گنجور

بخش ۲۸۶ - رای زدن فریدون با قارن

بفرمود تا قارن آمد برش
سر پهلوان همه لشکرش
بدو گفت گفتم تو را من ز پیش
که از ره بتابد چنان زشت کیش
چو آمدش گنج و بزرگی به دست
شد از گوهر خویش یکباره مست
بدو گفت قارن که شاه جهان
ندیده ست از او آشکار و نهان
گناهی جز آن کاندر این چندگاه
نیامد همی باز نزدیک شاه
بهانه همی سازد آن دیوزاد
که بر کشور و مرز بردم بکار
وگر راست خواهی سخن راست گفت
همه باختر با بهشت است جفت
چنان کردش آباد چون من شنود
که هرگز بدین آبداری نبود
چو اندیشه ی شاه در دل بماند
به نامه به درگاه بایدش خواند
اگر سر بتابد، نیاید به در
به پیگار او من ببندم کمر
بفرمود تا رفت پوینده پیش
به قارن بگفت آن همه کمّ و بیش
چنان کز دبیران خسرو شنید
همی پهلوان لب به دندان گزید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود تا قارن آمد برش
سر پهلوان همه لشکرش
هوش مصنوعی: سردار فرمان داد که قارن بیاید و بر سر پهلوانی که همه سربازانش در اختیار او بودند، بایستد.
بدو گفت گفتم تو را من ز پیش
که از ره بتابد چنان زشت کیش
هوش مصنوعی: به او گفتم که قبل از این، تو را هشدار دادم که از راه نادرست دوری کن، زیرا چنین رفتاری زشت و ناپسند است.
چو آمدش گنج و بزرگی به دست
شد از گوهر خویش یکباره مست
هوش مصنوعی: وقتی که او به ثروت و مقام بزرگی دست یافت، ناگهان از ارزش واقعی خود غافل شد و تحت تأثیر قرار گرفت.
بدو گفت قارن که شاه جهان
ندیده ست از او آشکار و نهان
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که هیچ کس در دنیا چیزی از او، چه در ظاهر و چه در باطن، ندیده است.
گناهی جز آن کاندر این چندگاه
نیامد همی باز نزدیک شاه
هوش مصنوعی: در این مدت کوتاهی که گذرانده‌ایم، هیچ گناهی جز این در حضور پادشاه به یاد نمی‌آید.
بهانه همی سازد آن دیوزاد
که بر کشور و مرز بردم بکار
هوش مصنوعی: آن دیو زاده بهانه‌سازی می‌کند، همان‌طور که بر مرز و سرزمینم دست دراز کرده و به کار می‌پردازد.
وگر راست خواهی سخن راست گفت
همه باختر با بهشت است جفت
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت علاقه‌مندی، باید به صراحت و درستی سخن بگویی، زیرا همه چیز در جهان به نوعی با بهشت و آرامش مرتبط است.
چنان کردش آباد چون من شنود
که هرگز بدین آبداری نبود
هوش مصنوعی: او به قدری آباد و سرزنده‌اش کرده بود که هرگز جایی به این زیبایی و سرسبزی ندیده بودم.
چو اندیشه ی شاه در دل بماند
به نامه به درگاه بایدش خواند
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و اندیشه‌ی پادشاه در دلش باقی بماند، باید آن را در نامه‌ای به درگاه (یا محل حکومت) منتقل کند.
اگر سر بتابد، نیاید به در
به پیگار او من ببندم کمر
هوش مصنوعی: اگر به سَر کسی رسوایی بیفتد، نیازی به قفل کردن در نیست؛ من با عشق و اراده‌ام، خودم را به او متصل می‌کنم.
بفرمود تا رفت پوینده پیش
به قارن بگفت آن همه کمّ و بیش
هوش مصنوعی: فرمان داد تا پوینده به سوی قارن برود و همه چیز را درباره کم و زیاد به او بگوید.
چنان کز دبیران خسرو شنید
همی پهلوان لب به دندان گزید
هوش مصنوعی: چنان که از نویسندگان دربار شاه متوجه شد، قهرمان جنگ بر اثر شنیدن خبری تلخ و ناگوار، دندان‌هایش را به هم فشرد و ناراحتی خود را نشان داد.