گنجور

شمارهٔ ۵۲ - هجو حاکم

این حاکم بی عُرضه به ما اهل خراسان
دردی نفرستاد و دوا نیز نبخشید
گویند که از فرط لثامت به همه عُمر
در راه خدا نان به گدا نیز نبخشید
تنها نه از او خلق خدا خیر ندیدند
تقصیر کسی را به خدا نیز نبخشید
راضی به عَبایی شدم از همّتِ عالیش
با همّتِ عالیش عبا نیز نبخشید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این حاکم بی عُرضه به ما اهل خراسان
دردی نفرستاد و دوا نیز نبخشید
هوش مصنوعی: این حاکم ناتوان هیچ دردی را برای مردم خراسان نفرستاد و دارویی هم به ما نداد.
گویند که از فرط لثامت به همه عُمر
در راه خدا نان به گدا نیز نبخشید
هوش مصنوعی: می‌گویند به خاطر زخم زبان‌ها و طعنه‌های زیادی که خورده، هیچ‌گاه در تمام عمرش نتوانسته به کسی کمک کند و دستش دراز نبوده است.
تنها نه از او خلق خدا خیر ندیدند
تقصیر کسی را به خدا نیز نبخشید
هوش مصنوعی: تنها خداوند نبود که باعث خوبی‌های خلقش نشد، بلکه تقصیر دیگران هم باعث شد که خداوند نیز کسی را ببخشد.
راضی به عَبایی شدم از همّتِ عالیش
با همّتِ عالیش عبا نیز نبخشید
هوش مصنوعی: من از همت بلند او خوشنود شدم، اما او حتی عبای خود را هم نذر نکرد.