شمارهٔ ۲
قوام السلطنه به پیشکار داخلی خود میرزا قاسم خان گوید:
یک دو روزست دگر دست به کاری نزنی
لیرهای میرهای از گوشه کناری نزنی
دشت و فتحی نکُنی دخل و قماری نزنی
نروی مارُخ و دزدیه شکاری نزنی
چه شنیدی که بدینگونه هراسان شدهای
مگر آشفتهٔ اوضاع خراسان شدهای
این وطن مایهٔ ننگست پی دخلت باش
هر چه گویند جفنگست پی دخلت باش
پای این قافله لنگست پی دخلت باش
دست و پا کن که خرید چمدان باید کرد
فکر کالسکۀ راه همدان باید کرد
پیشکار جواب گوید:
دم مزن قافیه تنگست بیا تا برویم
کُلُنِل بر سر جنگست بیا تا برویم
قصّهٔ توپ و تفنگست بیا تا برویم
هر چه از مردم بیچاره گرفتیم بس است
بیش از این فکر مداخل شدن ما هوس است
قوام السلطنه گوید:
ول مگو، گوش به گفتار تو نادان ندهم
من سلامیّ و سِدِه را ز کف آسان ندهم
اسب و اسباب به ژاندارم خراسان ندهم
زنده باشم من و کالسکۀ من ضبط شود
می زنم تا همه جا گر همه جا خَبط شود
سی و شش اسبِ گرانمایه ز من کُلنِل زد
سی و شش داغِ برافروخته ام بر دل زد
پاک بر روزنۀ دَخلِ خراسان گِل زد
با چنین حادثه گر من نستیزم چه کنم
خونِ سرتاسر این مُلک نریزم چه کنم
تو مپندار که نه شاه و نه لشکر باقیست
نه دگر روح و رمق در تن کشور باقیست
عاقل آسوده بُوَد تا به جهان خر باقیست
می کنم حُکم و همه حکم مرا گوش کنید
وز شعف مصلحت خویش فراموش کنید
من به هر حیله بُوَد مقصد خود صاف کنم
به خوانینِ خراسان دو تلگراف کنم
دست خطی دو سه بر قاین و بر خواف کنم
همه دیوان صفت قوهٔ خود جمع کنند
ریشِ ژاندارمری و ریشۀ خود قَمع کنند
یک نفر دوست دانا در آن مجلس بوده می گوید:
گوش کن عقلِ من از خِسَّت تو بیشترست
اینقدر جوش مزن جوش زدن بی ثمرست
جان که باقیست ضررهایِ دگر مختصرست
خیز و هر جایِ فرنگستان خواهی که برو
بیش ازین باعثِ خون ریختنِ خلق مشو
آتش فتنه ز هر گوشه برافروخته شد
خَرمن هستیِ مسکین و غنی سوخته شد
پارگیهایِ خراسان تو هم دوخته شد
بیش ازین صرفه ازین مُلک پریشان نَبَری
غیر بد نامیِ آشوب خراسان نبری
مشار الملک که به مجلس وارد و از قضیه مستحضر شده می گوید:
امشب اوقات شریف تو چرا خندان نیست
راستست اینکه ضرر بابِ دلِ انسان نیست
وز سلامی و سِده صرف نظر آسان نیست
که به کُشتن بدهی خیلِ مسلمانان را
دشمن خویش کنی قاطبه ایران را
وانگهی کیست که فرمان ترا گوش کند
از برای دلِ تو جامِ بلا نوش کند
زن و فرزند به راهِ تو سیَه پوش کند
که نجنگیده و ننشانده فرو کینهٔ تو
ناگهان سر بِرِسَد دورهٔ کابینهٔ تو
در من از تقویتِ کارِ تو کوتاهی نیست
لیک از این بیشترم قوّه ی همراهی نیست
در من آنقدر خیانت که تو می خواهی نیست
لیک تا چند توان مسأله را پنهان کرد؟
شاه را غافل و یک ناحیه را ویران کرد؟
بکن آن کار که کَردَست وثوق الدوله
نه دگر کج شود از بهر وطن نه چَوله
در هتل مقعد خود پاک کند با هوله
