بخش ۱۰۸ - پاسخ کوش پیل دندان از ضحّاک
چو شد روی گیتی به رنگ زریر
ز رخساره ی خور فرو شست قیر
نویسنده را پیش خواند و نشاند
بفرمود تا پاسخ نامه راند
چنین گفت کای نیک فرزند من
گرامیتر از هرچه پیوند من
نبشته رسید و مرا شد درست
که نیروی بدخواه گشت از تو سست
همه هرچه کردی پسندیده ام
گرامیتری بر من از دیده ام
کسی را به نزدیک ما پایگاه
نباشد فزون از تو ای نیکخواه
من آن پادشاهی سپردم تو را
به فرزند مهتر شمردم تو را
دل من ز گفتار نوشان، راست
چنان گشت، کِم آرزوی تو خاست
چو نامه بخوانی زمانی مپای
سبک باش و دیدارْ ما را نمای
چو آیی چنانت فرستیم باز
که ماند دل دشمن اندر گداز
چو در نامه این داستانها براند
همان گاه دستور چین را بخواند
بدو داد و گفت از من او را بگوی
که در آمدن پس یکی در مجوی
گر اندیشه ی ما نبودی در این
که ویران شود کشور و مرز چین
که کوه و در و دشت پر لشکر است
ز هر هفت کشور سپاه ایدر است
من آهنگ دیدار تو کردمی
به چهر تو دیده بپروردمی
ولیکن اگر من بجنبم ز جای
سپاه آورد لشکرت زیر پای
تو را رنج تن باشد و دردسر
تو بهتر توانی که آیی به در
به نوشان ورا رانس بسیار چیز
فرستاد و بس خلعت افگند نیز
ز درگه سوی چین نهادند روی
همه راه شادان دل و پوی پوی
ز ده منزلی ده سوار گزین
به مژده فرستاد زی شاه چین
ز نوشان چو آگاه شد شاه کوش
بفرمود تا موبد تیزهوش
به یک منزلی پیش بردش سپاه
پذیره شدش کوش یک میل راه
چو دیدارش از دور نوشان بدید
زمین را ببوسید و پیشش دوید
به پای و رکابش همی بوسه داد
فروان بر او آفرین کرد یاد
بفرمود پس کوش تا بر نشست
همی راند دستش گرفته به دست
سخنها ز ضحاک پرسید شاه
ز آیین و از ساز و از بارگاه
هم از لشکر، از تخت و از افسرش
ز گنج و ز پیلان، وز کشورش
بدو گفت نوشان که ضحاک شاه
همی برتر آید ز خورشید و ماه
ز تاجش همی نور بارد درست
ز فرّش درخت سیاست برست
ستاره ش سپاه است و تختش سپهر
بر او شاه گیتی چو تابنده مهر
ز هول چنان اژدهای دلیر
دل دیو کنده ست و دندان شیر
جهان ایمن از دسترنج وی است
زمین سربسر نام و گنج وی است
چنین تا درآمد به ایوان شاه
همی گفت نوشان از این گونه راه
نشست از بر تخت شاه دلیر
یکی کرسی زر نهادند زیر
گرانمایه نوشان بر آن برنشست
همان گه سوی آستین کرد دست
چو نامه برون کرد و پیشش نهاد
زبان را به پیغامها برگشاد
بخش ۱۰۷ - نامه کردن کوش به سوی ضحاک: همان گه نبیسنده را خواند پیشبخش ۱۰۹ - فرستادن دیهیم و پیام کوش به بهک: چو پیغام بشنید و نامه بخواند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد روی گیتی به رنگ زریر
ز رخساره ی خور فرو شست قیر
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا به رنگ طلا درآمد و چهره خورشید مانند قیر تیره و کدر شد.
نویسنده را پیش خواند و نشاند
بفرمود تا پاسخ نامه راند
هوش مصنوعی: نویسنده را طلب کرد و پیش خود نشاند و دستور داد که به نامهها پاسخ دهد.
