بخش ۲۴ - خطاب به پادشاه اسلام اعلیحضرت ظاهر شاه «ایده‘ الله بنصره»
ای قبای پادشاهی بر تو راست
سایهٔ تو خاک ما را کیمیاست
خسروی را از وجود تو عیار
سطوت تو ملک و دولت را حصار
از تو ای سرمایهٔ فتح و ظفر
تخت احمد شاه را شانی دگر
سینه ها بی مهر تو ویرانه به
از دل و از آرزو بیگانه به
آبگون تیغی که داری در کمر
نیم شب از تاب او گردد سحر
نیک میدانم که تیغ نادر است
من چه گویم باطن او ظاهر است
حرف شوق آورده ام از من پذیر
از فقیری رمز سلطانی بگیر
ای نگاه تو ز شاهین تیز تر
گرد این ملک خدا دادی نگر
این که می بینیم از تقدیر کیست
چیست آن چیزی که میبایست و نیست
روز و شب آئینهٔ تدبیر ماست
روز و شب آئینهٔ تقدیر ماست
با تو گویم ای جوان سخت کوش
چیست فردا؟ دختر امروز و دوش
هر که خود را صاحب امروز کرد
گرد او گردد سپهر گرد گرد
او جهان رنگ و بو را آبروست
دوش ازو ، امروز ازو، فردا ازوست
مرد حق سرمایهٔ روز و شب است
زانکه او تقدیر خود را کوکب است
بندهٔ صاحب نظر پیر امم
چشم او بینای تقدیر امم
از نگاهش تیز تر شمشیر نیست
ما همه نخچیر ، او نخچیر نیست
لرزد از اندیشهٔ آن پخته کار
حادثات اندر بطون روزگار
چون پدر اهل هنر را دوست دار
بندهٔ صاحب نظر را دوست دار
همچو آن خلد آشیان بیدار زی
سخت کوش و پر دم و کرار زی
می شناسی معنی کرار چیست؟
این مقامی از مقامات علی است
امتان را در جهان بی ثبات
نیست ممکن جز به کراری حیات
سر گذشت آل عثمان را نگر
از فریب غربیان خونین جگر
تا ز کراری نصیبی داشتند
در جهان ، دیگر علم افراشتند
مسلم هندی چرا میدان گذاشت؟
همت او بوی کراری نداشت
مشت خاکش آنچنان گردیده سرد
گرمی آواز من کاری نکرد
ذکر و فکر نادری در خون تست
قاهری با دلبری در خون تست
ای فروغ دیدهٔ برنا و پیر
سرکار از هاشم و محمود گیر
هم از آن مردی که اندر کوه و دشت
حق ز تیغ او بلند آوازه گشت
روز ها ، شب ها تپیدن میتوان
عصر دیگر آفریدن میتوان
صد جهان باقی است در قرآن هنوز
اندر آیاتش یکی خود را بسوز
باز افغان را از آن سوزی بده
عصر او را صبح نو روزی بده
ملتی گم گشتهٔ کوه و کمر
از جبینش دیده ام چیزی دگر
زانکه بود اندر دل من سوز و درد
حق ز تقدیرش مرا آگاه کرد
کاروبارش را نکو سنجیده ام
آنچه پنهان است پیدا دیده ام
مرد میدان زنده از الله هوست
زیر پای او جهان چار سوست
بنده ئی کو دل بغیرالله نبست
می توان سنگ از زجاج او شکست
او نگنجد در جهان چون و چند
تهمت ساحل به این دریا مبند
چون ز روی خویش بر گیرد حجاب
او حسابست او ثوابست او عذاب
برگ و ساز ما کتاب و حکمت است
این دو قوت اعتبار ملت است
آن فتوحات جهان ذوق و شوق
این فتوحات جهان تحت و فوق
هر دو انعام خدای لایزال
مؤمنان را آن جمال است این جلال
حکمت اشیا فرنگی زاد نیست
اصل او جز لذت ایجاد نیست
نیک اگر بینی مسلمان زاده است
این گهر از دست ما افتاده است