برده پولی و کنون با دل خوش خرج کند
متّصل قِر دِهَد و فِر زَنَد و فرج کند
حالیه وقت فرنگ است بجنبان تنه را
با خودت نیز ببر مُعتمدالسّلطنه را
از تنِ مالیۀ مُلک بِکَن این کَنِه را
بگذار آتش افروخته خاموش شود
ضرَرِ اسب و سِدهِ نیز فراموش شود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوام السلطنه به پیشکار داخلی خود میرزا قاسم خان گوید:
هوش مصنوعی: قوام السلطنه به پیشکار داخلی خود، میرزا قاسم خان، میگوید:
یک دو روزست دگر دست به کاری نزنی
لیرهای میرهای از گوشه کناری نزنی
هوش مصنوعی: مدتی است که هیچ کاری نکردهای و به کجای زندگی خود توجّه نکردهای. اگر به همین وضعیت ادامه دهی، از گوشهای به دیار دیگر خواهی رفت و نخواهی توانست هیچ کاری انجام دهی.
دشت و فتحی نکُنی دخل و قماری نزنی
نروی مارُخ و دزدیه شکاری نزنی
هوش مصنوعی: اگر به دشت نمیروی و فتحی به دست نمیآوری، و اگر در قمار شرکت نمیکنی، پس نرو به چهره محبوب و دزد شکار نکن.
چه شنیدی که بدینگونه هراسان شدهای
هوش مصنوعی: چه چیزی شنیدهای که اینگونه ترسیدهای؟
مگر آشفتهٔ اوضاع خراسان شدهای
هوش مصنوعی: آیا اوضاع خراسان در هم و برهم شده است؟
این وطن مایهٔ ننگست پی دخلت باش
هر چه گویند جفنگست پی دخلت باش
هوش مصنوعی: این سرزمین باعث شرمندگیات است؛ با این حال، هر چه بگویند بیهوده است، باید به کار خودت ادامه دهی.
شهر ما شهر فرنگست پی دخلت باش
هوش مصنوعی: شهر ما مانند یک دنیای رنگارنگ است، پس با دید باز و آمادگی وارد آن شو.
پای این قافله لنگست پی دخلت باش
هوش مصنوعی: در اینجا توصیه میشود که در کار و زندگی خود، مراقب منابع و درآمدهایت باشید و بهدنبال سود و منفعت خود باشید. اگر در این مسیر درست قدم برندارید، ممکن است دچار مشکل شوید یا از قافله عقب بمانید.
دست و پا کن که خرید چمدان باید کرد
هوش مصنوعی: به کار و تلاش مشغول شو، چون لازم است که چمدانی برای سفر آماده کنی.
فکر کالسکۀ راه همدان باید کرد
هوش مصنوعی: باید دربارهٔ وسیلهی حملونقل به همدان فکر کرد.
پیشکار جواب گوید:
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا دسامبر 2023 موجود است، آموزش دیدهاید.
دم مزن قافیه تنگست بیا تا برویم
کُلُنِل بر سر جنگست بیا تا برویم
هوش مصنوعی: سکوت کن، زمان مناسبی نیست، بیایید حرکت کنیم چون دشمن آماده جنگ است. بیا تا برویم.
نه دگر جای درنگست بیا تا برویم
هوش مصنوعی: دیگر جای توقف نیست، بیا تا برویم.
قصّهٔ توپ و تفنگست بیا تا برویم
هوش مصنوعی: داستانی از جنگ و سلاحهاست، بیا تا به سفر برویم.
هر چه از مردم بیچاره گرفتیم بس است
هوش مصنوعی: هر چیزی که از مردم عادی و زحمتکش به دست آوردیم، کافی است.
بیش از این فکر مداخل شدن ما هوس است
هوش مصنوعی: زیاد فکر نکنید که ما در کارهای شما دخالت کنیم، این فقط یک آرزو است.