چنین گفت کای نیک فرزند من
گرامیتر از هرچه پیوند من
هوش مصنوعی: او گفت: ای فرزند نیک من، تو برای من ارزشمندتر از هر چیزی هستی که به آن وابستهام.
نبشته رسید و مرا شد درست
که نیروی بدخواه گشت از تو سست
هوش مصنوعی: پیام این بیت این است که وقتی نامهای به دست من رسید، متوجه شدم که نیروی دشمنیام نسبت به تو از بین رفته و ضعیف شده است.
همه هرچه کردی پسندیده ام
گرامیتری بر من از دیده ام
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو انجام دادی، برای من دلپذیر بوده و من به تو احترام میگذارم.
کسی را به نزدیک ما پایگاه
نباشد فزون از تو ای نیکخواه
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه تو که خیرخواهی، بر ما نزدیک و عزیز نیست.
من آن پادشاهی سپردم تو را
به فرزند مهتر شمردم تو را
هوش مصنوعی: من به تو اعتماد کامل دارم و تو را همچون وارث خودم میدانم.
دل من ز گفتار نوشان، راست
چنان گشت، کِم آرزوی تو خاست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سخنان شیرین و دلنشین تو، به گونهای دگرگون شده که آرزوی تو به شدت در آن جوانه زده است.
چو نامه بخوانی زمانی مپای
سبک باش و دیدارْ ما را نمای
هوش مصنوعی: وقتی که نامه را میخوانی، فراموش نکن که به آرامی و با دقت بخوانی و در حین خواندن، ما را هم به یاد بیاور.
چو آیی چنانت فرستیم باز
که ماند دل دشمن اندر گداز
هوش مصنوعی: زمانی که تو بازگردی، با رفتارت چنان میسازیم که دل دشمن به شدت در عذاب و پریشانی باقی بماند.
چو در نامه این داستانها براند
همان گاه دستور چین را بخواند
هوش مصنوعی: زمانی که این داستانها در نامه ذکر شود، همان لحظه دستور چین را نیز میخواند.
بدو داد و گفت از من او را بگوی
که در آمدن پس یکی در مجوی
هوش مصنوعی: به او گفت: "از من برایش بگو که وقتی میآید، دیگر به دنبال کسی نگردد."
گر اندیشه ی ما نبودی در این
که ویران شود کشور و مرز چین
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشه ما نبود که کشور و مرز چین ویران شود،
که کوه و در و دشت پر لشکر است
ز هر هفت کشور سپاه ایدر است
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از میدان جنگ اشاره شده است که سپاهیان از هفت کشور مختلف در کوهها، درهها و دشتها جمع شدهاند و رزمندگان در این مکان حضور دارند.
من آهنگ دیدار تو کردمی
به چهر تو دیده بپروردمی
هوش مصنوعی: من تصمیم داشتم به دیدارت بیایم و در چهرهات نگاهی بیندازم و آن را در ذهن خود پرورش دهم.
ولیکن اگر من بجنبم ز جای
سپاه آورد لشکرت زیر پای
هوش مصنوعی: اگر من از جا بترک خورد و حرکت کنم، سپاهی از نیروهایم را زیر پا میگذارم.
تو را رنج تن باشد و دردسر
تو بهتر توانی که آیی به در
هوش مصنوعی: اگر دچار مشکلات و دردسرهایی هستی، بهتر این است که به درستی آنها را مدیریت کنی و با آنها روبهرو شوی.
به نوشان ورا رانس بسیار چیز
فرستاد و بس خلعت افگند نیز
هوش مصنوعی: به نوشان، هدایا و چیزهای فراوانی فرستاد و همچنین لباسهای زیبا و گرانبهایی نیز تقدیم کرد.
ز درگه سوی چین نهادند روی
همه راه شادان دل و پوی پوی
هوش مصنوعی: از درگاه خاصی به سمت چین روی آوردهاند، و در طول مسیر، همواره دلشاد و خوشخرام هستند.
ز ده منزلی ده سوار گزین
به مژده فرستاد زی شاه چین
هوش مصنوعی: از دهی که در آن هستی، ده سوار را برگزین و به شاه چین خبر خوشی بفرست.
