گنجور

بخش ۱

صبح نتابیده هنوز آفتاب
وانشده دیدۀ نرگس ز خواب
تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی
شُسته ز شبنم به چمن دست و روی
منتظرِ حولۀ بادِ سَحَر
تا که کند خشک بدان رویِ تر
ماه رُخی چشم و چراغ سپاه
نایب اوّل به وِجاهت چو ماه
صاحبِ شمشیر و نشان در جمال
بندۀ مِهمیزِ ظریفش هِلال
نجم فلک عاشق سردوشی‌اش
زهره طلبکارِ هم‌آغوشی‌اش
نَیِّر و رَخَشان چو شَبه چَکمه‌اش
خفته یکی شیر به هر تُکمه‌اش
دوخته بر دورِ کلاهش لبه
وان لبه بر شکلِ مَهِ یک شبه
بافته بر گردنِ جان‌ها کمند
نامِ کمندش شده واکسیل بند
کرده منوچهر پدر نامِ او
تازه‌تر از شاخِ گل اندامِ او
چشم بمالید و برآمد ز خواب
با رخِ تابنده‌تر از آفتاب
روز چو روزِ خوشِ آدینه بود
در گروِ خدمتِ عادی نبود
خواست به میلِ دل و وفقِ مرام
روزِ خوشِ خویش رسانَد به شام
چون ز هوس‌هایِ فزون از شمار
هیچ‌نبودش هوسی جز شکار
اسب طلب کرد و تفنگ و فشنگ
تاخت به صحرا پیِ نخجیر و رنگ
رفت کند هرچه مَرال است و میش
برخیِ بازویِ توانایِ خویش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح نتابیده هنوز آفتاب
وانشده دیدۀ نرگس ز خواب
هوش مصنوعی: صبح هنوز روشن نشده و آفتاب طلوع نکرده است و چشم نرگس نیز از خواب بیدار نشده است.
تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی
شُسته ز شبنم به چمن دست و روی
هوش مصنوعی: گل تازه‌ای که با عطر خوش مشک آغشته شده، در چمن خود را به زندگی با طراوت شبنم نشان می‌دهد.
منتظرِ حولۀ بادِ سَحَر
تا که کند خشک بدان رویِ تر
هوش مصنوعی: منتظر لحظات خاص صبحگاهی هستم تا این چهره‌ی مرطوب را خشک کند.
ماه رُخی چشم و چراغ سپاه
نایب اوّل به وِجاهت چو ماه
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نورانی تو مانند ماه است و در چشم‌هایت روشنایی و امیدی وجود دارد که مانند چراغی در دل سپاه می‌درخشد. وجود تو همانند ماه، دل‌نامه‌ای برای نگاه‌ها و دل‌هاست.
صاحبِ شمشیر و نشان در جمال
بندۀ مِهمیزِ ظریفش هِلال
هوش مصنوعی: دارای شمشیر و نشانه است، اما در زیبایی، بندۀ او به خاطر نازک‌کاری و ظرافتش مانند هلال ماه می‌ماند.
نجم فلک عاشق سردوشی‌اش
زهره طلبکارِ هم‌آغوشی‌اش
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره‌ای وجود دارد که به زیبایی و جذابیتِ زهره (سیاره زهره) حسادت می‌ورزد و از او می‌خواهد که در کنار او باشد.
نَیِّر و رَخَشان چو شَبه چَکمه‌اش
خفته یکی شیر به هر تُکمه‌اش
هوش مصنوعی: درخشان و تابناک چون چکمه‌اش که خوابیده، در هر دکمه‌اش یک شیر نهفته است.
دوخته بر دورِ کلاهش لبه
وان لبه بر شکلِ مَهِ یک شبه
هوش مصنوعی: بر دور کلاه او نوار یا لبه‌ای دوخته شده که به شکلی شبیه به ماه شب چهارده است.
بافته بر گردنِ جان‌ها کمند
نامِ کمندش شده واکسیل بند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کمند و تلاشی که به دور جان‌ها پیچیده شده، به نوعی نامش را به خود گرفته و آنها را به دام خود کشانده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی قدرت و تأثیرگذاری آن کمند است که همه‌ی جان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به بند می‌کشد.
کرده منوچهر پدر نامِ او
تازه‌تر از شاخِ گل اندامِ او
هوش مصنوعی: پدر منوچهر کاری کرده که نام او هم از نظر تازگی شبیه شاخ گل است و اندام او نیز زیبا و دلپذیر است.
چشم بمالید و برآمد ز خواب
با رخِ تابنده‌تر از آفتاب
هوش مصنوعی: چشم‌هایتان را بمالید و از خواب بیدار شوید؛ با چهره‌ای که درخشان‌تر از خورشید است.
روز چو روزِ خوشِ آدینه بود
در گروِ خدمتِ عادی نبود
هوش مصنوعی: روز مانند روز خوش شنبه بود و در آن، درخواستی برای خدمت عادی وجود نداشت.
خواست به میلِ دل و وفقِ مرام
روزِ خوشِ خویش رسانَد به شام
هوش مصنوعی: آرزو دارد که بر اساس خواسته‌های دل و مطابق با هدفش، روز خوشی را به شب تبدیل کند.
چون ز هوس‌هایِ فزون از شمار
هیچ‌نبودش هوسی جز شکار
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوهای بسیار و بی‌شمار، او هیچ تمایل دیگری جز شکار نداشت.
اسب طلب کرد و تفنگ و فشنگ
تاخت به صحرا پیِ نخجیر و رنگ
هوش مصنوعی: اسب و سلاحی آماده کرد و به سمت دشت حرکت کرد تا به شکار برود و خود را برای آن آماده کند.
رفت کند هرچه مَرال است و میش
برخیِ بازویِ توانایِ خویش
هوش مصنوعی: هرچه مخلوقاتی مانند آهو و میش وجود دارند، به آرامی و با احتیاط از کنار می‌گذرند و این نشانه‌ای است از قدرت و توانایی خودشان.

