گنجور

بخش ۳ - تمهید : در معنی ربط فرد و ملت

فرد را ربط جماعت رحمت است
جوهر او را کمال از ملت است
تاتوانی با جماعت یار باش
رونق هنگامه ی احرار باش
حرز جان کن گفته ی خیرالبشر
هست شیطان از جماعت دور تر
فرد و قوم آئینه ی یک دیگرند
سلک و گوهر کهکشان و اخترند
فرد می گیرد ز ملت احترام
ملت از افراد می یابد نظام
فرد تا اندر جماعت گم شود
قطره ی وسعت طلب قلزم شود
مایه دار سیرت دیرینه او
رفته و آینده را آئینه او
وصل استقبال و ماضی ذات او
چون ابد لا انتها اوقات او
در دلش ذوق نمو از ملت است
احتساب کار او از ملت است
پیکرش از قوم و هم جانش ز قوم
ظاهرش از قوم و پنهانش ز قوم
در زبان قوم گویا می شود
بر ره اسلاف پویا می شود
پخته تر از گرمی صحبت شود
تا بمعنی فرد هم ملت شود
وحدت او مستقیم از کثرت است
کثرت اندر وحدت او وحدت است
لفظ چون از بیت خود بیرون نشست
گوهر مضمون بجیب خود شکست
برگ سبزی کز نهال خویش ریخت
از بهاران تار امیدش گسیخت
هر که آب از زمزم ملت نخورد
شعله های نغمه در عودش فسرد
فرد تنها از مقاصد غافل است
قوتش آشفتگی را مایل است
قوم با ضبط آشنا گرداندش
نرم رو مثل صبا گرداندش
پا به گل مانند شمشادش کند
دست و پا بندد که آزادش کند
چون اسیر حلقه ی آئین شود
آهوی رم خوی او مشکین شود
تو خودی از بیخودی نشناختی
خویش را اندر گمان انداختی
جوهر نوریست اندر خاک تو
یک شعاعش جلوه ی ادراک تو
عیشت از عیشش غم تو از غمش
زنده ئی از انقلاب هر دمش
واحد است و بر نمی تابد دوئی
من ز تاب او من استم تو توئی
خویش دار و خویش باز و خویش ساز
نازها می پرورد اندر نیاز
آتشی از سوز او گردد بلند
این شرر بر شعله اندازد کمند
فطرتش آزاد و هم زنجیری است
جزو او را قوت کل گیری است
خوگر پیکار پیهم دیدمش
هم خودی هم زندگی نامیدمش
چون ز خلوت خویش را بیرون دهد
پای در هنگامه ی جلوت نهد
نقش گیر اندر دلش «او» می شود
«من» ز هم می ریزد و «تو» می شود
جبر ، قطع اختیارش می کند
از محبت مایه دارش می کند
ناز تا ناز است کم خیزد نیاز
ناز ها سازد بهم خیزد نیاز
در جماعت خود شکن گردد خودی
تا ز گلبرگی چمن گردد خودی
«نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نمی فهمی ز پیش ما گریز»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرد را ربط جماعت رحمت است
جوهر او را کمال از ملت است
هوش مصنوعی: هر فردی در ارتباط با جامعه خود به رحمت و محبت نیاز دارد و ویژگی‌های برتر او از هویت جمعی و فرهنگی‌ای که به آن تعلق دارد ناشی می‌شود.
تاتوانی با جماعت یار باش
رونق هنگامه ی احرار باش
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی با گروه دوستانت همراه باش و به شادابی و نشاط جمعیت آزادی‌خواهان کمک کن.
حرز جان کن گفته ی خیرالبشر
هست شیطان از جماعت دور تر
هوش مصنوعی: به خودت محافظت کن و از نصیحت‌های بهترین انسان‌ها پیروی کن، زیرا شیطان همیشه از جمع دورتر است.
فرد و قوم آئینه ی یک دیگرند
سلک و گوهر کهکشان و اخترند
هوش مصنوعی: هر فرد و هر ملت به نوعی بازتاب یکدیگر هستند، همانطور که رشته و گوهر در کهکشان و ستاره‌ها به هم مرتبط‌اند.
