گنجور

بخش ۲۱۵ - آگاهی ایرانیان از نیرنگ کوش و کارزار با دشمن

چو بزدود هور از هوا لاجورد
پراگند بر دشت یاقوت زرد
طلایه نگه کرد و لشکر بدید
رمیده روان زی سپهبد دوید
خروشید کای نامداران کین
ز لشکر نه پیداست روی زمین
ندانم که دشمن گرفته ست راه
وگر خود مدد باشد از پیش شاه
چو گفتار بشنید فرّخ قباد
شتابان به اسب اندر آمد چو باد
بیامد، بدید آن سپاه گران
که پیدا نبودش میان و کران
بدانست کآن لشکر دشمن است
ز کردار کوش هزبر افگن است
چنین گفت کآن بدرگ باد سار
نه خیره همی دادمان روزگار
بدان لشکران گران گوش داشت
که چندین سواران زره پوش داشت
کنون کشته و خاک گشته بنام
به ارزنده و دشمنان شادکام
کنون آمد ای سرکشان کار پیش
نمایید هر یک دلیری ز خویش
کز ایدر که ماییم تا پیش شاه
فزون است فرسنگ پانصد ز راه
اگر سستی آریم در کارزار
برآرد ز ما دشمن ایدر دمار
نه روی مدارا نه راه گریز
که دشمن بود در پی و تیغ تیز
بفرمود تا پس سپه برنشست
شتابان همی رفت گرزی به دست
بجز مردی و رزم چاره نیافت
نخستین بدین لشکر نو شتافت
ببینیم تا چند و چونند، گفت
برون آورم رازشان از نهفت
بپرسید کاین لشکر گشن چیست؟
بدین لشکری شاه و سالار کیست؟
سپه را چنین پاسخ آموخت کوش
که دارای مکران بدین دشت دوش
فرود آمده ست از پی رزم و کین
گزیده سپاهی دلاور ز چین
به یاری دارای چین آمده ست
همه دل پر از شور و کین آمده ست
شمرده سوار است سیصد هزار
همه نامدار از در کارزار
بدین آرزو نیز برخاسته ست
که از کوش رزم شما خواسته ست
........................................
........................................
به رزم اندر آمد دو رویه سپاه
نظاره شد از چرخ خورشید و ماه
یکی میغ پیوست همرنگ قیر
ببارید از آن میغ باران تیر
چکاچاک شمشیر و گرز و سنان
همی بستد از دست گردان عنان
به یک زخم چندان سپه کشته شد
که از کشته هامون زمین بسته شد
دلیران مکران چو شیر ژیان
فتادند در قلب ایرانیان
فروان بکشتند و کردند اسیر
پر از خون همه نیزه و تیغ و تیر
سواران چین کنده بگذاشتند
همه رزم را تیغ برداشتند
چو دریای چین لشکر از چپّ و راست
درآمد، ز خون بر زمین موج خاست
بماندند ایرانیان در میان
نه نیروی گردان نه زور کیان
قباد آن چنان با ده و دو هزار
زره دار و برگستوانور سوار
بزد خویشتن را بکردار کوه
برآن بیکران لشکر همگروه
به یک زخم شد کشته چندان سوار
که از خون همی جوی شد مرغزار
بمالید بر چینیان بر درشت
هزاران بخست و هزاران بکشت
چو باز آمد از حمله آن کینه خواه
سپه یافت افتاده در قلبگاه
دلیران مکران برآورده جوش
چو شیر دمان از پسِ پشت کوش
کشیده همه نیزه و تیغ جنگ
گیا کرده از خون چو مرجان به رنگ
غمی گشت و گرز گران برکشید
یلان را بر او پیش لشکر کشید
چو آتش بر آن دشمنان حمله کرد
برآمد چکاچاک تیغ نبرد
جهان از تف جنگشان میغ بست
ز خون اخگری بر سر تیغ بست
سوار ار جنان تار و هم پود بود
زمین را ز خون یلان رود بود
سپهبد بدان حمله بدخواه خویش
برون کرد یکسر ز بنگاه خویش
ز مکرانیان چند مردان بکشت
که بفسرد بر دسته ی تیغ مشت
بمالید چندان سپه را چنان
که روباه گشتند شیر افگنان
چو کوش دلاور چنان دید، گفت
که اکنون چرا باشم اندر نهفت
برون تاخت از قلب با شش هزار
ز برگستوانور دلاور سوار
بزد خویشتن بر سپاه قباد
برافراخت گرز و بغل برگشاد
بکشتند نخست از سپاهش بسی
درنگی نیامد به پیشش کسی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بزدود هور از هوا لاجورد
پراگند بر دشت یاقوت زرد
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید از آسمان پاک می‌شود، آبی آسمان بر روی دشت زرد رنگ یاقوتی می‌پاشد.