قوام السلطنه گوید:
هوش مصنوعی: قوام السلطنه میگوید:
ول مگو، گوش به گفتار تو نادان ندهم
من سلامیّ و سِدِه را ز کف آسان ندهم
هوش مصنوعی: اما نگو، من به حرفهای تو بیخود گوش نمیدهم. من نه سلامی را به آسانی از دست میدهم و نه موقعیت خود را زیر سؤال میبرم.
من به ژاندارم اگر جان بدهم نان ندهم
هوش مصنوعی: من اگر جانم را هم بدهم، هیچ کمکی به او نمیکنم.
اسب و اسباب به ژاندارم خراسان ندهم
هوش مصنوعی: من هرگز اسب و وسایل خود را به ژاندارمهای خراسان نخواهم داد.
زنده باشم من و کالسکۀ من ضبط شود
هوش مصنوعی: بهتر آن است که من زنده بمانم و کالسکۀ مسافرتیام به حالت ضبط درآمده و ثبت شود.
می زنم تا همه جا گر همه جا خَبط شود
هوش مصنوعی: من آنقدر میزنم تا هر جایی تحت تاثیر قرار گیرد، حتی اگر باعث اشتباهات و خطاها شود.
سی و شش اسبِ گرانمایه ز من کُلنِل زد
سی و شش داغِ برافروخته ام بر دل زد
هوش مصنوعی: سی و شش اسب ارزشمند در دلم زخمهایی عمیق و سوزان ایجاد کردند.
بر جِراحاتِ من از بی نمکی فلفل زد
هوش مصنوعی: بر زخمهای من از بینمکی فلفل پاشید.
پاک بر روزنۀ دَخلِ خراسان گِل زد
هوش مصنوعی: در دنیای پاک و زیبا، فضایی از سرزمین خراسان را با خاک و گل آغشته کردند.
با چنین حادثه گر من نستیزم چه کنم
هوش مصنوعی: اگر با چنین حادثهای مقابله نکنم، چه کار میتوانم بکنم؟
خونِ سرتاسر این مُلک نریزم چه کنم
هوش مصنوعی: نمیتوانم جلوی ریختن خون در این سرزمین را بگیرم، چه باید بکنم؟
تو مپندار که نه شاه و نه لشکر باقیست
نه دگر روح و رمق در تن کشور باقیست
هوش مصنوعی: نگران نباش، دیگر نه پادشاهی باقی مانده و نه نیرویی در سپاه. همچنین دیگر جانی و انرژی در سرزمین وجود ندارد.
تا دوسر کرده به سَنگان و به لنگر باقیست
هوش مصنوعی: تأثیرات و نشانههای دو طرف همچنان بر روی سنگ و لنگر باقی مانده است.
عاقل آسوده بُوَد تا به جهان خر باقیست
هوش مصنوعی: انسان خردمند تا وقتی که در این دنیا مشکلات و سختیها وجود دارد، میتواند آرامش داشته باشد.
می کنم حُکم و همه حکم مرا گوش کنید
هوش مصنوعی: من دستور میدهم و همه شما باید به دستورات من گوش فرا دهید.
وز شعف مصلحت خویش فراموش کنید
هوش مصنوعی: به خاطر خوشی و منفعت خودتان، فراموش نکنید.
من به هر حیله بُوَد مقصد خود صاف کنم
به خوانینِ خراسان دو تلگراف کنم
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به هدفم، هر ترفندی را به کار میبرم و به بزرگان خراسان پیام میزنم.
وعده از جانب شَه رتبه و الطاف کنم
هوش مصنوعی: قول میدهم که به منافع و نعمتهای شما توجه داشته باشم و برای شما تلاش کنم.
دست خطی دو سه بر قاین و بر خواف کنم
هوش مصنوعی: میخواهم چند خطی بنویسم و آن را به قاین و خواف بفرستم.