حاشیه ها

1401/09/22 16:11
محمد رضوانی

محمد رضوانی:

‌. ‌ ‌. ‌ ‌. ‌ترور موفق ایرج میرزا

بقلم ....محمد رضوانی

دانش آموخته ادبیات انگلیس  .

ایرج میرزا شخصیت والا مقامی که امروز در اولین شنیدن نامش عوام پوزخند میزنند بدلیل فریاد علیه مزخرفات وخرافات مورد غضب و ترور روحانیت قرار گرفت .به همین دلیل امروز عوام ایرج را فقط با طنز وهزل شناخته است.

ایرج میرزا صاحب منظومه زهره و منوچهر اقتباس از ونوس وادونیس شاهکار ویلیام شکسپیر است. در ovidian poetry یا شعر آوید ایرج میرزا مثل شکسپیر صاحب نام است. دنیا ایرج را با این منظومه میشناسد و به او ارج مینهد ومردم ایران ( عوام) با شوخی ومطایبه های ایرج او را میشناسند. ترور موفقی بوده . اینطور نیست ؟ 

 شعر آوید شعر جنسی است و نه سکسی. یعنی شاعر از زمزمه های ناز و نیاز عاشق و معشوق ، عشوه ها ودلبریها ، حقه وکلکهای عشاق، ناز کردن ها ، خواهش کردن ها ،وسوسه و دل دادنها ، و دل گرفتنها و حتی بوسیدن ها ، هم اغوشیها ، نجواها و‌زمزمه‌ها با استادی تصویرسازی میکند. ولی یک کلمه رکیک یا تابودار در این منظومه طولانی وجود ندارد.  

اوج توانایی و ذکاوت ایرج میرزا در اینجاست که ایرج عملا شعر شکسپیر را به فارسی ترجمه شعری کرده است. البته باید دانست که ایرج در آخرین سال زندگی خود این شاهکار را نوشت و متاسفانه عمرش به پایان کار هنری اش وصال نداد و منظومه زهره و منوچهر ایرج میرزا نیز بطور ناتمام در تاریخ ادبیات جهان ثبت شده است بمانند شعر «غوبیلای خان » اثر ارزنده و نیمه کار کولریج شاعر دوره رمانتیک انگلیس در قرن ۱۸ و بسیاری از دیگر آثار ادبی . نکته مهم دیگر اینست که ایرج در برخی از قسمتها جمله به جمله متن انگلیسی شعر را به شعر فارسی برگردانده اما با این وجود این اثر ترجمه نیست و ایرج این نابغه معاصر در خلق کار خود اسطوره های ادب فارسی راجایگزین اسطوره های روم و یونان کرده کما اینکه ونوس که«الهه عشق » است در شعر ایرج به زهره برگردان شده که میدانیم در فارسی زهره نیز الهه عشق است ودر افسانه های اساطیری آمده که زهره با تیروکمان خود تیری بر قلب افراد میزند که انها را عاشق میکند. در ادبیات فارسی (و حتی در استیکرهای موبایل)تصویرسازی ذهنی عشق با تیری که از یک قلب عبور میکند دقیقا تصویر ذهنی همین اسطوره زهره و ونوس در ادبیات ایران و جهان است. ادونیس شکارچی در شعر شکسپیر در نسخه فارسی به منوچهر بازسازی میشود که جوانی است نظامی ، موقر ، پرهیبت و مقامدار . علاوه بر اینها ایرج در خط داستان نیز تغییرات محتوایی داده و در بهترین تعبیر میتوان گفت ایرج با بومی سازی نسخه انگلیسی و خلق فضا و شخصیت های ایرانی داستان را ملموس تر کرده و این شاهکار ادب فارسی یک اقتباس از کار نابغه انگلیسی ویلیام شکسپیر باشد.

