بخش ۱۶۴ - آگاه کردن کوش، ضحاک را از رفتن آتبین به ایران
دل پیل دندان ز غم یافت درد
به ضحّاک جادو سبک نامه کرد
که بگریخت آن بدنژاد آتبین
ز کوه بسیلا، نه از راه چین
به راهی که بر قاف دارد گذر
به بلغار و سقلاب رفت او به در
یکی دخت طیهور با خود ببرد
که خورشید را رنگ تیره شمرد
نشاید کسی را جز او شاه را
بجوید نکن با بدان راه را
که در هفت کشور نیاید چنین
دریغ آن چنان روی با آتبین
فرستادگان را چو کرد او گسی
به دریا فرستاد دیگر کسی
سپه باز خواند او ز دریا کنار
همی بود تا چون بود روزگار
چو نامه به ضحاک جادو رسید
برآشفت و لب را به دندان گزید
به بلغار و سقلاب و دربند روم
فرستاد نامه به هر مرز و بوم
که در کوه و دریا درنگ آورید
مگر آتبین را به چنگ آورید
سپاهی به دریای الهم رسید
بدان مرز آب آتبین را بدید
بخش ۱۶۳ - خبر یافتن کوش از نشستن آتبین به دریا: کنون بازگردم به گفتار کوشبخش ۱۶۵ - کشته شدن آتبین: یکی روز از بیشه شاه آتبین
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل پیل دندان ز غم یافت درد
به ضحّاک جادو سبک نامه کرد
هوش مصنوعی: دل بزرگ و دلیر به خاطر غم و اندوهی که دارد، دچار درد و رنج شده است و به این دلیل به ضحاک، که نماد جادو و سحر است، نامهای سبک و بیوزن نوشته است.
که بگریخت آن بدنژاد آتبین
ز کوه بسیلا، نه از راه چین
هوش مصنوعی: که آن جوان بااصالت آتشین از کوه بسیلا فرار کرد، نه به سمت چین.
به راهی که بر قاف دارد گذر
به بلغار و سقلاب رفت او به در
هوش مصنوعی: او به راهی میرود که در آن قافلهای در حال حرکت است و به بلغار و اسلاو میرسد.
یکی دخت طیهور با خود ببرد
که خورشید را رنگ تیره شمرد
هوش مصنوعی: شخصی دختری زیبا و دلنشین را با خود میبرد، در حالی که خورشید را به رنگ تیره و غیرزیبا توصیف میکند.
نشاید کسی را جز او شاه را
بجوید نکن با بدان راه را
هوش مصنوعی: جز خدا کسی را نیابد جستجو کرد، پس باید از دوستان دوری جست و مسیر را با نادرستان نپیمود.
که در هفت کشور نیاید چنین
دریغ آن چنان روی با آتبین
هوش مصنوعی: در هفت کشور، چنین حسرتی وجود ندارد؛ آن چهرهای که با آتش درخشان است، قابل تصور نیست.
فرستادگان را چو کرد او گسی
به دریا فرستاد دیگر کسی
هوش مصنوعی: وقتی او فرستادگان را به دریا فرستاد، دیگر کسی را نفرستاد.
سپه باز خواند او ز دریا کنار
همی بود تا چون بود روزگار
هوش مصنوعی: سپه، در کنار دریا نشسته و در حال خواندن است و تماشا میکند که روزگار چگونه پیش میرود.
چو نامه به ضحاک جادو رسید
برآشفت و لب را به دندان گزید
هوش مصنوعی: وقتی نامه جادو به دست ضحاک رسید، او به شدت خشمگین شد و لب خود را به دندان گزید.
به بلغار و سقلاب و دربند روم
فرستاد نامه به هر مرز و بوم
هوش مصنوعی: مکتوبی به سرزمینهای بلغار، سلاو، و دربند روم ارسال کرد که به هر گوشه و کناری رسید.
که در کوه و دریا درنگ آورید
مگر آتبین را به چنگ آورید
هوش مصنوعی: در کوه و دریا توقف کنید، اما تنها برای این که آتش را به دست بیاورید.
سپاهی به دریای الهم رسید
بدان مرز آب آتبین را بدید
هوش مصنوعی: یک سرباز به دریای الهم رسید و مرز آتش و آب را مشاهده کرد.