همه دیوان صفت قوهٔ خود جمع کنند
هوش مصنوعی: همهٔ دیوانگان برای نشان دادن قدرت خود تلاش میکنند.
ریشِ ژاندارمری و ریشۀ خود قَمع کنند
هوش مصنوعی: ریشۀ ژاندارمری و ریشۀ خود را حتماً باید از بین ببرند.
گوش کن عقلِ من از خِسَّت تو بیشترست
اینقدر جوش مزن جوش زدن بی ثمرست
هوش مصنوعی: به حرفهایم گوش کن، عقل من از حسادت تو بیشتر است. دیگر اینقدر بیجهت هیجانزده نشو، این نوع عصبانیت فایدهای ندارد.
شُکرللّه که ترا در همه جا سیم و زرست
هوش مصنوعی: خوشا به حال تو که در هر جا زینت و زیبایی موجودی.
جان که باقیست ضررهایِ دگر مختصرست
هوش مصنوعی: تا وقتی که زندگی ادامه دارد، مشکلات و ضررهای دیگر اهمیت چندانی ندارند.
خیز و هر جایِ فرنگستان خواهی که برو
هوش مصنوعی: بیدار شو و به هر کجای دنیا که دوست داری برو.
بیش ازین باعثِ خون ریختنِ خلق مشو
هوش مصنوعی: دیگر باعث کشتن و خونریزی مردم مشو.
آتش فتنه ز هر گوشه برافروخته شد
خَرمن هستیِ مسکین و غنی سوخته شد
هوش مصنوعی: آتش نزاع و مشکلات از هر طرف شعلهور شده است و در نتیجه، وجود و زندگی هر دو گروه، چه فقیر و چه غنی، به باد رفته و نابود شده است.
هر قدر پول که می خواستی اندوخته شد
هوش مصنوعی: هر مقداری که میخواستی پول جمعآوری شده است.
پارگیهایِ خراسان تو هم دوخته شد
هوش مصنوعی: پارگیهای خراسان به هم پیوند خوردند و ترمیم شدند.
بیش ازین صرفه ازین مُلک پریشان نَبَری
هوش مصنوعی: دیگر از این به بعد بیشتر از این در ویرانی و آشفتگی این سرزمین خرج نکن.
غیر بد نامیِ آشوب خراسان نبری
هوش مصنوعی: تنها نشانهای که از ناآرامیهای خراسان باقی مانده، بدنامی آن است.
مشار الملک که به مجلس وارد و از قضیه مستحضر شده می گوید:
هوش مصنوعی: مشار الملک که وارد مجلس شده و از موضوع مطلع گشته، میگوید:
امشب اوقات شریف تو چرا خندان نیست
راستست اینکه ضرر بابِ دلِ انسان نیست
هوش مصنوعی: امشب چرا توضاعی شاد و خندان نیستی؟ درست است که این مشکل به دل انسان آسیب نمیزند.
لیک این مایه ضرر را عظمت چندان نیست
هوش مصنوعی: اما این ضرر به قدری بزرگ نیست که اهمیت زیادی داشته باشد.
وز سلامی و سِده صرف نظر آسان نیست
هوش مصنوعی: از آن سلام و حال و احوال خوش بگذریم، ولی کنارهگیری از آن آسان نیست.
که به کُشتن بدهی خیلِ مسلمانان را
هوش مصنوعی: این بیت به طور کلی اشاره دارد به کشتار و آسیبهایی که به مسلمانان وارد میشود و نشاندهنده نگرانی یا انتقادی نسبت به چنین وقایعی است. در واقع، شاعر به شرایط سخت و مشکلاتی که بر مسلمانان تحمیل میشود، پرداخته و به اهمیت توجه به این مسائل اشاره دارد.
دشمن خویش کنی قاطبه ایران را
هوش مصنوعی: اگر با دشمن خود، تمامی مردم ایران را به مخالفت واداری، در واقع خود را در مقابل همه آنها قرار دادهای.