در خط سیر داستان زهره وقتی از جامه افلاکی ( الهه یعنی خدا در اساطیر) درآمده و جامه خاکیان را بر تن میکند به رسم زنان ایرانی مقنعه بر سر دارد و وقتی از شاهکارهای خود سخن میگوید از خلق هنرمندانی چون کمال الملک و قمرالملوک و دادن قلم در کف دشتی و ساز به دست درویش خان سخن میگوید. حال قضاوت کنید ایرج چقدر استادانه این بومی سازی را انجام داده و در عین حال با احترام کامل به شکسپیر کارخود را اقتباس از وی معرفی میکند. 

شاهکار ویلیام شکسپیر از قالبهای زیبا و ارزنده داستان های ادبیات غنایی با محتوای عشق ناکام است که سرسلسله دار این ادبیات غنایی حکیم نظامی گنجوی است که با لیلی و مجنون قرنها بر صدر این خوان گسترده پادشاهی کرده و خود ملهم و الهام بخش دهها شاعر ایرانی و خارجی برای روایت‌های عشق ناکام است. داستان شکسپیر با مرگ ادونیس و ناکامی ونوس پایان می‌یابد ولی داستان ایرج به پایان نمیرسد چون عمرش کفاف نداد و هیچ ادیبی نمیتواند تجسم کند ایرج قصد داشته چگونه روایت داستان فارسی را بپایان برساند. اما این به هیچ‌وجه از ارزش و زیبایی این کار هنری نمی‌کاهد.

این دانش آموز ادبیات انگلیسی در پروژه درس‌ دو واحدی ادبیات تطبیقی که در آن یک اثر ادبی انگلیسی و یک‌ اثر ادبی فارسی بررسی محتوایی و‌مقایسه ای میشوند این پروژه را ارایه کردم. در کلاس دانشگاه و‌در روز ارایه پروژه به زبان انگلیسی در کلاس دانشگاه که ۵۰ دختر و۲۵ پسر حاضر بود ،با ناآگاهی از اینکه انجام هر کار علمی یا هنری نزدیک به تابوهای اخلاقی جامعه میتواند خطرناک باشد ، بدون محافظه‌کاری و با سر نترس جوانی و دل دلدار ۲۱ سالگی در حضور دانشجویان انجمن اسلامی که با نچ نچ وتکه انداختن قصد تخریب و‌برهم زدن تمرکز من را داشتند با حمایت استاد درس جناب آقای احمد دادخواه که به اصل کار و ارزش آن واقف بود توانستم در یک‌جلسه دوساعته کلاس را به دادگاه دفاع از هنر ایرج میرزا بدل کنم . در طول دو ساعت بجز معرفی محتوای کار انگلیسی و فارسی بصورت پایاپای و شانه به شانه از متون اصلی هر دو کار به هیچ حرف یا سخن دیگری نپرداختم. من ، هم در یک درس دو واحدی دانشگاه و‌ایضا در دفاع از هنر یک نابغه شعر ایرانی بنام ایرج میرزا ۲۰ گرفتم. 

ما قرنهاست با سانسور زندگی کرده ایم و گروهی همیشه برایمان انتخاب کرده اند که چه بگوییم و چه بخوانیم. اگر کسی مثل ایرج میرزا هم با تسلط به چهار زبان دنیا انگلیسی و فرانسه و ترکی و عربی بر این استحمار و استبداد ذهنی تاخته وطغیان کرده ، مورد ترور شخصیتی مذهبیون قرار گرفته است. اینکه امروز اولین ذهنیت عوام از ایران فقط مطایبه های سکسی اوست ( که در جای خود بسیار زیبا ،فرح بخش و طرب زا و هنری است) بارزترین جلوه سانسور و فرهنگ سانسور است.

طنز و هزل ایرج در دوره قاجار با وجود اینکه خود شاهزاده ای قجر بود و امکان بهره گرفتن از یک زندگی مرفه را داشت بدون هیچ وقفه یا تعلل ایرج را به مولانا عبید زاکانی متصل میکند. او نیز شاهزاده ای بود که از همه مواهب شاهزادگی چشم پوشید و‌همه‌عمر در ادبار و سختی زیست اما خار چشم حاکمان و مردمان مزور و‌ریاکار شد. حافظ که قرنهاست مزاری دراستانش داشتن برای ایرانیان مایه خوشوقتی است ،به عبید زاکانی چون یار و‌ندیم و همفکر به دید اندیشمندی ارزشمند و هنرمند مینگرد و‌دوستی و‌موانست نزدیک حضرت حافظ با جناب عبید زاکانی شاهد تحسین حافظ بر ایرج نیز هست و این مبالغه نیست.