ز نوشان چو آگاه شد شاه کوش
بفرمود تا موبد تیزهوش
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه از نوشیدن آگاه شد، به موبد باهوش دستور داد که سریع عمل کند.
به یک منزلی پیش بردش سپاه
پذیره شدش کوش یک میل راه
هوش مصنوعی: سپاه به یک مکان رسید و او را در آنجا به استقبال گرفتند، سپس او یک مایل دیگر را پیش رفت.
چو دیدارش از دور نوشان بدید
زمین را ببوسید و پیشش دوید
هوش مصنوعی: وقتی او را از دور دید، زمین را بوسید و به سمتش دوید.
به پای و رکابش همی بوسه داد
فروان بر او آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: به پاها و زیرشانههای او بسیار بوسه نثار کرد و برایش دعا و قدردانی کرد.
بفرمود پس کوش تا بر نشست
همی راند دستش گرفته به دست
هوش مصنوعی: سپس دستور داد تا به تلاش ادامه دهد و او را بر روی اسب سوار کرد و دستش را به دست گرفت.
سخنها ز ضحاک پرسید شاه
ز آیین و از ساز و از بارگاه
هوش مصنوعی: شاه از ضحاک سوالاتی داشت درباره آیینها، سازها و بارگاه.
هم از لشکر، از تخت و از افسرش
ز گنج و ز پیلان، وز کشورش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صفات و ویژگیهای یک شخص یا گروه از نظر حکمرانی، ثروت و قدرت میپردازد. در آن اشاره به داشتن لشکر و قدرت نظامی، جایگاه و مقام اجتماعی، ثروت فراوان و همچنین گستردگی سرزمین و منابع آن وجود دارد. بهطور کلی، تصویرسازی از شخصی است که از همه جنبهها از جمله اعتبار، ثروت و عظمت برخوردار است.
بدو گفت نوشان که ضحاک شاه
همی برتر آید ز خورشید و ماه
هوش مصنوعی: نوشان به او گفت که ضحاک، پادشاه، از خورشید و ماه نیز بالاتر خواهد بود.
ز تاجش همی نور بارد درست
ز فرّش درخت سیاست برست
هوش مصنوعی: از تاج او نوری میتابد و به خاطر درخشش او، درخت سیاست رو به رشد است.
ستاره ش سپاه است و تختش سپهر
بر او شاه گیتی چو تابنده مهر
هوش مصنوعی: ستارهها سپاهی هستند و آسمان همچون تختخواب اوست. در این جهان، او مانند خورشید میدرخشد و توجهها را به خود جلب میکند.
ز هول چنان اژدهای دلیر
دل دیو کنده ست و دندان شیر
هوش مصنوعی: از ترس آنچنان که اژدهای شجاع عمل میکند، دل دیو را پاره کرده و دندان شیر را نیز از او گرفته است.
جهان ایمن از دسترنج وی است
زمین سربسر نام و گنج وی است
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تلاش و زحمت او در امنیت است و همه سرزمینها پر از نام و ثروت او هستند.
چنین تا درآمد به ایوان شاه
همی گفت نوشان از این گونه راه
هوش مصنوعی: وقتی به درگاه شاه رسید، نوشان شروع به سخن گفتن کرد و از این نوع راه و روش صحبت کرد.
نشست از بر تخت شاه دلیر
یکی کرسی زر نهادند زیر
هوش مصنوعی: پادشاه شجاع بر تخت نشسته و زیر او کرسی طلایی گذاشتهاند.
گرانمایه نوشان بر آن برنشست
همان گه سوی آستین کرد دست
هوش مصنوعی: افرادی که دارای ارزش و مقام هستند بر آن تخت نشستهاند و در همان لحظه دست خود را به سوی آستین خود دراز کردند.
چو نامه برون کرد و پیشش نهاد
زبان را به پیغامها برگشاد
هوش مصنوعی: وقتی نامه را بیرون آورد و در برابر او گذاشت، زبانش به بیان پیامها باز شد.