بخش ۲۶۹ - تسلیم شهر و زنهار دادن کوش سپاه قراطوس را
بترسید مردم ز پیغام اوی
بدادند هم در زمان کام اوی
گشادند شهر و شدندش به پیش
همی هدیه ای ساخت هر یک ز خویش
فراوان گوهر بر سرش ریختند
بسی لابه و پوزش انگیختند
بپرسیدشان کوش و پس با سپاه
به شهر اندر آمد به ایوان شاه
سرای قراطوس پُر گنج دید
که دست نویسنده بر رنج دید
شتر خواست از دشت و مردان کار
بفرمود تا ساربان کرد بار
به یک هفته گنج قراطوس شاه
تهی کرد و برداشتش تاج و گاه
به هشتم به لشکرگه آورد گنج
رها کرد در شهر مردان رنج
سواران شمشیر زن سی هزار
چنین گفت با لشکری نامدار
که بی مُهر و فرمان من زآن سپاه
نباید که در شهر یابند راه
سپاه قراطوس را زآن سپس
فرستاد با نامه ها چند کس
که دادم شما را به جان زینهار
پیاده هر آن کس که هست و سوار
به لشکرگه آرید خرگاه خویش
به جان ایمن از تیغ بدخواه خویش
اگر پیش تو سرد گوید کسی
ز ما خواری آید بر او بر بسی
مگر خویش و پیوند آن تیره هوش
که گشتند با ما چنین سخت کوش
کشیدن سر از راه شاه بلند
نگر، تا چه بار آورد جز گزند
که ایشان گنهکار و بدگوهرند
به پادافراه تیغ ما در خورند
چو از تیغ کوش ایمنی یافتند
به لشکرگه خویش بشتافتند
دگر روز گردنکشان و سپاه
بسی هدیه بردند نزدیک شاه
نهادند رخسارگان بر زمین
همی خواند هرکس بر او آفرین
وزآن پس، چنین گفت هرکس که شاه
بیامرزد این بار ما را گناه
قراطوس بود و نیاگان او
نیاگان ما زیر فرمان او
نه رای و نه آیین بد داشتیم
که راه نیاگان خود داشتیم
چو گردن کشد بنده از شهریار
نباشد پسندیده ی هوشیار
کنون چون چنین روی برتافت بخت
از او بستد و شاه را داد تخت
همه بندگانیم بسته میان
وگر پیش تختش سرآید زمان
رمانش بی زفر ننهیم پای
گر آمرزش آرَد به ما بر بجای
به رخ تازه شد کوش و بنواختشان
به اندازه بر پایگه ساختشان
از این بار، گفتا، شما را گناه
ببخشودم و برنهادم به شاه
اگر بار دیگر ز فرمان من
بتابید گردن ز فرمان من
شما را بنزدیک من زینهار
نباشد، نه آمرزش آرم به کار
کنون شاد و خشنود گردید باز
سراسر بدین لشکر آرید ساز
به چیزی که آن دیگری راست، دست
نباید کشیدن چو بیهوش و مست
جز آن چیز کآن خود شما را بود
مگر بند کز سنگ خارا بود
چو برداری آن را که بنهاده ای
به بند اندری گرچه آزاده ای
سپاه آفرین کرد و گشتند باز
کشیدند نزدیک او رخت و ساز
وزآن پس به ایرانیان گفت شاه
که دشمن کنون با شما گشت راه
برایشان نباید که خواری کنید
همه خوبی و سازگاری کنید
بباشید با آن سپه یکدله
نخواهم که باشد کسی را گله
بیامیخت آن هر دو لشکر بهم
بهم بودشان شادمانی و غم
سراپرده ی دشمن و هرچه بود
بدیشان ببخشید و خوبی نمود
زن و بچه و گنج او گاه خواب
به کشتی فرستاد ازآن سوی آب
بخش ۲۶۸ - خواندن ساکنان شهر به تسلیم: فرستاد از ایرانیان دو هزاربخش ۲۷۰ - باز گردانیدن مردم باختر از اندلس: فرستاد از آن پس منادیگران
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بترسید مردم ز پیغام اوی
بدادند هم در زمان کام اوی
هوش مصنوعی: مردم باید از پیام او به شدت بترسند، زیرا او در زمان خوشی و رفاه خود، این پیام را فرستاده است.
گشادند شهر و شدندش به پیش
همی هدیه ای ساخت هر یک ز خویش
هوش مصنوعی: شهر را گسترش دادند و هر کس به برگزاری و تقدیم هدیهای از جانب خود تلاش کرد.
فراوان گوهر بر سرش ریختند
بسی لابه و پوزش انگیختند
هوش مصنوعی: برایش جواهرات زیادی ریختند و به خاطر این کارها، خیلی از او خواهش و عذرخواهی کردند.