چون عرب اندر اروپا پر گشاد
علم و حکمت را بنا دیگر نهاد
دانه آن صحرا نشینان کاشتند
حاصلش افرنگیان برداشتند
این پری از شیشه اسلاف ماست
باز صیدش کن که او از قاف ماست
لیکن از تهذیب لا دینی گریز
زانکه او با اهل حق دارد ستیز
فتنه ها این فتنه پرداز آورد
لات و عزی در حرم باز آورد
از فسونش دیدهٔ دل نا بصیر
روح از بی آبی او تشنه میر
لذت بیتابی از دل می برد
بلکه دل زین پیکر گل می برد
کهنه دزدی غارت او برملا ست
لاله می نالد که داغ من کجاست
حق نصیب تو کند ذوق حضور
باز گویم آنچه گفتم در زبور
«مردن و هم زیستن ای نکته رس
این همه از اعتبارات است و بس
مرد کر سوز نوا را مرده ئی
لذت صوت و صدا را مرده ئی
پیش چنگی مست و مسرور است کور
پیش رنگی زنده در گور است کور
روح باحق زنده و پاینده است
ورنه این را مرده ، آن را زنده است
آنکه «حی لایموت» آمد حق است
زیستن با حق حیات مطلق است
هر که بی حق زیست جز مردار نیست
گرچه کس در ماتم او زار نیست»
برخور از قرآن اگر خواهی ثبات
در ضمیرش دیده ام آب حیات
می دهد ما را پیام «لاتخف»
می رساند بر مقام لاتخف
قوت سلطان و میر از لااله
هیبت مرد فقیر از لااله
تا دو تیغ لا و الا داشتیم
ماسوی الله را نشان نگذاشتیم
خاوران از شعلهٔ من روشن است
ای خنک مردی که در عصر من است
از تب و تابم نصیب خود بگیر
بعد ازین ناید چو من مرد فقیر
گوهر دریای قرآن سفته ام
شرح رمز «صبغة الله» گفته ام
با مسلمانان غمی بخشیده ام
کهنه شاخی را نمی بخشیده ام
عشق من از زندگی دارد سراغ
عقل از صهبای من روشن ایاغ
نکته های خاطر افروزی که گفت؟
با مسلمان حرف پرسوزی که گفت؟
همچو نی نالیدم اندر کوه و دشت
تا مقام خویش بر من فاش گشت
حرف شوق آموختم وا سوختم
آتش افسرده باز افروختم
با من آه صبحگاهی داده اند
سطوت کوهی به کاهی داده اند
دارم اندر سینه نور لااله
در شراب من سرور لااله
فکر من گردون مسیر از فیض اوست
جوی ساحل ناپذیر از فیض اوست
پس بگیر از باده من یک دو جام
تا درخشی مثل تیغ بی نیام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای قبای پادشاهی بر تو راست
سایهٔ تو خاک ما را کیمیاست
هوش مصنوعی: تو مانند قبای پادشاهی هستی که سایهات بر سر ما افتاده و وجود تو برای ما ارزشمند و گرانبهاست.
خسروی را از وجود تو عیار
سطوت تو ملک و دولت را حصار
هوش مصنوعی: تو با وجود خود، به پادشاهی و بزرگیات اعتبار میبخشی و سلطنت و قدرت را در دایرهای استوار قرار دادهای.
از تو ای سرمایهٔ فتح و ظفر
تخت احمد شاه را شانی دگر
هوش مصنوعی: ای تو که مایهٔ پیروزی و کامیابی هستی، جایگاه تخت احمد شاه را تغییر میدهی.
سینه ها بی مهر تو ویرانه به
از دل و از آرزو بیگانه به
هوش مصنوعی: دلهایی که از محبت تو خالیاند، خرابتر از این نیستند و آرزوهای بیخبر از تو نیز چیزی از معتبری ندارند.