طلایه نگه کرد و لشکر بدید
رمیده روان زی سپهبد دوید
هوش مصنوعی: نگاه طلایی به میدان انداخت و شاهد فرار لشکر از برابر سپهبد شد و به سوی او شتافت.
خروشید کای نامداران کین
ز لشکر نه پیداست روی زمین
هوش مصنوعی: فریاد می‌زند که ای بزرگ‌مردان، مشخص نیست کدام گروه از لشکر در این دشت سربلند کرده است.
ندانم که دشمن گرفته ست راه
وگر خود مدد باشد از پیش شاه
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آیا دشمن در مسیر ما قرار دارد یا اینکه خودمان از حمایت فرمانروا بهره‌مند هستیم.
چو گفتار بشنید فرّخ قباد
شتابان به اسب اندر آمد چو باد
هوش مصنوعی: وقتی فرّخ قباد صحبت‌ها را شنید، سریعاً سوار اسب شد و مانند باد به حرکت درآمد.
بیامد، بدید آن سپاه گران
که پیدا نبودش میان و کران
هوش مصنوعی: آمد و دید که سپاه بزرگ و زیادی هست که نه انتهای آن مشخص است و نه آغازش.
بدانست کآن لشکر دشمن است
ز کردار کوش هزبر افگن است
هوش مصنوعی: او فهمید که این لشکر، دشمن است، چرا که از رفتار آن‌ها مشخص بود که قصدشان حمله و جنگیدن است.
چنین گفت کآن بدرگ باد سار
نه خیره همی دادمان روزگار
هوش مصنوعی: او گفت که آن ستاره تابان در آسمان نه تنها به ما نور می‌بخشد، بلکه روزگار نیز به ما نگاه می‌کند و بر ما تاثیر می‌گذارد.
بدان لشکران گران گوش داشت
که چندین سواران زره پوش داشت
هوش مصنوعی: بدان که لشکرهای بزرگ و قدرتمند را باید شناخت، زیرا آن‌ها دارای سوارانی هستند که زره‌های محکمی به تن دارند.
کنون کشته و خاک گشته بنام
به ارزنده و دشمنان شادکام
هوش مصنوعی: حالا جانم را فدای چیزی می‌کنم که به اندازه ارزشمند است و دشمنانم را خوشحال می‌بیند.
کنون آمد ای سرکشان کار پیش
نمایید هر یک دلیری ز خویش
هوش مصنوعی: هم‌اکنون ای بی‌پرواها، کار را آغاز کنید و هر کدام به اندازه‌ی توانایی خود شجاعت نشان دهید.
کز ایدر که ماییم تا پیش شاه
فزون است فرسنگ پانصد ز راه
هوش مصنوعی: از جایی که ما هستیم تا به درگاه شاه، پانصد فرسنگ راه وجود دارد.
اگر سستی آریم در کارزار
برآرد ز ما دشمن ایدر دمار
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد تنبلی و سستی کنیم، دشمن از این نقطه ضعف ما بهره‌برداری کرده و ما را به نابودی می‌کشاند.
نه روی مدارا نه راه گریز
که دشمن بود در پی و تیغ تیز
هوش مصنوعی: نه جایی برای نرمش و مدارا وجود دارد و نه راهی برای فرار، چرا که دشمن با چاقوی تیزش در تعقیب من است.
بفرمود تا پس سپه برنشست
شتابان همی رفت گرزی به دست
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سپاه جمع شوند و به سرعت حرکت کردند، در حالی که گرزی در دست داشتند.
بجز مردی و رزم چاره نیافت
نخستین بدین لشکر نو شتافت
هوش مصنوعی: تنها راه نجات و حل مشکل، شجاعت و نبرد است و در ابتدا، برای این جنگ، شجاعت مردانه لازم است.
ببینیم تا چند و چونند، گفت
برون آورم رازشان از نهفت
هوش مصنوعی: بیایید ببینیم اوضاع به چه صورت است، او گفت که رازهایشان را از پنهان بیرون می‌آورم.
