گنجور

بخش ۹۷ - جهان کورست و از آئینهٔ دل غافل افتاد است

جهان کورست و از آئینهٔ دل غافل افتاد است
ولی چشمی که بینا شد نگاهش بر دل افتاد است
شب تاریک و راه پیچ پیچ و بی یقین راهی
دلیل کاروان را مشکل اندر مشکل افتاد است
رقیب خام سودا مست و عاشق مست و قاصد مست
که حرف دلبران دارای چندین محمل افتاد است
یقین مؤمنی دارد گمان کافری دارد
چه تدبیر ای مسلمانان که کارم با دل افتاد است
گهی باشد که کار ناخدائی میکند طوفان
که از طغیان موجی کشتیم بر ساحل افتاد است
نمیدانم که داد این چشم بینا موج دریا را
گهر در سینهٔ دریا خزف بر ساحل افتاد است
نصیبی نیست از سوز درونم مرز و بومم را
زدم اکسیر را بر خاک صحرا باطل افتاد است
اگر در دل جهانی تازه ئی داری برون آور
که افرنگ از جراحتهای پنهان بسمل افتاد است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان کورست و از آئینهٔ دل غافل افتاد است
ولی چشمی که بینا شد نگاهش بر دل افتاد است
هوش مصنوعی: دنیا به مانند یک جا تاریک است و مردم از فهم درونی و دل خود غافل شده‌اند، اما آن کسی که واقعا بیناست، توجهش به عمق دل معطوف می‌شود.
شب تاریک و راه پیچ پیچ و بی یقین راهی
دلیل کاروان را مشکل اندر مشکل افتاد است
هوش مصنوعی: شب تاریک و راهی پرپیچ و خم است و انسان در بی‌اطمینانی به سر می‌برد. در این شرایط، پیدا کردن راه کاروان دشوارتر و پرپیچیدگی‌تر شده است.
رقیب خام سودا مست و عاشق مست و قاصد مست
که حرف دلبران دارای چندین محمل افتاد است
هوش مصنوعی: رقیب، عاشق و فرستاده همگی در حال مستی هستند و هر کدام از آن‌ها داستانی دارند که می‌تواند به شکل‌های مختلفی تعبیر شود. گفتار دلبران همواره پر از معانی گوناگون است که به آسانی قابل درک نیست.
یقین مؤمنی دارد گمان کافری دارد
چه تدبیر ای مسلمانان که کارم با دل افتاد است
هوش مصنوعی: مؤمن به یقین و ایمان عمیق خود پایبند است، اما در دلش شک و تردیدهایی به سراغش می‌آید که شبیه فکر و گمان کافران است. ای مسلمانان، چاره‌ای بیندیشید، زیرا اوضاع من به جایی رسیده که دل و احساساتم در تضاد و مشکل قرار گرفته است.
گهی باشد که کار ناخدائی میکند طوفان
که از طغیان موجی کشتیم بر ساحل افتاد است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات طوفان به شدت به راه می‌افتد و باعث می‌شود که ما به سواحل برسیم، در حالی که خود را در بحران و طغیانی بزرگ می‌بینیم.
نمیدانم که داد این چشم بینا موج دریا را
گهر در سینهٔ دریا خزف بر ساحل افتاد است
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که این چشم بینا چه چیزی را می‌بیند؛ آیا دریا همانند مرواری که در دل خود دارد، به ساحل خزف افتاده است؟
نصیبی نیست از سوز درونم مرز و بومم را
زدم اکسیر را بر خاک صحرا باطل افتاد است
هوش مصنوعی: من نصیبی از درد درونم ندارم؛ برای همین مرز و سرزمینم را ترک کرده‌ام. انگار که ماده‌ای جادویی که بر خاک صحرا ریختم، تأثیری نداشته است.
اگر در دل جهانی تازه ئی داری برون آور
که افرنگ از جراحتهای پنهان بسمل افتاد است
هوش مصنوعی: اگر در دل خود احساس تازگی و انرژی تازه‌ای داری، آن را به نمایش بگذار، زیرا غرب از زخم‌های عمیق و پنهانی رنج می‌برد و به شدت آسیب دیده است.