آبگون تیغی که داری در کمر
نیم شب از تاب او گردد سحر
هوش مصنوعی: تیغی مانند آب که بر کمر داری، در نیمه شب به خاطر درخشش آن، صبح را روشن میکند.
نیک میدانم که تیغ نادر است
من چه گویم باطن او ظاهر است
هوش مصنوعی: خوب میدانم که شخصیت نادر به راستی خاص و منحصر به فرد است، ولی نمیدانم چه بگویم چون او واقعاً آنچه در درون دارد را به وضوح نشان میدهد.
حرف شوق آورده ام از من پذیر
از فقیری رمز سلطانی بگیر
هوش مصنوعی: من با خود لحن شوق و شادی آوردهام، از من بپذیر. از کسی که در فقر به سر میبرد، نشانهای از عظمت و قدرت بگیر.
ای نگاه تو ز شاهین تیز تر
گرد این ملک خدا دادی نگر
هوش مصنوعی: خورشید چشمان تو از پرواز شاهین نیز تیزتر است، بنابراین در این سرزمین که خدا به ما داده، با دقت و تیزبینی بنگر.
این که می بینیم از تقدیر کیست
چیست آن چیزی که میبایست و نیست
هوش مصنوعی: اینکه میبینیم، ناشی از سرنوشتی است که مقدر شده و چیزی که باید باشد، در واقع وجود ندارد.
روز و شب آئینهٔ تدبیر ماست
روز و شب آئینهٔ تقدیر ماست
هوش مصنوعی: روز و شب، نمایانگر تلاشها و برنامهریزیهایی است که انجام میدهیم. همچنین، این دو زمان نشاندهنده سرنوشت و تقدیر ما نیز هستند.
با تو گویم ای جوان سخت کوش
چیست فردا؟ دختر امروز و دوش
هوش مصنوعی: به جوان کوشنده میگویم که فردا چه خواهد بود؟ دختر دیروز و امروز چه تفاوتی خواهد داشت؟
هر که خود را صاحب امروز کرد
گرد او گردد سپهر گرد گرد
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را مالک و صاحب زمانهاش بداند، به دور او میچرخد و آنچه در اطراف اوست، به او تعلق میگیرد.
او جهان رنگ و بو را آبروست
دوش ازو ، امروز ازو، فردا ازوست
هوش مصنوعی: او نماد زیبایی و جذابیت در دنیا است و به نوعی وجودش باعث اعتبار و ارزش آنچه در دنیا وجود دارد میشود. دیروز، امروز و فردا همه از نور و وجود او تأثیر میپذیرند.
مرد حق سرمایهٔ روز و شب است
زانکه او تقدیر خود را کوکب است
هوش مصنوعی: مرد حقیقی ثروت و دارایی روز و شب خود را دارد، زیرا او مانند یک ستاره بر مقدر و سرنوشت خود تأثیر میگذارد.
بندهٔ صاحب نظر پیر امم
چشم او بینای تقدیر امم
هوش مصنوعی: من یک خدمتگزار و تابع آن بزرگم که دیدگاهش، نگاهی از جنس تقدیر و سرنوشت من است.
از نگاهش تیز تر شمشیر نیست
ما همه نخچیر ، او نخچیر نیست
هوش مصنوعی: نگاه او به اندازهای تیز و نافذ است که هیچ شمشیری نمیتواند به پای آن برسد. ما همه مانند شکارچیان هستیم، اما او هیچگاه به عنوان یک شکارچی شناخته نمیشود.
لرزد از اندیشهٔ آن پخته کار
حادثات اندر بطون روزگار
هوش مصنوعی: از فکر به مشکلات و چالشهای زندگی، دل آدمی میلرزد و ناگزیر به تأمل در عمق و پیچیدگیهای زمان میافتد.
