بخش ۱۶۲ - پرورش فریدون
ز فرزند چون خسته دل گشت باز
سوی کوه شد سلکت سرافراز
گرامی همی داشت او را سه سال
چو شد هفت ساله برافراخت یال
مر او را به دستور دانا سپرد
که در دانش او بود با دستبرد
نبشتن بیاموخت و خواندن نخست
همی هر زمان دانشی باز جست
به کوه اندر او را یکی تخت ساخت
بسی مرد دانا سوی کوه تاخت
یکی تخت پر مایه ی زرنگار
سراسر بدان گوهر شاهوار
بدان تخت شد مرد دانش پرست
نگاریده گردون از آن سان که هست
چنان کرد پیدا از آن ماه و مهر
که گفتی بزیر آمده ست از سپهر
پدید اندر او جای هر اختری
ز هر دانشی در گشاده دری
فریدون فرّخ درآمد به تخت
همی دانشش آرزو کرد سخت
در آن تخت پیوسته کردی نگاه
بدانست از راز خورشید و ماه
ز کردار مرّیخ تا مشتری
شد آگاه از رنج و از داوری
ز گردنده گردون جهان بر رسید
که گفتی که گردون خود او آفرید
به دانش چنان گشت کاندر زمان
نماندی بر او هیچ کاری نهان
شب تیره گون با بزرگان به دشت
بگفتی که از شب چه مایه گذشت
جهاندیده بگشاد راز از نهفت
که آن تخت و آن طاق رازی ست، گفت
سخن راز شد در میان گروه
به کار فریدون و آن گاه و کوه
چنین گفت هرکس ز مردان مرد
که از گاو بر مایه او شیر خورد
سخن گر تو از عام خواهی شنود
ندانی شنودن بدان سان که بود
همی «شیر» دانش نماید به راز
همان «گاه» را «گاو» گویند باز
فریدون از آن گاه دانش گشاد
که برماین آن را به دانش نهاد
دگر هرکه را دانش آمد به دست
بگوید که بر گاه خسرو نشست
به دانش چنان بُد فریدون گرد
که او مردمان را چو گاوان شمرد
ز مردم به دانش فزون داشت دست
چنان شد که بر گاو و مردم نشست
چنین است گفتار این پهلوی
به دانش توان یافت گر بشنوی
بخش ۱۶۱ - پذیره شدن آتبین سلکت را و سپردن فریدون را به وی: زمین چون بپوشید پرّ غراببخش ۱۶۳ - خبر یافتن کوش از نشستن آتبین به دریا: کنون بازگردم به گفتار کوش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز فرزند چون خسته دل گشت باز
سوی کوه شد سلکت سرافراز
هوش مصنوعی: پس از آن که فرزند به دل شکسته میپردازد، دوباره به سوی کوه میرود و با افتخار و شکوهمندی به کار خود ادامه میدهد.
گرامی همی داشت او را سه سال
چو شد هفت ساله برافراخت یال
هوش مصنوعی: او را سه سال خیلی گرامی میداشت و وقتی او به هفت سال رسید، یالش را بلند کرد.
مر او را به دستور دانا سپرد
که در دانش او بود با دستبرد
هوش مصنوعی: او را به شخصی دانشمند سپرد که علوم او را به خوبی میشناخت و میتوانست از آن بهرهبرداری کند.
نبشتن بیاموخت و خواندن نخست
همی هر زمان دانشی باز جست
هوش مصنوعی: نوشتن را یاد گرفت و خواندن را نیز، هر زمانی که نیاز به دانش جدیدی داشت، به جستجو پرداخته است.
به کوه اندر او را یکی تخت ساخت
بسی مرد دانا سوی کوه تاخت
هوش مصنوعی: او را بر بالای کوه تختی ساختند و مردان دانا به سمت کوه حرکت کردند.
یکی تخت پر مایه ی زرنگار
سراسر بدان گوهر شاهوار
هوش مصنوعی: یک تخت بازرنگ و پر از جواهرات گرانبها که به زیبایی طراحی شده و نماد سلطنت و عظمت است.
بدان تخت شد مرد دانش پرست
نگاریده گردون از آن سان که هست
هوش مصنوعی: بدان که مردی که به دانش و علم احترام میگذارد، از خالق خود جهانی را به تصویر کشیده که همانطور که هست، وجود دارد.