بپرسید کاین لشکر گشن چیست؟
بدین لشکری شاه و سالار کیست؟
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که این لشکر گرسنه چه کسانی هستند و فرمانده و رهبری این لشکر کیست؟
سپه را چنین پاسخ آموخت کوش
که دارای مکران بدین دشت دوش
هوش مصنوعی: سربازان را به این شکل پاسخ داد که در این دشت، دلاوری همچون مکران وجود دارد.
فرود آمده ست از پی رزم و کین
گزیده سپاهی دلاور ز چین
هوش مصنوعی: یک سرباز شجاع از چین به دنبال جنگ و نبرد به زمین فرود آمده است.
به یاری دارای چین آمده ست
همه دل پر از شور و کین آمده ست
هوش مصنوعی: به کمک کسی که زیبایی خاصی دارد آمده‌ام و قلب‌ها پر از هیجان و حس انتقام است.
شمرده سوار است سیصد هزار
همه نامدار از در کارزار
هوش مصنوعی: سیصد هزار سوار که همه آنها شناخته‌شده و مشهور هستند، به آرامی و با احتیاط به میدان جنگ وارد می‌شوند.
بدین آرزو نیز برخاسته ست
که از کوش رزم شما خواسته ست
هوش مصنوعی: این آرزو به وجود آمده است که از تلاش و کوشش شما در میدان جنگ، چیزهایی خواسته شده است.
........................................
........................................
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در زندگی، گاهی اوقات باید از جنبه‌های عمیق و پیچیده‌تر خود آگاه باشیم و به حقیقت‌هایی نگاه کنیم که ممکن است در زیر ظاهر پنهان شده باشند. این آگاهی می‌تواند به ما کمک کند تا درک بهتری از خود و جهان پیرامونمان پیدا کنیم.
به رزم اندر آمد دو رویه سپاه
نظاره شد از چرخ خورشید و ماه
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، دو سپاه با هم روبه‌رو شدند و نگاهشان به آسمان، جایی که خورشید و ماه می‌تابید، معطوف شد.
یکی میغ پیوست همرنگ قیر
ببارید از آن میغ باران تیر
هوش مصنوعی: یک ابر به رنگ قیر به هم پیوست و بارانی مانند تیر از آن بارید.
چکاچاک شمشیر و گرز و سنان
همی بستد از دست گردان عنان
هوش مصنوعی: صدای شدید شمشیرها، گرزها و نیزه‌ها توجه را به خود جلب می‌کند و در این هیاهو، گردان‌ها فرماندهی را از دست می‌دهند.
به یک زخم چندان سپه کشته شد
که از کشته هامون زمین بسته شد
هوش مصنوعی: در نتیجه یک زخم، تلفات بسیاری به بار آمد تا جایی که زمین از اجساد پر شد.
دلیران مکران چو شیر ژیان
فتادند در قلب ایرانیان
هوش مصنوعی: دلیران سرزمین مکران مانند شیران دلیر به قلب ایرانیان راه یافتند.
فروان بکشتند و کردند اسیر
پر از خون همه نیزه و تیغ و تیر
هوش مصنوعی: در یک نبرد خونین، بسیاری از جنگجویان کشته شدند و تعدادی دیگر به اسارت درآمدند، در حالی که زمین پر از خون و نشانه‌های جنگ مانند نیزه‌ها و تیرها بود.
سواران چین کنده بگذاشتند
همه رزم را تیغ برداشتند
هوش مصنوعی: سواران چینی از جنگ دست کشیدند و تهاجم را متوقف کردند و تیغ‌های خود را برداشتند.
چو دریای چین لشکر از چپّ و راست
درآمد، ز خون بر زمین موج خاست
هوش مصنوعی: وقتی لشکر مانند دریای چین از دو سوی آمد، خون بر زمین همچون موجی برخاست.
بماندند ایرانیان در میان
نه نیروی گردان نه زور کیان
هوش مصنوعی: ایرانیان در میان، نه نیرویی دارند که گردش را به دست بگیرند و نه قدرت پادشاهی.
قباد آن چنان با ده و دو هزار
زره دار و برگستوانور سوار
هوش مصنوعی: قباد به گونه‌ای است که همراه با ده هزار سرباز مسلح و دارای زره و اسب‌های جنگی در میدان حاضر است.
