گنجور

بخش ۶۲ - خطاب به جاوید

سخنی به نژاد نو
این سخن آراستن بیحاصل است
بر نیاید آنچه در قعر دل است
گرچه من صد نکته گفتم بی حجاب
نکته ئی دارم که ناید در کتاب
گر بگویم می شود پیچیده تر
حرف و صوت او را کند پوشیده تر
سوز او را از نگاه من بگیر
یا ز آه صبحگاه من بگیر
مادرت درس نخستین با تو داد
غنچهٔ تو از نسیم او گشاد
از نسیم او ترا این رنگ و بوست
ای متاع ما بهای تو ازوست
دولت جاوید ازو اندوختی
از لب او لااله آموختی
ای پسر ذوق نگه از من بگیر
سوختن در لااله از من بگیر
لااله گوئی بگو از روی جان
تا ز اندام تو آید بوی جان
مهر و مه گردد ز سوز لااله
دیده ام این سوز را در کوه و که
این دو حرف لااله گفتار نیست
لااله جز تیغ بی زنهار نیست
زیستن با سوز او قهاری است
لااله ضرب است و ضرب کاری است
مؤمن و پیش کسان بستن نطاق
مؤمن و غداری و فقر و نفاق
با پشیزی دین و ملت را فروخت
هم متاع خانه و هم خانه سوخت
لااله اندر نمازش بود و نیست
نازها اندر نیازش بود و نیست
نور در صوم و صلوت او نماند
جلوه ئی در کائنات او نماند
آنکه بود الله او را ساز و برگ
فتنهٔ او حب مال و ترس مرگ
رفت ازو آن مستی و ذوق و سرور
دین او اندر کتاب و او بگور
صحبتش با عصر حاضر در گرفت
حرف دین را از دو «پیغمبر» گرفت
آن ز ایران بود و این هندی نژاد
آن ز حج بیگانه و این از جهاد
تا جهاد و حج نماند از واجبات
رفت جان از پیکر صوم و صلوت
روح چون رفت از صلوت و از صیام
فرد ناهموار و ملت بی نظام
سینه ها از گرمی قرآن تهی
از چنین مردان چه امید بهی
از خودی مرد مسلمان در گذشت
ای خضر دستی که آب از سر گذشت
سجده ئی کزوی زمین لرزیده است
بر مرادش مهر و مه گردیده است
ق
سنگ اگر گیرد نشان آن سجود
در هوا آشفته گردد همچو دود
این زمان جز سر بزیری هیچ نیست
اندر و جز ضعف پیری هیچ نیست
آن شکوه ربی الاعلی کجاست
این گناه اوست یا تقصیر ماست
هر کسی بر جادهٔ خود تند رو
ناقهٔ ما بی زمام و هرزه دو
صاحب قرآن و بی ذوق طلب؟
العجب ثم العجب ثم العجب!
گر خدا سازد ترا صاحب نظر
روزگاری را که می آید نگر
عقلها بیباک و دلها بی گداز
چشمها بی شرم و غرق اندر مجاز
علم و فن دین و سیاست ، عقل و دل
زوج زوج اندر طواف آب و گل
آسیا آن مرز و بوم آفتاب
غیر بین از خویشتن اندر حجاب
قلب او بی واردات نو بنو
حاصلش را کس نگیرد باد و جو
روزگارش اندرین دیرینه دیر
ساکن و یخ بسته و بی ذوق سیر
صید ملایان و نخچیر ملوک
آهوی اندیشه او لنگ و لوک
عقل و دین و دانش و ناموس و ننگ
بسته فتراک لردان فرنگ
تاختم بر عالم افکار او
بر دریدم پردهٔ اسرار او
در میان سینه دل خون کرده ام
تا جهانش را دگرگون کرده ام
من بطبع عصر خود گفتم دو حرف
کرده ام بحرین را اندر دو ظرف
حرف پیچاپیچ و حرف نیش دار
تا کنم عقل و دل مردان شکار
حرف ته داری باند از فرنگ
نالهٔ مستانه ئی از تار چنگ
اصل این از ذکر و اصل آن ز فکر
ای تو بادا وارث این فکر و ذکر
آب جویم از دو بحر اصل من است
فصل من فصل است و هم وصل من است
تا مزاج عصر من دیگر فتاد
طبع من هنگامهٔ دیگر نهاد
نوجوانان تشنه لب خالی ایاغ
شسته رو تاریک جان روشن دماغ
کم نگاه و بی یقین و نا امید
چشم شان اندر جهان چیزی ندید
ناکسان منکر ز خود مؤمن به غیر
خشت بند از خاکشان معمار دیر
مکتب از مقصود خویش آگاه نیست
تا بجذب اندرونش راه نیست
نور فطرت راز جانها پاک شست
یک گل رعنا ز شاخ او نرست
خشت را معمار ما کج می نهد
خوی بط با بچهٔ شاهین دهد
علم تا سوزی نگیرد از حیات
دل نگیرد لذتی از واردات
علم جز شرح مقامات تو نیست
علم جز تفسیر آیات تو نیست