چون پدر اهل هنر را دوست دار
بندهٔ صاحب نظر را دوست دار
هوش مصنوعی: اگر کسی پدر هنرمندی را دوست داشته باشد، باید بندۀ کسی را که نظر و دیدگاه دارد نیز دوست داشته باشد.
همچو آن خلد آشیان بیدار زی
سخت کوش و پر دم و کرار زی
هوش مصنوعی: مثل آن باغ سرسبز، با تلاش و کوشش بیدار باش و فعال و مداوم عمل کن.
می شناسی معنی کرار چیست؟
این مقامی از مقامات علی است
هوش مصنوعی: کرار به معنی تکرار و بازگشت است، و به نوعی به مقام یا مرتبهای بالا اشاره دارد که در آن فرد در مسیر رشد و تعالی قرار دارد. این مقام نشاندهنده قدرت و ارادهٔ شخص برای بازگشت به مسیر درست و پیوستن به هویت واقعی خود میباشد. در واقع، کرار نماد تلاش و کوشش در راستای ارتقاء معنوی است.
امتان را در جهان بی ثبات
نیست ممکن جز به کراری حیات
هوش مصنوعی: امت تو در این دنیا نمیتواند در ثبات و پایداری باشد، مگر با اصول و قواعدی که زندگی را معنادار و به آن ثبات بخشد.
سر گذشت آل عثمان را نگر
از فریب غربیان خونین جگر
هوش مصنوعی: تاریخ پر غم و اندوه عثمانیها را ببین که چگونه به وسیله فریبهای غربیان به نابودی کشیده شدند.
تا ز کراری نصیبی داشتند
در جهان ، دیگر علم افراشتند
هوش مصنوعی: تا زمانی که از آرامش و سکون بهره میبردند، در دنیا چیزی داشتند، پس از آن به علم و دانش روی آوردند.
مسلم هندی چرا میدان گذاشت؟
همت او بوی کراری نداشت
هوش مصنوعی: مسلم هندی چرا در میدان نبرد حاضر شد؟ چون اراده او قدرتی نداشت که در برابر دشمن مقاومت کند.
مشت خاکش آنچنان گردیده سرد
گرمی آواز من کاری نکرد
هوش مصنوعی: خاکی که او را به دنیا آورده، به قدری سرد و بیاحساس شده که صدای من نتوانسته بر او تأثیر بگذارد.
ذکر و فکر نادری در خون تست
قاهری با دلبری در خون تست
هوش مصنوعی: یاد و اندیشهی نادر در وجود توست، سلطنت و جذابیت خاصی در خون تو نهفته است.
ای فروغ دیدهٔ برنا و پیر
سرکار از هاشم و محمود گیر
هوش مصنوعی: ای روشنایی چشم جوان و پخته، از هاشم و محمود بهرهمند شو.
هم از آن مردی که اندر کوه و دشت
حق ز تیغ او بلند آوازه گشت
هوش مصنوعی: این مرد به قدری در میدانهای نبرد شجاع و برجسته بود که نام و آوازهاش در سرتاسر کوهها و دشتها به گوش میرسید و به خاطر کارهایش حق بر او بلند شده بود.
روز ها ، شب ها تپیدن میتوان
عصر دیگر آفریدن میتوان
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، میتوان به زندگی ادامه داد و فرصتی برای ایجاد یک عصر جدید فراهم کرد.
صد جهان باقی است در قرآن هنوز
اندر آیاتش یکی خود را بسوز
هوش مصنوعی: در قرآن، معانی و حقایق عمیق و بیپایانی وجود دارد که هنوز بهطور کامل شناخته نشده است؛ بهطوریکه باید انسانها به جستوجو و تفکر در آیات آن بپردازند و به این وسیله خود را اصلاح کنند.
باز افغان را از آن سوزی بده
عصر او را صبح نو روزی بده
هوش مصنوعی: این بیت از شاعر برای دلجویی و امید دادن به کسی است که در حال حاضر در وضعیت سختی قرار دارد. او خواهان آن است که به این فرد فرصتی تازه و دلیلی برای خوشبختی و شروعی دوباره داده شود. درواقع، شاعر از درد و رنج او سخن میگوید و آرزوی بهبود و روزهای بهتر را برایش دارد.
