بخش ۲۳۸ - جنگ دیگر ایرانیان با کوش، و کشته شدن شاه تبت به دست نستوه
سپیده چو بگشاد چون باز پر
بگسترد بر دشت خورشید فرّ
غولشکری خاست از هر دو جای
خروش آمد از کوس و آواز نای
درفش دلیران چو پرواز کرد
سپهدار قارن سپه ساز کرد
فرستاد نستوه را سوی راست
سپاهی جهانگیر چونان که خواست
تَلیمان یل را سوی میسره
فرستاد با او سپاهی سره
به قلب اندرون خویشتن جای داد
درفش از پس پشت و پیشش قباد
وزآن روی چون، چشم بگشاد کوش
سپه دید و گیتی گرفته خروش
برآشفت و لشکر برآراست نیز
تو گفتی که بگرفت مغزش ستیز
کرو خان که بُد شاه بر قندهار
یکی لشکر آرای کرد استوار
بدو داد با لشکرش میمنه
بشد با سپه، دور گشت از بنه
همان میسره مر قرا را سپرد
که شاهی تبّت ز شاهان ببرد
به قلب اندرون جای خود کرد کوش
چو رعد از دو لشکر برآمد خروش
که مرّیخ گفتی بنالد همی
زمین سوی گردون بنالد همی
ده و دار و گیر آمد از هر دو روی
روان شد برآن دشت، خون همچو جوی
ز بس جوشن کشتگان بر زمین
به هر جای کوهی نمود آهنین
ز شمشیر خونبار و زخم سنان
ندانست بد دل رکیب از عنان
درخش سنان و چرنگ کمان
همی هوش برد از دل بدگمان
چنین تا جهانجوی نستوه گرد
بکردار آتش یکی حمله برد
بزد بر قرا خویشتن را چو کوه
پس پشت او از دلیران گروه
قرا با سپاهِ تَبَت پیش رفت
صد و سی هزار از یلان بیش رفت
برآویختند آن دو لشکر بهم
زمانه شد از زخم ایشان دژم
دمان شد یکی باد و گردی سپاه
برآمد که خورشید گم کرد راه
همی تاخت نستوه گرزی به دست
کرا یافت زنده ز دستش نجست
چنین تا بر شاه تبّت رسید
خروشید چون شیر کاو را بدید
یکی سفته زوبین زد او را درشت
ز سینه سنانش برون شد ز پشت
چو دیدند ترکان تبّت که شاه
ز زین اندر آمد به خاک سیاه
چو او کشته شد، بازگشتند تیز
گرفتند از آن زخم راه گریز
بخش ۲۳۷ - آگاه شدن کوش از آمدن قارن: دگر روز برداشت لشکر ز جایبخش ۲۳۹ - جنگ کردن قارن با کوش، و پیروزی ایرانیان: چو از قلب، قارن بدید آن شکست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیده چو بگشاد چون باز پر
بگسترد بر دشت خورشید فرّ
هوش مصنوعی: زمانی که صبحگاه فرارسید و نور آن پدیدار شد، همانند پرندهای که بالهایش را گشوده است، تابش خورشید در دشت گسترده شد.
غولشکری خاست از هر دو جای
خروش آمد از کوس و آواز نای
هوش مصنوعی: غول لشکری از هر دو سو به پا خواسته و صدای خروش او از ضرب کوس و نواهای نی بلند شده است.
درفش دلیران چو پرواز کرد
سپهدار قارن سپه ساز کرد
هوش مصنوعی: پرچم دلیران به اهتزاز درآمد و فرمانده قارن، سپاه را سازماندهی کرد.
فرستاد نستوه را سوی راست
سپاهی جهانگیر چونان که خواست
هوش مصنوعی: او فرماندهای بینظیر را به سمت راست سپاهی بزرگ و پیروزیآفرین فرستاد، همانطور که میخواست.
تَلیمان یل را سوی میسره
فرستاد با او سپاهی سره
هوش مصنوعی: تلیمان یل را به سمت مصر فرستاد و با او لشکری بزرگ همراه بود.
به قلب اندرون خویشتن جای داد
درفش از پس پشت و پیشش قباد
هوش مصنوعی: در دل خود، پرچمی را که نشانه قدرت و عظمت است، از پشت و جلوی خود قرار داد.
وزآن روی چون، چشم بگشاد کوش
سپه دید و گیتی گرفته خروش
هوش مصنوعی: وقتی چشمش را گشود، جنگ را دید و جهان را در حالتی پر سر و صدا و آشفتگی مشاهده کرد.
برآشفت و لشکر برآراست نیز
تو گفتی که بگرفت مغزش ستیز
هوش مصنوعی: او خشمگین شد و سپاهش را آماده کرد، تو هم گفتی که در ذهنش جنگ و جدل در جریان است.