    طنز و هزل ایرج شمشیر برنده ای است بر تفکر جزم اندیش و تازیانه ای است بر انجماد ذهن. در تاریخ ایران همه آنچه صفویان ساختند قاجاریه پرداختند . ما دوره ای شرم آور تر از دوره تاریخی قاجاریه نداریم. این برهه تاریخی رسوا دو بازیگر اساسی دارد : یکی حاکم جزم اندیش دیگر مردم جزم اندیش. بزرگترین و ارزشمندترین کار رضاشاه کبیر پل ورسک و راه اهن و خیابان ودانشگاه ودادگاه ومدرسه و ثبت احوال و شناسنامه و ... نبود. آنچه که نام رضا شاه را در تاریخ ایران متمایز و برجسته بر تارک آسمان درخشان حک میکند این بود که این مرد از یکسو پایانی بر جزم اندیشی ،انجماد فکری ، فساد مغزی و تعفن ذهنی بود واز سوی دیگر دریچه ای به فرهنگ ملل غرب و نوگرایی ذهنی و اعتقادی و اجتماعی برای ایرانیان گشود. 

درود بر رضاشاه 

درود بر عبید زاکانی 

درود بر ایرج میرزای شیرین سخن 

1402/12/05 17:03
محمدرضا جلوه گر

درود بر شما جناب رضوانی

به حق از ایرج و نبوغ ادبی ایشان حمایت کردید، کاش خوددایرج اندکی سانسور در برخی اشعار خود داشت تا الان در مثل درسی ما اشعار ایرج تدریس می شد

مبارزه با خرافه پرستی، تحجر، تعصب بیجا و انتقادات جسورانه ایرج از وضعیت کشور را بسیار دوست دارم و مهارت ایرج در بازی با واژگان را می ستاید

رضا شاه هم گرچه نقاط تاریک زیادی دارد اما خدمات ارزنده ای به ایران کرده که بعید است مانندش را دیگر ایران بخود ببیند

 

1402/05/12 23:08
سعمن

الان دقیقا رضا شاه چه ربطی داشت به ایرج میرزا و عبید زاکانی  نکنه اون هم منتقد بوده ؟

1402/05/13 06:08
رضا از کرمان

سلام 

   اگه بدون تعصب وخالی از بغض متن جناب رضوانی و تاریخ 200 ساله اخیر این مملکت  را بخونید وکمی هم تفکر چاشنیش کنید انشاالله ربطش رو میفهمید. 

1402/05/15 22:08
سعمن

سلام و درود

اتفاقا اگر جنابعالی این کار را انجام دهید متوجه خواهید شد که رضا شاه مستحق سرزنش است نه ستایش

بدرود 

1402/05/15 22:08
سعمن

و همین طور ایرج میرزای وابسته به دربار 

1402/07/25 02:09
Mahmood Shams

درود با شما موافقم 

ایشون جناب رضوانی که به قول خودشان دانش آموخته ادبیات انگلیسی ست و ظاهرا در همان غرب و انگلیس زندگی می کنند و غرق در فرهنگ غربی هستند که این چنین ایرج میرزا و شعرهای جنجالی و رضاه شاه را تطهیر می کنند ، حتما از منابع و رسانه های انگلیس و بریتانیا استعمارگر بزرگ تاریخ که هنوز سلطنتی و پادشاهی اداره می شود استفاده می کنند ، و از واقعیت تاریخی و استبداد پهلوی ها خبر ندارند یا دوست دارند نقاط منفی و رفتارهای دیکتاتور مآبانه را حذف و سانسور کنند،  که زهی خیال باطل که اصلا تطهیر شدنی نیست این دوران ننگ و حقارت درسته نقاط مثبتی هم داشتند که اشاره کردند ولی در مجموع با طرح اصلاح اراضی و گرفتن زمین به زور از مردم ، بی حجابی اجباری و زوری و جدایی  بحرین از ایران و ارتش ضعیف و وابسته و عدم استقلال نظامی و فرهنگی نمیشه تطهیر کرد و حقیقت و واقعیت را کتمان کرد 

1402/07/05 09:10
سعمن

سلام و درود بر شما 

تیتر وار به نقاط سیاه دوران پهلوی اشاره کردید .

در پناه حق