ملتی گم گشتهٔ کوه و کمر
از جبینش دیده ام چیزی دگر
هوش مصنوعی: یک ملت را دیدهام که در میان کوهها و درهها گم شدهاند و از پیشانیشان نشانهای متفاوت به چشم میخورد.
زانکه بود اندر دل من سوز و درد
حق ز تقدیرش مرا آگاه کرد
هوش مصنوعی: زیرا در دل من احساس سوز و درد وجود دارد که حق، به خاطر سرنوشت من، مرا از آن آگاه ساخت.
کاروبارش را نکو سنجیده ام
آنچه پنهان است پیدا دیده ام
هوش مصنوعی: من به خوبی وضعیت کار و فعالیتهایم را ارزیابی کردهام و توانستهام آنچه در باطن و پنهان است را شناسایی کنم.
مرد میدان زنده از الله هوست
زیر پای او جهان چار سوست
هوش مصنوعی: مرد میدان، کسی است که از خداوند قوی و زنده است و با قوت و ارادهاش، جهان را در زیر پای خود میبیند.
بنده ئی کو دل بغیرالله نبست
می توان سنگ از زجاج او شکست
هوش مصنوعی: کسی که دلش به غیر از خدا وابسته نیست، میتواند سنگ را به راحتی بشکند.
او نگنجد در جهان چون و چند
تهمت ساحل به این دریا مبند
هوش مصنوعی: او به اندازهای بزرگ و ارزشمند است که هیچ چیزی نمیتواند او را در این دنیا محدود کند، مانند آنکه نمیتوان با اتهام زدن به ساحل، دریا را کوچک کرد.
چون ز روی خویش بر گیرد حجاب
او حسابست او ثوابست او عذاب
هوش مصنوعی: وقتی او حجابش را از روی چهرهاش برمیدارد، حالتی از او بروز میکند که نشاندهنده حساب و کتاب اعمالش است؛ این کارش ممکن است پاداش یا کیفر به همراه داشته باشد.
برگ و ساز ما کتاب و حکمت است
این دو قوت اعتبار ملت است
هوش مصنوعی: برگ و ساز ما نماد دانش و فرهنگ است و این دو عنصر، نیروی اصلی اعتبار و ارزش یک ملت به شمار میآید.
آن فتوحات جهان ذوق و شوق
این فتوحات جهان تحت و فوق
هوش مصنوعی: این پیروزیها و دستاوردهای جهانی به جذابیت و لذت ناشی از خود اشاره دارند. این موفقیتها هم از نظر عمیق و هم از نظر سطحی اهمیت دارند و باعث شوق و شادی میشوند.
هر دو انعام خدای لایزال
مؤمنان را آن جمال است این جلال
هوش مصنوعی: هر دو نوع نعمتهای خداوند بیپایان بر مومنان، یکی زیبایی و دیگری عظمت و شکوه است.
حکمت اشیا فرنگی زاد نیست
اصل او جز لذت ایجاد نیست
هوش مصنوعی: حکمت و دانایی چیزها از فرهنگ غربی به وجود نیامده است و اصل آن تنها در خوشی و لذت ایجاد میشود.
نیک اگر بینی مسلمان زاده است
این گهر از دست ما افتاده است
هوش مصنوعی: اگر خوب نگاه کنی، میبینی که این فرد مسلمان زاده است و این گوهر ارزشمند از دستان ما خارج شده است.
چون عرب اندر اروپا پر گشاد
علم و حکمت را بنا دیگر نهاد
هوش مصنوعی: وقتی عربها به اروپا آمدند، علم و حکمت را به شیوهای دیگر گسترش دادند و پایههای جدیدی برای آن بنا کردند.
