برگردان به زبان ساده
دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند
در محضر من ساخته بر ماحضر از من
هوش مصنوعی: دیشب دو نفر از دوستان به ملاقات من آمدند و از من خواستند که چیزی برایشان بگویم.
همراه یکیشان پسری بود که گفتی
چشمانش طلب میکند ارث پدر از من
هوش مصنوعی: در جمعی که حاضر بودند، پسری وجود داشت که به وضوح به چشمهایش مینمود که انتظار دارد پدرش چیزهایی را به او بسپرد.
از در نرسیده به همان نظرهی اول
دین و دل و دانش بربود آن پسر از من
هوش مصنوعی: نمیتوانم به درب ورودی برسم که آن پسر با همان نگاه اول، دین، دل و دانش مرا گرفت.
گفتم که خدایا ز من این قوم چه خواهند
ثابت طلبی دارند اینان مگر از من
هوش مصنوعی: گفتم ای خدا، این مردم از من چه میخواهند؟ آیا جز ثابت قدمی و استقامت، چیز دیگری از من دارند؟
ناخوانده و خوانده چو بلا بر سرم آیند
دارند تمنا همه بیحد و مر از من
هوش مصنوعی: بیت بیانگر احساساتی عمیق از یک فرد است که با مشکلات و چالشهای زندگی مواجه شده است. او میگوید که چه آنهایی که او را نمیشناسند و چه کسانی که او را میشناسند، به نوعی به او نیاز دارند و خواهان توجه و کمک او هستند. این تمنا و درخواست، او را در موقعیتی دشوار قرار داده و بار سنگینی را بر دوش او میافکند.
نرد آمد و مشغول شدند آن دو ولی من
در حیله که خوش دل شود این یک نفر از من
هوش مصنوعی: دو نفر سرگرم بازی نرد شدند، اما من در فکر و حیله هستم تا شاید این یک نفر دلش به حال من بسوزد و خوشحال شود.
گفتم تو هم ای مغبچه بیمشغله منشین
کآیینهٔ قلبت نپذیرد کدر از من
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای دخترک زیبا، بیدغدغه در زندگیات به راحتی نایست. قلبت نباید جایی را برای نگرانیهای من بپذیرد.
پیش آی و بزن با من دلباخته پاسور
شاید که یکی سور بری معتبر از من
هوش مصنوعی: به سمت من بیا و با من که عاشق تو هستم، بازی کن. شاید یکی از زندهدلها توجهی به من کند و من را معتبر بشناسد.
گفتا که سر سور زدن کار جفنگیست
ضایع چه کنی وقت خوشی بیثمر از من
هوش مصنوعی: او میگوید: در سرور و خوشی غرق شدن کار بیهودهای است. چرا وقت گرانبها را در شادی بیفایده سپری کنی؟
گفتم سر هرچ آنکه تو گویی و تو خواهی
پیش آی و ورق ده که کلاه از تو سر از من
هوش مصنوعی: من گفتم هرچه تو بگویی و بخواهی، به جلو بیا و ادامه بده، زیرا کلاهم از تو و سرم از من است.
گر من ببرم از تو دو جوراب ستانم
بستان تو یکی قوطی سیگار زر از من
هوش مصنوعی: اگر من از تو دو جوراب بگیرم، تو از من یک قوطی سیگار طلایی بگیر.
زیبا پسر این شرط چو بشنید پسندید
زیرا که همه سود از او بُد ضرر از من
هوش مصنوعی: زیبا پسر وقتی این شرط را شنید، خوشش آمد؛ چرا که تمام سود این معامله به نفع او بود و تنها ضرر آن به من میرسید.
خادم شد و یک دسته ورق داد و کشیدیم
شد چار ورق از وی و چارِ دگر از من
هوش مصنوعی: بنده برای شما یک دسته ورق آورد و ما یک بازی شروع کردیم، چهار ورق از او و چهار ورق از من.
پشت سر هر یک ورقی یک عرقش داد
خادم که در این فن بود استادتر از من
هوش مصنوعی: هر کدام از این صفحات که به عقب برگردانده میشوند، نشانهای از زحمات خادم است، که در این هنر از من ماهرتر بوده است.
پیمود بدانسان که زمانی نشده بیش
من بدتر از او مست شدم او بتر از من
هوش مصنوعی: به آن صورت پیش رفتم که زمانی طولانی نگذشته بود و من از او بدتر مست شدم، او هم از من بدتر شده بود.
او جر زد و من جر زدم آنقدر که آخر
شام آمد و کوتاه شد این جور و جر از من
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و من هم پاسخ دادم، به طوری که گفتگو طولانی شد و شب رسید و این نوع گفتوگو از طرف من ادامه پیدا کرد.