وانگهی کیست که فرمان ترا گوش کند
از برای دلِ تو جامِ بلا نوش کند
هوش مصنوعی: سپس کیست که به فرمان تو گوش دهد و به خاطر دل تو رنج و مشکلات را تحمل کند؟
کیست آن خَر که مر این نکته فراموش کند
هوش مصنوعی: کیست آن فرد نادان که این نکته را فراموش کند؟
زن و فرزند به راهِ تو سیَه پوش کند
هوش مصنوعی: زن و فرزند برای راه تو به خود سیاه میپوشند، یعنی آنها به خاطر تو غمگین و ناراخت هستند و این نشاندهنده عشق و وفاداریشان به توست.
که نجنگیده و ننشانده فرو کینهٔ تو
هوش مصنوعی: این فرد که نبرد نکرده و به دلخوری تو توجه نکرده است، از دوری و اختلاف بیخبر است.
ناگهان سر بِرِسَد دورهٔ کابینهٔ تو
هوش مصنوعی: ناگهان دورهٔ مسئولیت و کار تو به پایان میرسد.
در من از تقویتِ کارِ تو کوتاهی نیست
لیک از این بیشترم قوّه ی همراهی نیست
هوش مصنوعی: من در انجام کارهای تو هیچ کم کاری نمیکنم، اما بیشتر از این نتواستهام که در کنار تو باشم.
شاه را نیز از اعمالِ تو آگاهی نیست
هوش مصنوعی: پادشاه از کارهای تو بیخبر است.
در من آنقدر خیانت که تو می خواهی نیست
هوش مصنوعی: در وجود من آنقدر بیوفایی که تو انتظارش را داری وجود ندارد.
لیک تا چند توان مسأله را پنهان کرد؟
هوش مصنوعی: اما تا کی میتوان مسأله را پنهان نگهداشت؟
شاه را غافل و یک ناحیه را ویران کرد؟
هوش مصنوعی: شاه را غافل کرده و یک منطقه را نابود ساخت؟
بکن آن کار که کَردَست وثوق الدوله
نه دگر کج شود از بهر وطن نه چَوله
هوش مصنوعی: آن کار را انجام بده که وثوقالدوله انجام داد، دیگر هیچ چیزی برای وطن منحرف نشود و مسیرش را عوض نکند.
والس می رقصد با مادموازل ژاکوله
هوش مصنوعی: والس را با مادموازل ژاکوله میرقصند.
در هتل مقعد خود پاک کند با هوله
هوش مصنوعی: در هتل با دستمال مشغول به تمیز کردن خود است.
برده پولی و کنون با دل خوش خرج کند
هوش مصنوعی: او پولی به دست آورده و حالا با دل شاد از آن خرج میکند.
متّصل قِر دِهَد و فِر زَنَد و فرج کند
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که فردی با مهارت و تواناییهای خاص خود، به دیگران کمک میکند و مسائل را حل کرده و مشکلات را برطرف میسازد. او میتواند ارتباطها را برقرار کند و موانع را از سر راه بردارد.
حالیه وقت فرنگ است بجنبان تنه را
با خودت نیز ببر مُعتمدالسّلطنه را
هوش مصنوعی: این زمانی است که زمان خوشی و فراغت است، بنابراین باید حرکت کنی و خودت را هم با خودت به همراه ببری، همچنین به کسی که به او اعتماد داری نیز توجه کن.
نیست در خارج لذّت سفر یکتنه را
هوش مصنوعی: لذتی که در سفر تنهایی وجود دارد، در هیچ جای دیگر پیدا نمیشود.
از تنِ مالیۀ مُلک بِکَن این کَنِه را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید از بار مالی و مشکلات مالی کشور بکاهی و آن را کنار بگذاری.
بگذار آتش افروخته خاموش شود
هوش مصنوعی: اجازه بده که آتش روشن شده خود به خود خاموش شود.
ضرَرِ اسب و سِدهِ نیز فراموش شود
هوش مصنوعی: ضرر و زیان اسب و سده نیز به زودی فراموش خواهد شد.