دانه آن صحرا نشینان کاشتند
حاصلش افرنگیان برداشتند
هوش مصنوعی: ساکنان آن صحرا دانهای را کاشتند، اما کسانی دیگر در اروپا از میوههای آن بهرهبرداری کردند.
این پری از شیشه اسلاف ماست
باز صیدش کن که او از قاف ماست
هوش مصنوعی: این پری که در مقابل توست، از نسلهای گذشته ماست، دوباره او را به دام بینداز، زیرا او بخشی از قافله ماست.
لیکن از تهذیب لا دینی گریز
زانکه او با اهل حق دارد ستیز
هوش مصنوعی: اما از اصلاح نفس و خودسازی دوری کن، زیرا او با اهل حق در جدال و مبارزه است.
فتنه ها این فتنه پرداز آورد
لات و عزی در حرم باز آورد
هوش مصنوعی: فتنههای ایجاد شده، باعث شدهاند که کسانی مانند لات و عزی، که نمادهای باستانی و شرک آمیز بودند، دوباره در مکانهای مقدس و محترم ظاهر شوند.
از فسونش دیدهٔ دل نا بصیر
روح از بی آبی او تشنه میر
هوش مصنوعی: چشم دل به زیباییهای او مبتلا و ناتوان است و روح من به واسطهٔ فاصلهام از او احساس تشنگی میکند.
لذت بیتابی از دل می برد
بلکه دل زین پیکر گل می برد
هوش مصنوعی: شور و شوق غم و شادی جان را از من میگیرد، اما زیبایی این چهره مانند گل، دل مرا به خود مشغول کرده است.
کهنه دزدی غارت او برملا ست
لاله می نالد که داغ من کجاست
هوش مصنوعی: دزدی قدیمی که انفاق یارانههای او فاش شده است، گل لاله ناله میکند که جای درد من کجاست.
حق نصیب تو کند ذوق حضور
باز گویم آنچه گفتم در زبور
هوش مصنوعی: حق به تو میرسد و لذت دیدار میافزاید. اکنون میخواهم آنچه را که پیشتر در کتابهای آسمانی گفتم، دوباره بیان کنم.
«مردن و هم زیستن ای نکته رس
این همه از اعتبارات است و بس
هوش مصنوعی: مردن و در عین حال زندگی کردن، نکتهای مهم است که همگی به وابستگیهای انسانی و اجتماعی مربوط میشود و بیشتر از این نیست.
مرد کر سوز نوا را مرده ئی
لذت صوت و صدا را مرده ئی
هوش مصنوعی: مرد کر، از لذت صدا و موسیقی بیبهره است، مانند شخصی که از زندگی و زیباییهای آن بیخبر است.
پیش چنگی مست و مسرور است کور
پیش رنگی زنده در گور است کور
هوش مصنوعی: در حالی که کسی که مست و شاداب است با آواز خوش زندگی میکند، فردی که در حالت بی خبری و ناآگاهی است، مانند مردهای رنگی دارد که دیگر زندگی ندارد.
روح باحق زنده و پاینده است
ورنه این را مرده ، آن را زنده است
هوش مصنوعی: روح انسان به حق و حقیقت وابسته است و در غیر این صورت، فردی که در حقیقت زندگی نمیکند مثل مردهای خواهد بود، در حالی که فردی که با حقیقت ارتباط دارد، زنده و پاینده است.
آنکه «حی لایموت» آمد حق است
زیستن با حق حیات مطلق است
هوش مصنوعی: آنکه همیشه زندگی میکند و هیچگاه نمیمیرد، حقیقت است و زندگی همراه با حقیقت، زندگی واقعی و بیپایان است.
هر که بی حق زیست جز مردار نیست
گرچه کس در ماتم او زار نیست»
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون حق زندگی کند، مثل یک مرده است؛ حتی اگر هیچکس برای او در غم و اندوه نباشد.