بزد خویشتن را بکردار کوه
برآن بیکران لشکر همگروه
هوش مصنوعی: انسان باید با اراده و کردار خود، مانند کوه استوار و نیرومند باشد تا در برابر چالش‌ها و مشکلاتی که ممکن است در زندگی با آن‌ها روبرو شود، به خوبی ایستادگی کند و بر آن‌ها غلبه کند. این استقامت و استواری می‌تواند او را در جمع همفکران و همراهانش تقویت کند.
به یک زخم شد کشته چندان سوار
که از خون همی جوی شد مرغزار
هوش مصنوعی: چندین سوار به واسطه یک زخم کشته شدند تا جایی که خون آن‌ها دشت و مرغزاری را به وجود آورد.
بمالید بر چینیان بر درشت
هزاران بخست و هزاران بکشت
هوش مصنوعی: به چینی‌ها ضربه بزنید و به تعداد زیاد به آن‌ها آسیب بزنید و بسیاری از آن‌ها را نابود کنید.
چو باز آمد از حمله آن کینه خواه
سپه یافت افتاده در قلبگاه
هوش مصنوعی: وقتی آن انتقام‌جو از حمله بازگشت، سپاه را دید که در میدان نبرد افتاده است.
دلیران مکران برآورده جوش
چو شیر دمان از پسِ پشت کوش
هوش مصنوعی: دلیران مکران همچون شیری که در هنگام خشم تصویر می‌شود، با قدرت و شجاعت از پشت کوش (منطقه‌ای سخت و دشوار) برمی‌خیزند.
کشیده همه نیزه و تیغ جنگ
گیا کرده از خون چو مرجان به رنگ
هوش مصنوعی: در جنگ، شمشیرها و نیزه‌ها همه به کار رفته و زمین به رنگ خون درآمده است، گویی که زمین از خون سرخ مانند مرجان رنگین شده است.
غمی گشت و گرز گران برکشید
یلان را بر او پیش لشکر کشید
هوش مصنوعی: یک درد و اندوهی به وجود آمد و جنگجویان شجاع با سلاح‌های سنگین خود به سمت او پیشرفت کردند و در برابر لشکر قرار گرفتند.
چو آتش بر آن دشمنان حمله کرد
برآمد چکاچاک تیغ نبرد
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنان را مانند آتش به حمله کشید، صدای تیغ‌های نبرد به گوش رسید.
جهان از تف جنگشان میغ بست
ز خون اخگری بر سر تیغ بست
هوش مصنوعی: جهان تحت تأثیر جنگ آن‌ها غرق در خون شده و مانند آتش سوزان بر سر شمشیرها نشسته است.
سوار ار جنان تار و هم پود بود
زمین را ز خون یلان رود بود
هوش مصنوعی: اگر سواران از بهشت هم با هم پیوند خورده باشند، زمین را از خون دلیران پر کرده‌اند.
سپهبد بدان حمله بدخواه خویش
برون کرد یکسر ز بنگاه خویش
هوش مصنوعی: سپهبد دشمنان بدخواه خود را به طور کامل از محل خود بیرون راند.
ز مکرانیان چند مردان بکشت
که بفسرد بر دسته ی تیغ مشت
هوش مصنوعی: چند مرد از مکرانیان را کشتند که در نتیجه، بر دسته‌ی تیغ دست به فساد زدند.
بمالید چندان سپه را چنان
که روباه گشتند شیر افگنان
هوش مصنوعی: اگر به سپاه چنان فشار بیاورید که مانند روباه‌ها ترسیده و فرار کنند، آن‌گاه دلیران واقعی هم خواهند شد.
چو کوش دلاور چنان دید، گفت
که اکنون چرا باشم اندر نهفت
هوش مصنوعی: وقتی دلیر تلاشگری را چنین دید، گفت: حالا چرا در خفا بمانم؟
برون تاخت از قلب با شش هزار
ز برگستوانور دلاور سوار
هوش مصنوعی: سوار دلاور با شجاعت و قدرت از دل بیرون می‌تازد، مانند شش هزار برگ تازه و سرزنده.
بزد خویشتن بر سپاه قباد
برافراخت گرز و بغل برگشاد
هوش مصنوعی: او به خود جرأت داد و به سوی سپاه قباد حمله کرد و سنجاق و سلاحش را آماده کرد.
بکشتند نخست از سپاهش بسی
درنگی نیامد به پیشش کسی
هوش مصنوعی: ابتدا بسیاری از سربازانش را کشتند و هیچ کس جرئت نکرد به سمت او بیاید.