خوردند همه جز من و جز من همه خفتند
کو برده بُد از اول شب خواب و خور از من
هوش مصنوعی: همه خوابیدند و خوردند، جز من. من تنها کسی هستم که هنوز بیدارم و نمیدانم چه بر سر دیگران آمده است.
پاسی چو ز شب رفت ز جا جستم و دیدم
خوابند حریفان همگی بیخبر از من
هوش مصنوعی: وقتی که شب به نیمه رسید، از جای خود بیرون آمدم و دیدم که همه دوستانم خواب هستند و از حال من بیخبرند.
آهسته به سر پنجه شدم زیر لحافش
افتاده از این حال نفس در شُمَر از من
هوش مصنوعی: به آرامی و بیصدا به سر پنجه پا وارد لحاف شدم، در حالتی که نفسزنان از من دور شده بود.
وا کردم از او تکمهٔ شلوار و عیان شد
کونی که نهان بود چو قرص قمر از من
هوش مصنوعی: من از او دکمه شلوارم را باز کردم و چیزی که تا آن moment پنهان بود، مثل ماه درخشان نمایان شد.
تر کردمش آن موضع مخصوص به خوبی
آری که فراوان زده سر این هنر از من
هوش مصنوعی: من آن مکان خاص را به خوبی تر کردهام، زیرا در این زمینه مهارت زیادی دارم و توانستهام به طور فراوان بر این هنر تسلط پیدا کنم.
هشتم سر گرم ذکرم بر در نرمش
آهسته در او رفت دو ثلث ذکر از من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی اشاره میکند که در حین ذکر گفتن، تمام توجهش معطوف به آن ذکر است و به آرامی و با نرمی وارد یک حالت معنوی عمیق میشود. او به نوعی نشان میدهد که در این حالت، دو سوم از ذکرش به درونش رفته و احساس میکند که در این مرام و ذکر غرق شده است.
دیدم که بر افتاد نفیرش ز تکاپو
گویی که رسیدست دلش را خبر از من
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که صدای او از شدت تلاش و حرکتش سرنوشتی ناگهانی پیدا کرده، گویی دلش از وجود من باخبر شده است.
وقتست که در غلتد و باطل شودم کار
کاری که نخواهد شد حاصل دگر از من
هوش مصنوعی: زمانی است که من به بیعبتی و بیحاصلی میافتم، وقتی کاری انجام دهم که نتیجهاش در دسترسم نیست و به دست نخواهد آمد.
چسبیدمش آنگونه که هرگز نتوانست
کردنش تبردار جدا با تبر از من
هوش مصنوعی: من به او آنقدر نزدیک شدم که هرگز نتوانست از من جدا شود، حتی با تبر.
تا خایه فرو بردم و گفت آخ که مُردم
گویی به دلش رفت فرو نیشتر از من
هوش مصنوعی: وقتی که خود را در وضعیت دشواری دیدم و احساس ناراحتی کردم، او به نوعی نالهای کرد گویی که دردش به دل من نفوذ کرده است.
چون صعوهٔ افتاده به سر پنجه شاهین
درمانده به زیر اندر بی بال و پر از من
هوش مصنوعی: زمانی که پرندهای مانند شاهین بر روی پاهایش نشسته، به یاد انسان در حالتی افتاده و ناتوان میافتم که بدون بال و پر است.
گفت این چه بساطست ولم کن پدرم سوخت
برخیز و برو پردهٔ عصمت مدر از من
هوش مصنوعی: گفت این چه وضعی است؟ مرا تنها بگذار. پدرم در غم و آتش است. بلند شو و برو، پردهی باعفتی را از من کنار نزن.
من اهل چنین کار نبودم که تو کردی
خود را بکشم گر نکشی زودتر از من
هوش مصنوعی: من هرگز چنین کاری نکرده بودم که تو انجام دادی، خود را بکشم، مگر اینکه تو قبل از من این کار را بکنی.
در خواب نمیدید کسی تر کندم در
غیر از تو که تر کردی در خواب در از من
هوش مصنوعی: در خواب هیچکس ندید که من از کسی غیر از تو دچار تغییر شوم؛ تو به گونهای من را تغییر دادی که حتی خوابم هم نمیتوانست آن را ببیند.
با همچو منی همچو فنی؟ گفتمش آرام
حق داری اگر پاره نمایی جگر از من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من مثل تو نیستم، اما اگر بخواهی میتوانی دل مرا بشکنی و از آن درد بکشانی.