کرو خان که بُد شاه بر قندهار
یکی لشکر آرای کرد استوار
هوش مصنوعی: در قندهار، یکی از فرماندهان لشکری را متشکل و قدرتمند آماده کرده است که به دستور شاه انجام شده است.
بدو داد با لشکرش میمنه
بشد با سپه، دور گشت از بنه
هوش مصنوعی: او با سپاهش به سمت راست حمله کرد و از گروه خود دور شد.
همان میسره مر قرا را سپرد
که شاهی تبّت ز شاهان ببرد
هوش مصنوعی: همان طور که امانتها به کسی سپرده میشوند، قدرت و سلطنت این سرزمین نیز به دستان کسی خواهد رسید که شایستهتر از دیگر پادشاهان باشد.
به قلب اندرون جای خود کرد کوش
چو رعد از دو لشکر برآمد خروش
هوش مصنوعی: او با تلاش و سختی، در دل خودش جایی پیدا کرد، مانند رعدی که از دو سپاه به گوش میرسد.
که مرّیخ گفتی بنالد همی
زمین سوی گردون بنالد همی
هوش مصنوعی: مریخ گفتی که زمین به سوی آسمان ناله میکند.
ده و دار و گیر آمد از هر دو روی
روان شد برآن دشت، خون همچو جوی
هوش مصنوعی: در دو طرف، دهکده و دار و درخت وجود داشت، و از هر دو سمت، جاری شدن خون مانند جوی در دشت ادامه یافت.
ز بس جوشن کشتگان بر زمین
به هر جای کوهی نمود آهنین
هوش مصنوعی: به خاطر شدت نبرد و کشتار، در هر نقطهای از کوهها زرههای آهنین و تجهیزات جنگی روی زمین پراکنده است.
ز شمشیر خونبار و زخم سنان
ندانست بد دل رکیب از عنان
هوش مصنوعی: دل بد و زخم خورده رقیب از ضربات شدید شمشیر و آسیبهای دیگر آگاه نبود و نمیتوانست خود را کنترل کند.
درخش سنان و چرنگ کمان
همی هوش برد از دل بدگمان
هوش مصنوعی: درخشش تیر و رنگ زیبای کمان، دل کسی را که بدگمان است، به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
چنین تا جهانجوی نستوه گرد
بکردار آتش یکی حمله برد
هوش مصنوعی: شخصی بیوقفه و سرسخت به جستجوی دنیا در تلاش است و مانند آتش که به شدت شعلهور میشود، به سوی هدف خود هجوم میبرد.
بزد بر قرا خویشتن را چو کوه
پس پشت او از دلیران گروه
هوش مصنوعی: او با شجاعت و قدرت، بر منطقه خود فرمانروایی میکند، مانند کوهی که از پشتش گروهی از دلیران وجود دارد.
قرا با سپاهِ تَبَت پیش رفت
صد و سی هزار از یلان بیش رفت
هوش مصنوعی: سپاه قرا با تهمتهای خود به سمت تَبَت حرکت کرد و بیش از صد و سی هزار نفر از دلیران پیشتر رفتند.
برآویختند آن دو لشکر بهم
زمانه شد از زخم ایشان دژم
هوش مصنوعی: دو لشکر به هم حمله کردند و زمانه از زخمها و آسیبهای ناشی از این نبرد آزرده و ناراحت شد.
دمان شد یکی باد و گردی سپاه
برآمد که خورشید گم کرد راه
هوش مصنوعی: زمانی که باد وزیدن گرفت و گرد و غباری بهوجود آمد، سپاهی به حرکت درآمد که باعث شد خورشید مسیر خود را گم کند.
همی تاخت نستوه گرزی به دست
کرا یافت زنده ز دستش نجست
هوش مصنوعی: یکی با عزمی نیرومند و بیرحم در حال ضربه زدن به دشمنان است. کسی که قدرت و شجاعتش باعث میشود دیگران نتوانند از دست او فرار کنند و او به آسانی بر آنها مسلط میشود.
چنین تا بر شاه تبّت رسید
خروشید چون شیر کاو را بدید
هوش مصنوعی: وقتی که صدای نعرهاش به شاه کشورهای دور رسید، مثل شیری خروشید و به مبارزه آمد.
یکی سفته زوبین زد او را درشت
ز سینه سنانش برون شد ز پشت
هوش مصنوعی: کسی با نیزه به او ضربه زد و از سینهاش خون زیادی جاری شد و او از پشت به زمین افتاد.
چو دیدند ترکان تبّت که شاه
ز زین اندر آمد به خاک سیاه
هوش مصنوعی: وقتی ترکها دیدند که پادشاه از نشیمن خود به زمین سیاه پایین آمد، متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده است.
چو او کشته شد، بازگشتند تیز
گرفتند از آن زخم راه گریز
هوش مصنوعی: وقتی او کشته شد، آنها به سرعت به عقب برگشتند و از آن زخم، راه فرار گرفتند.