فرد می گیرد ز ملت احترام
ملت از افراد می یابد نظام
هوش مصنوعی: فرد به خاطر ملت ارزش و احترام می‌گیرد و ملت نیز از طریق افراد، نظم و نظام خود را به دست می‌آورد.
فرد تا اندر جماعت گم شود
قطره ی وسعت طلب قلزم شود
هوش مصنوعی: انسان وقتی که در میان جمعیت قرار می‌گیرد، گم و فراموش می‌شود، مانند قطره‌ای که در دریا ناپدید می‌شود.
مایه دار سیرت دیرینه او
رفته و آینده را آئینه او
هوش مصنوعی: شخص ثروتمند، صفات خوب و رفتار نیکو را که در گذشته داشته است فراموش کرده و نمی‌تواند آینده‌اش را بر اساس آن ویژگی‌ها ببیند.
وصل استقبال و ماضی ذات او
چون ابد لا انتها اوقات او
هوش مصنوعی: وصل و ارتباط او با زمان‌های گذشته و آینده همچون ابدی است که انتهایی ندارد. زمان‌های او همیشگی و نامحدود هستند.
در دلش ذوق نمو از ملت است
احتساب کار او از ملت است
هوش مصنوعی: در دل او شوق و اشتیاقی وجود دارد که ناشی از احساس تعلق به مردم است و این که او چقدر به کارهای مردم اهمیت می‌دهد و آنها را در نظر می‌گیرد.
پیکرش از قوم و هم جانش ز قوم
ظاهرش از قوم و پنهانش ز قوم
هوش مصنوعی: تنش متعلق به یک قوم است و جانش نیز از همان قوم نشأت گرفته، ظاهر او نمایانگر آن قوم است و باطنش هم از آن قوم می‌آید.
در زبان قوم گویا می شود
بر ره اسلاف پویا می شود
هوش مصنوعی: در زبان مردم، به وضوح بیان می‌شود که راه ancestors (نیاکان) زندگانی و حرکت جامعه روشن می‌شود.
پخته تر از گرمی صحبت شود
تا بمعنی فرد هم ملت شود
هوش مصنوعی: کسی که در گفت و گو و گفتگوها تجربه بیشتری دارد، می‌تواند بهتر از دیگران به معنای واقعی کلمه با دیگران ارتباط برقرار کند و یکدستی و همدلی را در بین افراد ایجاد کند.
وحدت او مستقیم از کثرت است
کثرت اندر وحدت او وحدت است
هوش مصنوعی: وحدت خداوند به طور مستقیم از تنوع و گوناگونی موجودات نشأت می‌گیرد و در عین حال، این گوناگونی خود نیز در دل وحدت خداوند نهفته است.
لفظ چون از بیت خود بیرون نشست
گوهر مضمون بجیب خود شکست
هوش مصنوعی: وقتی واژه از محتوای شعر خارج می‌شود، معنای اصلی و ارزش واقعی خود را از دست می‌دهد.
برگ سبزی کز نهال خویش ریخت
از بهاران تار امیدش گسیخت
هوش مصنوعی: برگ سبزی که از درخت خودش افتاد، نشان‌دهنده این است که امیدش از بهار جدا شده است.
هر که آب از زمزم ملت نخورد
شعله های نغمه در عودش فسرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از معنویت و فرهنگ سرزمین خود بهره‌مند نشود، دچار سردی و بی‌روحی در زندگی‌اش خواهد شد.
فرد تنها از مقاصد غافل است
قوتش آشفتگی را مایل است
هوش مصنوعی: انسانی که تنها و بی‌یار است، نمی‌تواند به اهداف و مقاصد خود توجه کند و در عوض، تمایل او به بی‌نظمی و آشفتگی بیشتر می‌شود.
قوم با ضبط آشنا گرداندش
نرم رو مثل صبا گرداندش
هوش مصنوعی: در میان مردم، او را با آرامش و نرمی، مانند وزش نسیم صبحگاهی هدایت می‌کند.
پا به گل مانند شمشادش کند
دست و پا بندد که آزادش کند
هوش مصنوعی: در دشواری‌ها و گرفتاری‌ها، مثل این است که کسی تلاش می‌کند تا از گلی که در آن گیر کرده، خارج شود و برای رهایی از آن، باید زحمت بکشد.