یک لحظه مکن داد که رسوا مکنیمان
بشنو که چه شد تا که زد این کار سر از من
هوش مصنوعی: لحظهای ساکت باش که ما را رسوا نکنی. بشنو که چه اتفاقی افتاد تا این کار از من سر زد.
شیطان لعین وسوسه ام کرد و الا
کس هیچ ندیدست خطا اینقدر از من
هوش مصنوعی: شیطان وسوسهام کرد وگرنه کسی از خطاهایم اینگونه آگاه نیست.
تا رفت بگوید چه، دهانش بگرفتم
گفتم صنما محض خدا در گذر از من
هوش مصنوعی: وقتی که او میخواست چیزی بگوید، من دهانش را گرفتم و به او گفتم: ای محبوب، فقط برای خدا از من عبور کن و از کنارم نرنج.
قربان تو ای درد و بلای تو به جانم
عفوم کن و آزرده مشو این سفر از من
هوش مصنوعی: ای محبوب من، من برای درد و رنجی که تو به من میرسی فدای تو میشوم. از من بگذشت کن و ناراحت نباش، این سفر و دوری برای من سخت است.
گر بار دگر همچو خلافی به تو کردم
برخیز و بزن مشت و بسوزان پدر از من
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر مثل دفعه قبل به تو بیاحترامی کردم، بلند شو و مشت بزن و مرا بسوزان.
کاریست گذشتست و سبوییست شکستست
بیخود مبر این آب رخ مختصر از من
هوش مصنوعی: کاری از دست رفته و ظرفی شکسته است؛ بنابراین بیجهت در این آب به صورت مختصر به من ننگر.
حالاست که یاران دگر سر به در آرند
ناچار تو شرمنده شوی بیشتر از من
هوش مصنوعی: اکنون دوستان دیگر هم به میدان میآیند و تو ناگزیر بیشتر از من خجالت میکشی.
مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست
بگذار بجنبد کفل از تو کمر از من
هوش مصنوعی: در حال حاضر حالتی شاداب و بیپروا داریم، ولی هیچکس از حال ما خبر ندارد. بگذار به راحتی با هم پیش برویم، تو از خودت و من از خودم.
یک لحظه تو این جوش مزن حوصله پیش آر
هم دفع شر از خود کن و هم دفع شر از من
هوش مصنوعی: لحظهای آرام باش و حوصلهات را حفظ کن. هم از خودت بدیها را دور کن و هم از من.
دانی که تو گر بیش کنی همهمه و قال
بدنام کنی خود را قطع نظر از من
هوش مصنوعی: میدانی که اگر تو زیاد سر و صدا کنی و حرفهای ناپسند بگذاری، خودت را بدنام میکنی، بیتوجه به من.
زیبا پسر از خشم در اندیشه فرو رفت
وامانده از این حال به بوک و مگر از من
هوش مصنوعی: زیبا پسر از عصبانیت به فکر فرو رفت و در این وضعیت از خود بیخود شده بود و به دور و برش نگاهی انداخت، شاید به من توجه کند.
گفتا به خدا نیست بد اخلاقتر از تو
گفتم به خدا نیست خوش اخلاقتر از من
هوش مصنوعی: شخصی به دیگری گفت: به خدا سوگند که هیچکس بدخلقتر از تو نیست. او در پاسخ گفت: به خدا سوگند که هیچکس خوشخلقتر از من نیست.
گفتا ده بده قوطی سیگار طلا را
گفتم تو نرو تا نستانی سحر از من
هوش مصنوعی: گفت: ده قوطی سیگار طلایی رو بده. به او گفتم: نرو، تا صبح از من چیزی نگیری.
بگذار که بیهمهمه فارغ شوم از کار
چون صبح شود هرچه بخواهی ببر از من
هوش مصنوعی: اجازه بده در آرامش از همهچیز کنارهگیری کنم، چون صبح که شود، هرچه میخواهی، از من ببر.
شد صبح و برآورد سر آن سیمبر از خواب
در بستر من دید که نبود اثر از من
هوش مصنوعی: صبح شده و آن دختر زیبا از خواب بیدار شده و در بستر من نگاه میکند، اما اثری از من در آنجا نمیبیند.
با خادم من گفت که مخدوم تو پس کو
او داد جوابش که ندارد خبر از من
هوش مصنوعی: شخصی با خدمتکار من صحبت کرد و از او پرسید که مولایش کجاست. خدمتکار در پاسخ گفت که او از من هیچ خبری ندارد.
پژمرد و در اندیشه فرو رفت و به خود گفت
دیدی که چه تر کرد در این بد گهر از من؟
هوش مصنوعی: او غمگین شد و به فکر فرو رفت و به خود گفت، آیا دیدی که در این شرایط بد چقدر به من آسیب رساند؟