گنجور

شمارهٔ ۲۹ - در مدحِ امیرنظام

مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان
می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان
سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه
هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان
نه به تنها من و یک مملکتی شیفته اند
باشدی باخته جان شیفته دل عالمشان
بچّۀ حوری و غِلمانند این هر سه به لطف
نیست انصاف که خوانند بنی آدمشان
هر سه در عصمت و پاکی به مقامی باشند
که بجز سایه نباشد دگری محرمشان
رُخِشان کعبه و دِلشان حَجَرُالاسودو هست
برزنخ چاهی و آن چاه بُوَد زَمزَمِشان
گر دو صدسال بگردی به صفا و به وفا
نیست شِبهی و نظیری به همه عالَمِشان
میهمان کردمشان تا که دل و جان و سری
که مرا بود نثار آرم بر مقدمشان
بر سرم پای نهادند و دل و جان بردند
من به ناچار در آخر بگرفتم کَمِشان
مصطفی زاده بُوَد چارمِ آن هر سه اگر
در جهان دیده کسی دیو و پری باهَمِشان
من به هر یکشان دو سه غزل آموخته ام
تا بُوَد مدحِ ولی عهدِ مَلِک همدَمِشان
چون بخوانند خداوندِ ادب میر نظام
سیم و زر بخشد ز اندازه فزون در دمشان
هست با همّتِ شاهانۀ این راد امیر
گر به خروار زر و سیم ببخشد کمشان
از پیِ سجدۀ درگاهِ ولی عهد چو چرخ
آن زر و سیم امیرست که سازد خَمِشان
شه مُظَفَّر که پیِ چاکریش پادشهان
خط نوشتند و نهادند بر آن خاتَمِشان
تا جَهانست به مانندۀ این عید و بهار
کس مبیناد بجز شاد دل و خُرَّمشان
جسم و جانند به قول حکما شاه و وزیر
حق تعالی نکند هیچ جدا از هَمِشان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان
می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به دور از حسرت به چهره‌های زیبا و دلربا نگاه کنم و نمی‌دانم چگونه می‌توانم آنها را به دام بیندازم.
سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه
هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان
هوش مصنوعی: سه ستمگر در خانه بسیار نفوذ دارند و به معلمین و استادان سلطه می‌ورزند، همچنین صد نفر از آن‌ها به هر کسی که از کنارشان می‌گذرد، قدرت و زور می‌گویند.
نه به تنها من و یک مملکتی شیفته اند
باشدی باخته جان شیفته دل عالمشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که نه تنها من، بلکه یک سرزمین کامل نیز در عشق و شیدایی غرق شده‌اند؛ به طوری که جان خود را فدای عشق کرده‌اند و دل‌هایشان نسبت به جهان اطراف‌شان دچار دگرگونی و شگفتی شده است.
بچّۀ حوری و غِلمانند این هر سه به لطف
نیست انصاف که خوانند بنی آدمشان
هوش مصنوعی: این سه موجود، که به زیبایی و صفات خوب شبیه به بچه‌های حوری و غلامان هستند، به لطف و مرحمت آفریده نشده‌اند. انصاف این است که انسان‌ها هم باید در نظر گرفته شوند و به عنوان بهترین مخلوقات شناخته شوند.
هر سه در عصمت و پاکی به مقامی باشند
که بجز سایه نباشد دگری محرمشان
هوش مصنوعی: آن‌ها در پاکی و عفت به درجه‌ای از مقام رسیده‌اند که هیچ‌کس جز سایه‌شان نمی‌تواند به آن‌ها نزدیک شود.
رُخِشان کعبه و دِلشان حَجَرُالاسودو هست
برزنخ چاهی و آن چاه بُوَد زَمزَمِشان
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و تابناک آنها شبیه کعبه است، اما دل‌هایشان به سنگ سیاه شباهت دارد. در کوچه و خیابان‌ها، چاهی وجود دارد که آن چاه، زنده‌کننده و حیات‌بخش آنهاست.
گر دو صدسال بگردی به صفا و به وفا
نیست شِبهی و نظیری به همه عالَمِشان
هوش مصنوعی: اگرچه برای مدت طولانی در جستجوی صفا و وفا باشی، اما هیچ‌کس در تمام دنیا مانند آنها نیست.
میهمان کردمشان تا که دل و جان و سری
که مرا بود نثار آرم بر مقدمشان
هوش مصنوعی: من آن‌ها را به مهمانی دعوت کردم تا با تمام وجود و عشقی که به آنان دارم، جان و دل و تمام وجودم را به پایشان نثار کنم.
بر سرم پای نهادند و دل و جان بردند
من به ناچار در آخر بگرفتم کَمِشان
هوش مصنوعی: بر سر من پا گذاشتند و دل و جانم را ربودند. من ناچار در نهایت نادیده گرفتم و تسلیم شدم.
مصطفی زاده بُوَد چارمِ آن هر سه اگر
در جهان دیده کسی دیو و پری باهَمِشان
هوش مصنوعی: اگر کسی در جهان دیو و پری را با هم ببیند، به یقین آن شخص از نسل مصطفی است.
من به هر یکشان دو سه غزل آموخته ام
تا بُوَد مدحِ ولی عهدِ مَلِک همدَمِشان
هوش مصنوعی: من به هر یک از آن‌ها دو یا سه غزل یاد داده‌ام تا بتوانند مدح ولیعهد پادشاه را در کنار هم بخوانند.
چون بخوانند خداوندِ ادب میر نظام
سیم و زر بخشد ز اندازه فزون در دمشان
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند ادب را می‌خوانند، به آن‌ها از حد و اندازه بیشتر از نقره و طلا نعمت می‌دهد.
هست با همّتِ شاهانۀ این راد امیر
گر به خروار زر و سیم ببخشد کمشان
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده‌ی بزرگ این شخص، حتی اگر به او مقدار زیادی طلا و نقره هم داده شود، کم ارزش نخواهد بود.
از پیِ سجدۀ درگاهِ ولی عهد چو چرخ
آن زر و سیم امیرست که سازد خَمِشان
هوش مصنوعی: پس از سجده در برابر ولیعهد، مانند زر و سیمی است که چرخ در دست امیر می‌سازد و خم می‌کند.
شه مُظَفَّر که پیِ چاکریش پادشهان
خط نوشتند و نهادند بر آن خاتَمِشان
هوش مصنوعی: شه مظفر، که به خاطر خدمتگزاری‌اش به پادشاهان، آن‌ها نامه‌ای نوشتند و بر آن نامه مهر کردند.
تا جَهانست به مانندۀ این عید و بهار
کس مبیناد بجز شاد دل و خُرَّمشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان ادامه دارد، مانند این عید و بهار کسی را جز شادان و خوشحال نخواهید دید.
جسم و جانند به قول حکما شاه و وزیر
حق تعالی نکند هیچ جدا از هَمِشان
هوش مصنوعی: بدن و روح مانند پادشاه و وزیر هستند و طبق گفته حکما، خداوند هیچ‌کدام را از دیگری جدا نمی‌کند.

حاشیه ها

1400/06/22 16:09
عرفان عرفانی

کسی اطلاع دادر که ایرج میرزا این شعر را در خصوص چه افرادی سروده است ؟