چون اسیر حلقه ی آئین شود
آهوی رم خوی او مشکین شود
هوش مصنوعی: زمانی که آهوی فراری به دام آئین و قید و بند گرفتار شود، زیبایی و جذابیت او مانند مشک می‌گردد.
تو خودی از بیخودی نشناختی
خویش را اندر گمان انداختی
هوش مصنوعی: تو خودت را از حالت بی‌خود بودن نشناختی و در حقیقت در گمان و توهم قرار گرفته‌ای.
جوهر نوریست اندر خاک تو
یک شعاعش جلوه ی ادراک تو
هوش مصنوعی: در وجود تو نور خالصی نهفته است و هر یک از جلوه‌های آن می‌تواند درک تو را روشن کند.
عیشت از عیشش غم تو از غمش
زنده ئی از انقلاب هر دمش
هوش مصنوعی: زندگی تو از خوشی‌های اوست و غم تو ناشی از غم‌های اوست؛ تو از تغییرات مکرر او زنده‌ای و تحت تاثیر آن قرار داری.
واحد است و بر نمی تابد دوئی
من ز تاب او من استم تو توئی
هوش مصنوعی: یکی است و نمی‌تواند دوگانگی را تحمل کند، من به خاطر درخشندگی او هستم و تو توی خودت هستی.
خویش دار و خویش باز و خویش ساز
نازها می پرورد اندر نیاز
هوش مصنوعی: خودت را نگه‌دار و به خودت توجه کن، خواهش‌ها و نازها را در درون نیازها پرورش بده.
آتشی از سوز او گردد بلند
این شرر بر شعله اندازد کمند
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که از دل او برمی‌خیزد، به‌قدری قوی است که این جرقه می‌تواند شعله‌ای بزرگ ایجاد کند و همه‌چیز را در بر بگیرد.
فطرتش آزاد و هم زنجیری است
جزو او را قوت کل گیری است
هوش مصنوعی: ذات او آزاد است اما در عین حال به زنجیر وابستگی‌ها و محدودیت‌ها گرفتار است. او از قدرتی کلی برخوردار است که وجودش را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
خوگر پیکار پیهم دیدمش
هم خودی هم زندگی نامیدمش
هوش مصنوعی: در پی درگیری‌ها و جنگ‌ها، کسی را دیدم که هم در کنار من بود و هم بخشی از زندگی‌ام به شمار می‌آمد.
چون ز خلوت خویش را بیرون دهد
پای در هنگامه ی جلوت نهد
هوش مصنوعی: زمانی که فرد از تنهایی خود خارج شود و قدم به جمع و شلوغی بگذارد، از آرامش خود فاصله می‌گیرد و وارد دنیای اجتماعی می‌شود.
نقش گیر اندر دلش «او» می شود
«من» ز هم می ریزد و «تو» می شود
هوش مصنوعی: وقتی که عشق در دل او نقش می‌بندد، اینگونه می‌شود که او و من یکی می‌شویم و از هم فاصله نمی‌گیریم و در این حال تو نیز به وجود می‌آیی.
جبر ، قطع اختیارش می کند
از محبت مایه دارش می کند
هوش مصنوعی: اجبار، آزادی انتخاب فرد را از بین می‌برد و او را به نوعی عشق وابسته می‌کند.
ناز تا ناز است کم خیزد نیاز
ناز ها سازد بهم خیزد نیاز
هوش مصنوعی: تا زمانی که ناز وجود داشته باشد، نیاز کمتر نمایان می‌شود، اما وقتی نازها با هم جمع شوند، نیاز به خودی خود بروز می‌کند.
در جماعت خود شکن گردد خودی
تا ز گلبرگی چمن گردد خودی
هوش مصنوعی: در جمع، انسان باید از خودگذشتگی کند تا بتواند به رشد و شکوفایی برسد و در نهایت به زیبایی و شکوفایی شبیه گل‌های چمن تبدیل شود.
«نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نمی فهمی ز پیش ما گریز»
هوش مصنوعی: نکته‌های ما به اندازه تیغ تیز و برنده است؛ اگر آن‌ها را درک نمی‌کنی، بهتر است از ما دوری کنی.