برخور از قرآن اگر خواهی ثبات
در ضمیرش دیده ام آب حیات
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در دل خود ثبات و آرامش بیابی، باید از قرآن الهام بگیری که در آن، مانند آب حیات، زندگی و تازگی نهفته است.
می دهد ما را پیام «لاتخف»
می رساند بر مقام لاتخف
هوش مصنوعی: پیامی را به ما میدهد که نترسید و این پیام ما را به مرتبهای از آرامش و اطمینان میبرد که خوفی از چیزها نداریم.
قوت سلطان و میر از لااله
هیبت مرد فقیر از لااله
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی پادشاه و فرمانروا از یک منبع الهی است و در عین حال، شکوه و عظمت مرد فقیر نیز ریشه در همان منبع دارد.
تا دو تیغ لا و الا داشتیم
ماسوی الله را نشان نگذاشتیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که دو حقیقت «لا» و «الا» را درک کردیم، هیچ نشانهای از غیر خدا نداریم.
خاوران از شعلهٔ من روشن است
ای خنک مردی که در عصر من است
هوش مصنوعی: شرق زمین به روشنی آتش من روشن شده است. چه خوب است تو که در این زمان زندگی میکنی!
از تب و تابم نصیب خود بگیر
بعد ازین ناید چو من مرد فقیر
هوش مصنوعی: از هیجان و شوری که من دارم استفاده کن، چون بعد از این دیگر کسی مانند من که بیچیز و نیازمند باشد نخواهد بود.
گوهر دریای قرآن سفته ام
شرح رمز «صبغة الله» گفته ام
هوش مصنوعی: من، گرانبهای معانی قرآن را در اینجا ارائه کردهام و توضیحاتی درباره راز «صبغة الله» دادهام.
با مسلمانان غمی بخشیده ام
کهنه شاخی را نمی بخشیده ام
هوش مصنوعی: من به مسلمانان غمی را واگذار کردهام که حتی از گذشتن از یک شاخهی کهنه هم برایم آسان نبوده است.
عشق من از زندگی دارد سراغ
عقل از صهبای من روشن ایاغ
هوش مصنوعی: عشق من از زندگی نشأت میگیرد، اما عقل به کمک شراب من میآید و روشنی میبخشد.
نکته های خاطر افروزی که گفت؟
با مسلمان حرف پرسوزی که گفت؟
هوش مصنوعی: شخصی نکات مهم و دلنشینی را بیان کرده است که توجه را جلب میکند. همچنین او با زبانی عاطفی و تاثیرگذار درباره مسائل روحانی و معنوی صحبت کرده است.
همچو نی نالیدم اندر کوه و دشت
تا مقام خویش بر من فاش گشت
هوش مصنوعی: مانند نی در کوه و دشت ناله و زاری کردم تا حقیقت و مقام خود را برایم آشکار کرد.
حرف شوق آموختم وا سوختم
آتش افسرده باز افروختم
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق را یاد گرفتم و با اینکه آتش درونم خاموش شده بود، دوباره آن را روشن کردم.
با من آه صبحگاهی داده اند
سطوت کوهی به کاهی داده اند
هوش مصنوعی: به من قویترین احساسات را هدیه دادهاند، در حالی که برای دیگران چیزهای ناچیزی باقی گذاشتهاند.
دارم اندر سینه نور لااله
در شراب من سرور لااله
هوش مصنوعی: در دل من نور توحید وجود دارد و در جام من شادی و سرور نهفته است.
فکر من گردون مسیر از فیض اوست
جوی ساحل ناپذیر از فیض اوست
هوش مصنوعی: اندیشه من مانند یک دایره در حال گردش است که به لطف او ادامه دارد و جریان بیپایان زندگی مانند یک رود است که از برکت او جاری است.
پس بگیر از باده من یک دو جام
تا درخشی مثل تیغ بی نیام
هوش مصنوعی: یک یا دو جام از شراب مرا بگیر تا مانند تیغی بینیام درخشان و روشن شوی.