بخش ۹۹ - علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
واماندهٔ راهی هست آوارهٔ راهی نیست
آدم که ضمیر او نقش دو جهان ریزد
با لذت آهی هست بی لذت آهی نیست
هر چند که عشق او آوارهٔ راهی کرد
داغی که جگر سوزد در سینهٔ ماهی نیست
من چشم نه بردارم از روی نگارینش
آن مست تغافل را توفیق نگاهی نیست
اقبال قبا پوشد در کار جهان کوشد
دریاب که درویشی با دلق و کلاهی نیست
بخش ۹۸ - نیابی در جهان یاری که داند دلنوازی را: نیابی در جهان یاری که داند دلنوازی رابخش ۱۰۰ - چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن: چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
واماندهٔ راهی هست آوارهٔ راهی نیست
هوش مصنوعی: دانشی که تو به دست میآوری، هیچ آرزوی خاصی نمیطلبد و در واقع، کسی که در آن راه قدم میگذارد، به خودی خود بیهدف و سرگردان نیست.
آدم که ضمیر او نقش دو جهان ریزد
با لذت آهی هست بی لذت آهی نیست
هوش مصنوعی: انسانی که به عمق وجود خود نظر میکند، میتواند تأثیر زندگی و دنیای اطراف را احساس کند. او از درد و رنج زندگی آگاهی دارد و این آگاهی خود لذت و شوری برای او به ارمغان میآورد. بدون این آگاهی و احساس، زندگی خالی از لذت و معنا خواهد بود.
هر چند که عشق او آوارهٔ راهی کرد
داغی که جگر سوزد در سینهٔ ماهی نیست
هوش مصنوعی: عشق او هرچند مرا بیقرار و سرگردان کرده، اما آن حسرت و دردی که در دل دارم، مانند دردی که یکی از موجودات آبزی احساس کند، اصلاً وجود ندارد.
من چشم نه بردارم از روی نگارینش
آن مست تغافل را توفیق نگاهی نیست
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از چهره زیبای او چشم بردارم، اما آن معشوقة بیخبر از حال من، از دیدن من بیبهره است.
اقبال قبا پوشد در کار جهان کوشد
دریاب که درویشی با دلق و کلاهی نیست
هوش مصنوعی: اقبال تلاش میکند در جهان موفق شود و به حقیقتی پی ببرد که درویش، با لباس و کلاه خاصی، وجود ندارد.