گنجور

بخش ۲۲۸ - خوش آنکه رخت خرد را به شعله‌ای می سوخت

خوش آنکه رخت خرد را به شعله‌ای می سوخت
مثال لاله متاعی ز آتشی اندوخت
تو هم ز ساغر می چهره را گلستان کن
بهار خرقه فروشی به صوفیان آموخت
دلم تپید ز محرومی فقیه حرم
که پیر میکده جامی به فتوئی نفروخت
مسنج قدر سرود از نوای بی اثرم
ز برق نغمه توان حاصل سکندر سوخت
صبا به گلشن ویمر سلام ما برسان
که چشم نکته وران خاک آن دیار افروخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آنکه رخت خرد را به شعله‌ای می سوخت
مثال لاله متاعی ز آتشی اندوخت
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که عقل و خردش را با عشق و شور زندگی می‌سوزاند، مانند لاله‌ای که از آتش، گوهری ارزشمند به دست می‌آورد.
تو هم ز ساغر می چهره را گلستان کن
بهار خرقه فروشی به صوفیان آموخت
هوش مصنوعی: از می و باده لذت ببر و چهره‌ات را همچون گلستان زیبا کن. بهار به صوفیان آموخت که چگونه خرقه و لباس خود را به زیبایی بفروشند.
دلم تپید ز محرومی فقیه حرم
که پیر میکده جامی به فتوئی نفروخت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نداشتن چیزی که فقیه حرم از آن بی بهره است، می تپد. چون پیر میکده به خاطر یک حکم، جامی را نمی فروشد.
مسنج قدر سرود از نوای بی اثرم
ز برق نغمه توان حاصل سکندر سوخت
هوش مصنوعی: به ارزش و اهمیت شعر من نپردازید، چرا که از صدای بی‌اثر من نشأت می‌گیرد. از قدرت نغمه‌ها می‌توان به کامیابی سکندر رسید، اما من خود از سوختن آن نغمه‌ها رنج می‌برم.
صبا به گلشن ویمر سلام ما برسان
که چشم نکته وران خاک آن دیار افروخت
هوش مصنوعی: ای نسیم، سلام ما را به باغ ویمر برسان، چرا که نگاه تیزبینان به خاک آن سرزمین روشنی بخشیده است.