بپرسیدشان کوش و پس با سپاه
به شهر اندر آمد به ایوان شاه
هوش مصنوعی: از آنها پرسیدند و سپس با گروهی به شهر رفتند و به کاخ پادشاه وارد شدند.
سرای قراطوس پُر گنج دید
که دست نویسنده بر رنج دید
هوش مصنوعی: در خانهای پر از گنج، نویسندهای را مشاهده کرد که به سختی و زحمت در حال نوشتن است.
شتر خواست از دشت و مردان کار
بفرمود تا ساربان کرد بار
هوش مصنوعی: شتر از بیابان خواست تا بارش را ببرند و مردان را برای این کار فرمان داد تا بار را بر دوش شتر بگذارند.
به یک هفته گنج قراطوس شاه
تهی کرد و برداشتش تاج و گاه
هوش مصنوعی: در مدت یک هفته، گنج عظیم قراطوس شاه را خالی کرد و تاج و تختش را برداشت.
به هشتم به لشکرگه آورد گنج
رها کرد در شهر مردان رنج
هوش مصنوعی: در روز هشتم، او گنج را به میدان نبرد آورد و در شهر مردان، رنج و درد را رها کرد.
سواران شمشیر زن سی هزار
چنین گفت با لشکری نامدار
هوش مصنوعی: سی هزار سوار شجاع و کارآزموده با لشکری برجسته و مشهور به این سخن گفتند.
که بی مُهر و فرمان من زآن سپاه
نباید که در شهر یابند راه
هوش مصنوعی: کسی که بدون اجازه و دستور من باشد، نباید از آن سپاه در شهر عبور کند یا ورود پیدا کند.
سپاه قراطوس را زآن سپس
فرستاد با نامه ها چند کس
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی را به همراه نامههای متعدد به سوی سپاه قراطوس فرستاد.
که دادم شما را به جان زینهار
پیاده هر آن کس که هست و سوار
هوش مصنوعی: من شما را به جانم سپردم، پس مراقب باشید که هر کسی که باشد، چه پیاده و چه سوار، باید مورد احتیاط قرار گیرد.
به لشکرگه آرید خرگاه خویش
به جان ایمن از تیغ بدخواه خویش
هوش مصنوعی: به میدان جنگ کاروان خود را بیاورید و جانتان را از خطر دشمن حفظ کنید.
اگر پیش تو سرد گوید کسی
ز ما خواری آید بر او بر بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی در نزد تو از ما به زبان سردی سخن بگوید، این موضوع باعث خوار و خفیف شدن او خواهد شد.
مگر خویش و پیوند آن تیره هوش
که گشتند با ما چنین سخت کوش
هوش مصنوعی: آیا این خانواده و بستگان ما که با ما اینگونه جدیت و تلاش کردهاند، به خاطر هوش و ذکاوت خودشان است؟
کشیدن سر از راه شاه بلند
نگر، تا چه بار آورد جز گزند
هوش مصنوعی: از مسیر اصلی و مهم خارج نشو، زیرا این کار چه نتایجی به همراه دارد جز آسیب و خطر.
که ایشان گنهکار و بدگوهرند
به پادافراه تیغ ما در خورند
هوش مصنوعی: این اشخاص از اهل گناه و بدی هستند و سزاوارند که به خاطر اعمالشان مجازات شوند.
چو از تیغ کوش ایمنی یافتند
به لشکرگه خویش بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی که آنها از خطر و تیرهای دشمن در امان شدند، به سرعت به سمت اردوگاه خود رفتند.
دگر روز گردنکشان و سپاه
بسی هدیه بردند نزدیک شاه
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، قهرمانان و سربازان زیادی هدایایی را نزد شاه آوردهاند.
نهادند رخسارگان بر زمین
همی خواند هرکس بر او آفرین
هوش مصنوعی: صورتهای زیبا را بر زمین قرار دادند و هر کس به زیبایی آنها احسنت و تحسین میکند.
وزآن پس، چنین گفت هرکس که شاه
بیامرزد این بار ما را گناه
هوش مصنوعی: از آن پس، هرکس بگوید که شاه ما را ببخشد، گویی ما را مقصر میداند.
قراطوس بود و نیاگان او
نیاگان ما زیر فرمان او
هوش مصنوعی: قراطوس و اجداد او، اجداد ما نیز زیر نظر و اطاعت او بودند.
نه رای و نه آیین بد داشتیم
که راه نیاگان خود داشتیم
هوش مصنوعی: ما نه رأی و نه روشی ناپسند داشتیم، بلکه از راه و روش اجداد خود پیروی میکردیم.
چو گردن کشد بنده از شهریار
نباشد پسندیده ی هوشیار
هوش مصنوعی: وقتی که من گذاشته شده از طرف قدرت حاکم طغیانی کنم، این رفتار برای انسانهای با هوش و فرزانه پسندیده نیست.