چنان کرد پیدا از آن ماه و مهر
که گفتی بزیر آمده ست از سپهر
هوش مصنوعی: چنان درخشان و زیبا بود که گویی از آسمان پایین آمده است.
پدید اندر او جای هر اختری
ز هر دانشی در گشاده دری
هوش مصنوعی: در او فضایی برای هر ستاره وجود دارد و از هر دانشی دری گشوده است.
فریدون فرّخ درآمد به تخت
همی دانشش آرزو کرد سخت
هوش مصنوعی: فریدون، با شکوه و شکوه به تخت نشست و به شدت آرزو داشت که دانش و علم بیشتری را به دست آورد.
در آن تخت پیوسته کردی نگاه
بدانست از راز خورشید و ماه
هوش مصنوعی: در آن تخت، همواره به دقت نگاه میکرد و از اسرار خورشید و ماه آگاه شد.
ز کردار مرّیخ تا مشتری
شد آگاه از رنج و از داوری
هوش مصنوعی: از کارها و رفتار مریخ تا مشتری باخبر شد و از مشکلات و عدالت آگاهی پیدا کرد.
ز گردنده گردون جهان بر رسید
که گفتی که گردون خود او آفرید
هوش مصنوعی: از چرخش و حرکت دوران جهان، به جایی رسید که گویی خود دوران خالقش است.
به دانش چنان گشت کاندر زمان
نماندی بر او هیچ کاری نهان
هوش مصنوعی: با دریافت دانش، به گونهای شدی که دیگر هیچ کاری در زمان، بر تو پنهان نخواهد ماند.
شب تیره گون با بزرگان به دشت
بگفتی که از شب چه مایه گذشت
هوش مصنوعی: در شب تاریک، بزرگترها با هم در دشت صحبت میکردند و گفتند که چه مقدار از شب گذشته است.
جهاندیده بگشاد راز از نهفت
که آن تخت و آن طاق رازی ست، گفت
هوش مصنوعی: دنیا دیدهای راز پنهان را آشکار کرد و گفت که آن تخت و آن طاق، خود یک راز است.
سخن راز شد در میان گروه
به کار فریدون و آن گاه و کوه
هوش مصنوعی: در جمع مردم، صحبت به طور مخفیانهای درباره کارها و فعالیتهای فریدون و دوران او و کوهها شد.
چنین گفت هرکس ز مردان مرد
که از گاو بر مایه او شیر خورد
هوش مصنوعی: هر فردی که از زندگی و تواناییهای دیگران بهرهمند شود، مانند شخصی است که از شیر گاو استفاده میکند.
سخن گر تو از عام خواهی شنود
ندانی شنودن بدان سان که بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از جمع مردم سخن بشنوی، نمیتوانی آن را همانگونه که هست، بشنوی و درک کنی.
همی «شیر» دانش نماید به راز
همان «گاه» را «گاو» گویند باز
هوش مصنوعی: شیر دانش (دانایی) خود را در همان زمان (محل) نشان میدهد، و به همین دلیل، آنجا را گاو مینامند.
فریدون از آن گاه دانش گشاد
که برماین آن را به دانش نهاد
هوش مصنوعی: فریدون از آن زمان آگاهی و دانایی خود را گسترش داد که بر پایه دانش و آگاهیهای موجود، تصمیمات و اقدامات خود را بنا نهاد.
دگر هرکه را دانش آمد به دست
بگوید که بر گاه خسرو نشست
هوش مصنوعی: اکنون هرکس که علم و دانشی به دست آورد، میتواند بگوید که در جمع پادشاه نشسته است.
به دانش چنان بُد فریدون گرد
که او مردمان را چو گاوان شمرد
هوش مصنوعی: فریدون به حدی دانشمند و عالم بود که مردم را مانند گاوان به حساب آورد و آنها را درک کرد.
ز مردم به دانش فزون داشت دست
چنان شد که بر گاو و مردم نشست
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که فردی به واسطهی دانش و آگاهی که کسب کرده، به حدی توانمند و قابل احترام شده است که میتواند بر روی گاو و دیگران نیز بنشیند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد. به عبارتی، دانش او به قدری زیاد است که موجب برتریاش بر دیگران شده و باعث میشود تا در موقعیتهای مختلف خود را ثابت کند.
چنین است گفتار این پهلوی
به دانش توان یافت گر بشنوی
هوش مصنوعی: این سخن از قدرت و علم است که اگر به دقت گوش دهی و یاد بگیری، میتوانی به دانش و توانایی دست یابی.