گنجور

بخش ۲۰۱ - جوی آب

بنگر که جوی آب چه مستانه میرود
مانند کهکشان بگریبان مرغزار
در خواب ناز بود به گهوارهٔ سحاب
وا کرد چشم شوق به آغوش کوهسار
از سنگریزه نغمه گشاید خرام او
سیمای او چو آینه بیرنگ و بی غبار
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
در راه او بهار پریخانه آفرید
نرگس دمید و لاله دمید و سمن دمید
گل عشوه داد و گفت یکی پیش ما بایست
خندید غنچه و سر دامان او کشید
نا آشنای جلوه فروشان سبز پوش
صحرا برید و سینهٔ کوه و کمر درید
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
صد جوی دشت و مرغ و کهستان و باغ و راغ
گفتند ای بسیط زمین با تو سازگار
ما را که راه از تنک آبی نبرده ایم
از دستبرد ریگ بیابان نگاه دار
وا کرده سینه را به هوا های شرق و غرب
در بر گرفته همسفران زبون و زار
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
با صد هزار گوهر یکدانه میرود
دریای پر خروش ز بند و شکن گذشت
از تنگنای وادی و کوه و دمن گذشت
یکسان چو سیل کرده نشیب و فراز را
از کاخ شاه و باره ه کشت و چمن گذشت
بیتاب و تند و تیز و جگر سوز و بیقرار
در هر زمان به تازه رسید از کهن گذشت
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنگر که جوی آب چه مستانه میرود
مانند کهکشان بگریبان مرغزار
هوش مصنوعی: نگاهی به جوی آب داشته باش که چطور با شتاب و شور و نشاط به جلو می‌رود، همان‌طور که کهکشان در آغوش دشت حرکت می‌کند.
در خواب ناز بود به گهوارهٔ سحاب
وا کرد چشم شوق به آغوش کوهسار
هوش مصنوعی: در خواب خوشی، با خیال راحت به آغوش ابرها دراز کشیده بود، و وقتی چشمان پر از شوقش را باز کرد، به زیبایی تپه‌ها و کوه‌ها نگاه کرد.
از سنگریزه نغمه گشاید خرام او
سیمای او چو آینه بیرنگ و بی غبار
هوش مصنوعی: صدای دلنشینی از سنگریزه‌ها به گوش می‌رسد، او با زیبایی خاصی حرکت می‌کند، چهره‌اش همچون آینه‌ای پاک و بدون هیچ لکه‌ای است.
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
هوش مصنوعی: در دل دریاهای وسیع، او به آرامی و با شور و شوق حرکت می‌کند و در این سفر، تنها و یگانه است و از دیگران جداست.
در راه او بهار پریخانه آفرید
نرگس دمید و لاله دمید و سمن دمید
هوش مصنوعی: در مسیر عشق او، بهار زیبایی و طراوت را به وجود آورد. گل‌های نرگس، لاله و سمن شکفتند و زندگی و زیبایی را به نمایش گذاشتند.
گل عشوه داد و گفت یکی پیش ما بایست
خندید غنچه و سر دامان او کشید
هوش مصنوعی: دختر گل زیبایی کرد و گفت: یکی پیش ما بماند. غنچه‌ها خندیدند و سرشان را به دامان او نزدیک کردند.
نا آشنای جلوه فروشان سبز پوش
صحرا برید و سینهٔ کوه و کمر درید
هوش مصنوعی: غریبه‌ای که در میان زیبایی‌های سبزپوش صحراست، به جلوه‌گری پرداخت و دل کوه و کمر را شکافت.
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
هوش مصنوعی: در دل دریای وسیع و عمیق، با حالت سرخوشی و مستی، فردی به تنهایی و یگانه در حال حرکت است و از دیگران جدا شده است.
صد جوی دشت و مرغ و کهستان و باغ و راغ
گفتند ای بسیط زمین با تو سازگار
هوش مصنوعی: در دشت و کوهستان و باغ و زمین‌های وسیع، صدها جوی و پرنده حضور دارند که همه بر این نکته تأکید می‌کنند که ای زمین، تو با همه اینها در هماهنگی و سازگاری هستی.
ما را که راه از تنک آبی نبرده ایم
از دستبرد ریگ بیابان نگاه دار
هوش مصنوعی: ای کسانی که به ما نزدیک هستید، ما هنوز از آبی که باریک و کم عمق است عبور نکرده‌ایم. پس از ما در برابر خطر تهاجم بیابان و مشکلات آن محافظت کن.
وا کرده سینه را به هوا های شرق و غرب
در بر گرفته همسفران زبون و زار
هوش مصنوعی: سینه‌ام را به آرزوهای شرقی و غربی باز کرده‌ام و همراهانم در حال زاری و بی‌چاره‌گی هستند.
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
با صد هزار گوهر یکدانه میرود
هوش مصنوعی: از دریاهای بی‌پایان با شور و شوق به پیش می‌رود، گویی با هزاران جواهر بی‌نظیر همراه اوست.
دریای پر خروش ز بند و شکن گذشت
از تنگنای وادی و کوه و دمن گذشت
هوش مصنوعی: دریای پر طغیانی از موانع و مشکلات گذشت و راه خود را از میان تنگه‌ها، دره‌ها و کوه‌ها پیدا کرد.
یکسان چو سیل کرده نشیب و فراز را
از کاخ شاه و باره ه کشت و چمن گذشت
هوش مصنوعی: مانند سیل، هم دشت را و هم بلندی‌ها را یکی می‌کند و از میان کاخ‌های شاه و باغ‌ها و چمن‌ها می‌گذرد.
بیتاب و تند و تیز و جگر سوز و بیقرار
در هر زمان به تازه رسید از کهن گذشت
هوش مصنوعی: این شعر به حالتی از احساس و اضطراب اشاره دارد که فردی همیشه در تلاطم و ناآرامی به سر می‌برد. او با وجود گذشت زمان و کهنه شدن مسائل، همچنان با شدت و سرعت و احساساتی عمیق و سوزان مواجه است و هیچگاه آرامش را تجربه نمی‌کند.
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
هوش مصنوعی: از دل دریاهای وسیع و بی‌پایان با شگفتی و شادابی می‌رود، به طوری که بی‌نظیر و بی‌همتاست و هیچ کس دیگر مانند او نیست.

حاشیه ها

1389/05/12 11:08
امید

شبکه پیام 14/5/89 23:40
اقبال لاهوری در حاشیه این شعر می نویسد این شعر ترجمه ای است بسیار آزاد از ترانه محمد اثر معروف گوته شاعر معروف آلمانی که آن را در دیوان شرقی غربی آورده است و این شعر گوته در اصل بخشی از نمایشنامه ای بود که او قصد داشت آنرا درباره اسلام بنویسداما عمر او مجال نداد.
اطلاعات شعری شما در حد نوشتن شعر است بیشترش کنید