کنون چون چنین روی برتافت بخت
از او بستد و شاه را داد تخت
هوش مصنوعی: اکنون که تو چنین رفتار کردی، بخت از او روی برگردانید و به شاه تخت و مقام را بخشید.
همه بندگانیم بسته میان
وگر پیش تختش سرآید زمان
هوش مصنوعی: ما همه بندگان خدا هستیم و در دنیا به او وابستهایم، و زمانی که فصل حسابرسی برسد، همه باید در برابر او حاضر شویم.
رمانش بی زفر ننهیم پای
گر آمرزش آرَد به ما بر بجای
هوش مصنوعی: ما داستانش را بدون نقص و عیب نمیگذاریم؛ اگر بخشش و آمرزش به ما برسد، جای آن را خواهیم گرفت.
به رخ تازه شد کوش و بنواختشان
به اندازه بر پایگه ساختشان
هوش مصنوعی: به تازگی با تلاش و محبت از آنها استقبال شد و به اندازهای که شایستهاش بودند، برایشان پایهای محکم ساخته شد.
از این بار، گفتا، شما را گناه
ببخشودم و برنهادم به شاه
هوش مصنوعی: از این به بعد، گفت: من گناه شما را بخشیدم و شما را به پادشاهی بازمیگردانم.
اگر بار دیگر ز فرمان من
بتابید گردن ز فرمان من
هوش مصنوعی: اگر دوباره از اطاعت من سرپیچی کنید، مانند گردنی که از فرمان صرف نظر کند.
شما را بنزدیک من زینهار
نباشد، نه آمرزش آرم به کار
هوش مصنوعی: شما نزد من امنیت ندارید، من هیچ بخششی برای شما نمیتوانم انجام دهم.
کنون شاد و خشنود گردید باز
سراسر بدین لشکر آرید ساز
هوش مصنوعی: حالا با خوشحالی و رضایت دوباره به میدان بیاید و تمام تجهیزات را به این لشکر بیاورید.
به چیزی که آن دیگری راست، دست
نباید کشیدن چو بیهوش و مست
هوش مصنوعی: نباید به چیزی که دیگران درست میدانند، بیدلیل و بیتفکر دست بزنیم. مانند کسی که در حالت بیهوشی یا مستی است و نمیتواند خوب تصمیم بگیرد.
جز آن چیز کآن خود شما را بود
مگر بند کز سنگ خارا بود
هوش مصنوعی: به جز چیزی که متعلق به خودتان است، هیچ چیز دیگری برای شما وجود ندارد، مگر اینکه آن چیز همچون بندی از سنگ سخت و محکم باشد.
چو برداری آن را که بنهاده ای
به بند اندری گرچه آزاده ای
هوش مصنوعی: اگر چیزی را که خودت در دام افکندهای برداری، هرچند به نظر آزاد و رها میآیی، اما در واقع هنوز در بند آنی.
سپاه آفرین کرد و گشتند باز
کشیدند نزدیک او رخت و ساز
هوش مصنوعی: بنیادگذار ارتش را ترتیب داد و پس از آن به سوی او بازگشتند و لوازم و تجهیزات خود را نزدیک او آوردند.
وزآن پس به ایرانیان گفت شاه
که دشمن کنون با شما گشت راه
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه به ایرانیان گفت که دشمن اکنون با شما در حال نبرد است.
برایشان نباید که خواری کنید
همه خوبی و سازگاری کنید
هوش مصنوعی: نباید در برابر آنها ذلت نشان دهید و باید تمام تلاشتان را برای خوبی و سازگاری بکنید.
بباشید با آن سپه یکدله
نخواهم که باشد کسی را گله
هوش مصنوعی: با آن گروه دلیر که یکدل و یکرنگ هستند بمانید، زیرا نمیخواهم کسی در دلش غمی داشته باشد.
بیامیخت آن هر دو لشکر بهم
بهم بودشان شادمانی و غم
هوش مصنوعی: دو لشکر با هم در هم آمیختند و حالاتی از شادی و اندوه در میان آنها وجود داشت.
سراپرده ی دشمن و هرچه بود
بدیشان ببخشید و خوبی نمود
هوش مصنوعی: دوست با تمام مشکلات و سختیهایی که از سوی دشمنانش متحمل شده، با بزرگواری و نوعدوستی، همه آنها را فراموش کرده و به جای انتقامجویی، خوبی و نیکی را انتخاب کرده است.
زن و بچه و گنج او گاه خواب
به کشتی فرستاد ازآن سوی آب
هوش مصنوعی: زن و بچه و ثروت او گهگاهی او را به دریا میفرستند تا از آن طرف آب چیزی بیاورد.