بخش ۲۷۳ - بازگشت به مغرب و کشتن قراطوس
چو آمد به دشت اریله فرود
سراپرده و خیمه زد پیش رود
چنان یافت مغرب که هرگز نبود
همه باغ و پالیز و کشت و درود
درخت برومند و آب روان
همه سبزه اندر خور خسروان
همه مرغزارش پر از گوسفند
همه جویبارش درخت بلند
از آن شادمانی یکی بزم ساخت
ز گردون همی تاج را برفراخت
قراطوسیان را بدان بزم خواند
سران سپه را به خوردن نشاند
قراطوس غمخواره در بند بود
به بند اندرون نیز خرسند بود
زن و بچّه و خویش و پیوند او
همه خوار و بیچاره در بند او
چو سرمست شد خواست او را به پیش
بدو گفت کای بدرگِ زشت کیش
ز فرمان ما سر چرا تافتی
چرا رزم را خیره پنداشتی
قراطوس از آن هول و تندی و خشم
نه پاسخش داد و نه بر کرد چشم
برآورد می در سرِ کوش جوش
بزد تیغ و انداختش سر ز دوش
دل مردم بزم از آن زخم تیغ
رمید و گرفتند راه گریغ
همی هرکسی گفت از این دو سپاه
که این دیو گم باد از تخت و گاه
بدان روز کاو این سپه یافت و گنج
که کشت آن سپاه دلاور برنج
بدین سان نکشته است اسیر ایچ کس
تو ای داور پاک، فریادرس
ز کار قراطوس و کردر کوش
همی هرکه بشنید از او رفت هوش
پراگنده شد سهم او در جهان
به نزد کهان و به نزد مهان
وز آن جایگه لشکر اندر کشید
همه باختر را سراسر بدید
نبودی جز این خواسته بس بدی
از او پوشش و بخش هرکس بدی
چنان خوب و آباد بود آن زمین
که گفتند هرگز نبود این چنین
بخش ۲۷۲ - گشادن کوه طارق: به دریا گذر کرد بار دگربخش ۲۷۴ - رسیدن خواسته بنزد فریدون و پاسخ نامه ی کوش: چو آن خواسته سوی ایران رسید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آمد به دشت اریله فرود
سراپرده و خیمه زد پیش رود
هوش مصنوعی: وقتی به دشت اریله رسید، چادر و خیمهای برپا کرد و در کنار آب نشست.
چنان یافت مغرب که هرگز نبود
همه باغ و پالیز و کشت و درود
هوش مصنوعی: مغرب به قدری سرسبز و پربار شده است که هیچگاه چنین حالتی نداشته است؛ همه جا پر از باغ، مزرعه و نعمت است.
درخت برومند و آب روان
همه سبزه اندر خور خسروان
هوش مصنوعی: درختهای بلند و آب روان، همه باعث سرسبزی و زیبایی سرزمینهای پادشاهان میشوند.
همه مرغزارش پر از گوسفند
همه جویبارش درخت بلند
هوش مصنوعی: در این مناظر زیبا، تمام دشتها پر از گوسفند است و تمام جویها دارای درختان بلند میباشند.
از آن شادمانی یکی بزم ساخت
ز گردون همی تاج را برفراخت
هوش مصنوعی: از آن شادی، یکی جشن برپا کرد و تاج را از آسمان بالا برد.
قراطوسیان را بدان بزم خواند
سران سپه را به خوردن نشاند
هوش مصنوعی: سران سپاه را به یک مهمانی دعوت کرد و آنها را به صرف غذا نشاند.
قراطوس غمخواره در بند بود
به بند اندرون نیز خرسند بود
هوش مصنوعی: قراطوس، که در غم به سر میبرد، در قید و بند بود و در درون همین بندها هم راضی و خرسند بود.
زن و بچّه و خویش و پیوند او
همه خوار و بیچاره در بند او
هوش مصنوعی: زن و بچه و بستگان او همه در چنگال او دچار ذلت و بیچارگی هستند.
چو سرمست شد خواست او را به پیش
بدو گفت کای بدرگِ زشت کیش
هوش مصنوعی: وقتی که او به حالت سرمستی رسید، خواست تا او را به جلو بیاورد و به او گفت: ای بزرگ زشت مذهب!
ز فرمان ما سر چرا تافتی
چرا رزم را خیره پنداشتی
هوش مصنوعی: چرا از دستورات ما سرپیچی کردی و چرا جنگ را به خیال راحتی گرفتید؟
قراطوس از آن هول و تندی و خشم
نه پاسخش داد و نه بر کرد چشم
هوش مصنوعی: قراطوس به خاطر ترس و خشم زیادی که داشت، نه پاسخی به او داد و نه نگاهش را به سمت او برگرداند.
برآورد می در سرِ کوش جوش
بزد تیغ و انداختش سر ز دوش
هوش مصنوعی: دل شاد و سرزنده در میانه جوانی، به یکباره گرفتار مشکل و چالش شد. در این وضعیت، تلاشی شدید و نیرومند صورت گرفت که موجب سقوط و ناکامیاش شد.
دل مردم بزم از آن زخم تیغ
رمید و گرفتند راه گریغ
هوش مصنوعی: دل مردم با زخم دردناکی متاثر شد و به همین دلیل از جمع کنار رفتند و به سمت فرار پیش رفتند.
همی هرکسی گفت از این دو سپاه
که این دیو گم باد از تخت و گاه
هوش مصنوعی: هر کس درباره این دو گروه سخن میگوید، باید بگوید که این دیو نباید بر تخت و زمین و زمان حکومت کند.
بدان روز کاو این سپه یافت و گنج
که کشت آن سپاه دلاور برنج
هوش مصنوعی: در آن روزی که این سپاه به ثروت و گنج رسید، همان موقع است که ریختن دلاوران برنج را شاهد بود.
بدین سان نکشته است اسیر ایچ کس
تو ای داور پاک، فریادرس
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، هیچ کس اسیر را به قتل نرسانده است. ای داور پاک، کمکرسان!
ز کار قراطوس و کردر کوش
همی هرکه بشنید از او رفت هوش
هوش مصنوعی: هرکسی که دربارهٔ قراطوس و کردر چیزی بشنود، به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و هوش و حواسش پرت میشود.
پراگنده شد سهم او در جهان
به نزد کهان و به نزد مهان
هوش مصنوعی: سهم او در دنیا به قدیمترها و بزرگان تقسیم شد و به همه جا پخش گردید.
وز آن جایگه لشکر اندر کشید
همه باختر را سراسر بدید
هوش مصنوعی: سپاهیان از آن مکان بیرون آمدند و تمامی نواحی غربی را به طور کامل مشاهده کردند.
نبودی جز این خواسته بس بدی
از او پوشش و بخش هرکس بدی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها خواستهای که وجود دارد، این است که از بدیهای دیگران چشمپوشی کنیم و به هر کسی اجازه دهیم تا اشتباهاتش را ببخشد. در واقع، به نوعی دعوت به مهربانی و بخشش به جای قضاوت کردن در مورد دیگران است.
چنان خوب و آباد بود آن زمین
که گفتند هرگز نبود این چنین
هوش مصنوعی: آنچنان آن زمین زیبا و پر رونق بود که گفتند هرگز چنین جایی وجود نداشته است.