سرفراز
که من ... به اندیشه آمد فراز
هوش مصنوعی: او با احترام و بزرگی پاسخ داد که من به فکر و تأمل فرو رفتم.
که این دیوزاده بد آید به دست
که دشمن دو چندان که ماییم هست
هوش مصنوعی: این شخص شرور و بد ذات، اگر در دست من قرار گیرد، بدتر از دشمنی است که دو برابر ماست.
مگر تا جهان است چندین سپاه
ندیده ست گردون به یک جایگاه
هوش مصنوعی: آیا تا به حال در تاریخ جهان، این همه گروه نظامی را در یک مکان دیده‌ایم؟
همان جایشان سهمگن استوار
ستوران و برگستوانور سوار
هوش مصنوعی: در همان مکان، سوارانی قوی و بااراده وجود دارند که بر روی موجودات نیرومند سوارند.
کنون هر چه دانی ز نیرنگ و رای
تو را باید آورد دیگر بجای
هوش مصنوعی: حالا هر چیزی که درباره نیرنگ و تدبیر می‌دانی، باید آن را به کار ببندی و جای دیگری قرار دهی.
مگر داور دادگر بی همال
برآورد تو را کام از این بدسگال
هوش مصنوعی: آیا جز دادگر بی همتا برای تو خواسته‌ای را که از این بدکار به دست آورده‌ای تحقق نخواهد بخشید؟
بدو گفت قارن که فردا پگاه
کمر بست باید شدن رزمخواه
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که فردا صبح باید آماده جنگ شود و برای نبرد کمربند ببندد.
بدان تا دل لشکری نشکند
همه ترس دشمن ز بن برکند
هوش مصنوعی: وقتی که دل یک گروه نمی‌شکند و متحد می‌مانند، تمام ترس‌ها و نگرانی‌های دشمن از بین می‌رود.
تو امشب بفرمای تا در شتاب
گذارند کشتی از آن سوی آب
هوش مصنوعی: امشب تو فرمان بده تا کشتی به سرعت از آن طرف آب عبور کند.
بدان تا بدانند یکسر سپاه
که ما برنگردیم از این رزمگاه
هوش مصنوعی: بدان که همه سپاه آگاه شوند که ما از این میدان جنگ بازنمی‌گردیم.
به جان و به دل رای جنگ آورند
بدین رزم خوی پلنگ آورند
هوش مصنوعی: با جان و دل به میدان نبرد می‌روند و در این جنگ، مانند پلنگ مبارز پرشور و شجاع هستند.
بفرمود در شب به ملّاح پیر
که کشتی از آن سو گذارد چو تیر
هوش مصنوعی: در شب، به ناخدای پیر فرمان داد که کشتی را مانند تیر از آن طرف عبور دهد.
ز بهر شد آمد دو زورق بماند
دگر یکسر از مرز دریا براند
هوش مصنوعی: به خاطر آن دو قایق به دریا آمده بود، اما یکی از آنها کاملاً از مرز دریا خارج شد.