سوختن میباید اندر نار حس
تا بدانی نقرهٔ خود را ز مس
علم حق اول حواس آخر حضور
آخر او می نگنجد در شعور
صد کتاب آموزی از اهل هنر
خوشتر آن درسی که گیری از نظر
هر کسی زان می که ریزد از نظر
مست می گردد بانداز دگر
از دم باد سحر میرد چراغ
لاله زان باد سحر ، می در ایاغ
کم خور و کم خواب و کم گفتار باش
گرد خود گردنده چون پرگار باش
منکر حق نزد ملا کافر است
منکر خود نزد من کافر تر است
آن به انکار وجود آمد «عجول،
این «عجول» و هم «ظلوم» و هم «جهول»
شیوهٔ اخلاص را محکم بگیر
پاک شو از خوف سلطان و امیر
عدل در قهر و رضا از کف مده
قصد در فقر و غنا از کف مده
حکم دشوار است تأویلی مجو
جز به قلب خویش قندیلی مجو
حفظ جانها ذکر و فکر بی حساب
حفظ تنها ضبط نفس اندر شباب
حاکمی در عالم بالا و پست
جز به حفظ جان و تن ناید بدست
لذت سیر است مقصود سفر
گر نگه بر آشیان داری مپر
ماه گردد تا شود صاحب مقام
سیر آدم را مقام آمد حرام
زندگی جز لذت پرواز نیست
آشیان با فطرت او ساز نیست
رزق زاغ و کرکس اندر خاک گور
رزق بازان در سواد ماه و هور
سر دین صدق مقال اکل حلال
خلوت و جلوت تماشای جمال
در ره دین سخت چون الماس زی
دل بحق بر بند و بی وسواس زی
سری از اسرار دین بر گویمت
داستانی از مظفر گویمت
اندر اخلاص عمل فرد فرید
پادشاهی با مقام با یزید
پیش او اسبی چو فرزندان عزیز
سخت کوش چون صاحب خود در ستیز
سبزه رنگی از نجیبان عرب
باوفا ، بی عیب ، پاک اندر نسب
مرد مؤمن را عزیز ای نکته رس
چیست جز قرآن و شمشیر و فرس
من چه گویم وصف آن خیر الجیاد
کوه و روی آبها رفتی چو باد
روز هیجا از نظر آماده تر
تند بادی طایف کوه و کمر
در تک او فتنه های رستخیز
سنگ از ضرب سم او ریز ریز
روزی آن حیوان چو انسان ارجمند
گشت از درد شکم زار و نژند
کرد بیطاری علاجش از شراب
اسب شه را وارهاند از پیچ و تاب
شاه حق بین دیگر آن یکران نخواست
شرع تقوی از طریق ما جداست
ای ترا بخشد خدا قلب و جگر
طاعت مرد مسلمانی نگر
دین سراپا سوختن اندر طلب
انتهایش عشق و آغازش ادب
آبروی گل ز رنگ و بوی اوست
بی ادب ، بی رنگ و بو ، بی آبروست
نوجوانی را چو بینم بی ادب
روز من تاریک می گردد چو شب
تاب و تب در سینه افزاید مرا
یاد عهد مصطفی آید مرا
از زمان خود پشیمان میشوم
در قرون رفته پنهان میشوم
ستر زن یا زوج یا خاک لحد
ستر مردان حفظ خویش از یار بد
حرف بد را بر لب آوردن خطاست
کافر و مؤمن همه خلق خداست
آدمیت ، احترام آدمی
با خبر شو از مقام آدمی
آدمی از ربط و ضبط تن به تن
بر طریق دوستی گامی بزن
بندهٔ عشق از خدا گیرد طریق
می شود بر کافر و مؤمن شفیق
کفر و دین را گیر در پهنای دل
دل اگر بگریزد از دل وای دل
گرچه دل زندانی آب و گل است
اینهمه آفاق آفاق دل است
گرچه باشی از خداوندان ده
فقر را از کف مده از کف مده
سوز او خوابیده در جان تو هست
این کهن می از نیاگان تو هست
در جهان جز درد دل سامان مخواه
نعمت از حق خواه و از سلطان مخواه
ای بسا مرد حق اندیش و بصیر
می شود از کثرت نعمت ضریر
کثرت نعمت گداز از دل برد
ناز می آرد نیاز از دل برد
سالها اندر جهان گردیده ام
نم به چشم منعمان کم دیده ام
من فدای آنکه درویشانه زیست
وای آنکو از خدا بیگانه زیست
در مسلمانان مجو آن ذوق و شوق
آن یقین آن رنگ و بو آن ذوق و شوق
عالمان از علم قرآن بی نیاز
صوفیان درنده گرگ و مو دراز
گرچه اندر خانقاهان های و هوست
کو جوانمردی که صهبا در کدوست
هم مسلمانان افرنگی مآب
چشمهٔ کوثر بجویند از سراب
بی خبر از سر دین اند این همه
اهل کین اند اهل کین اند این همه
خیر و خوبی بر خواص آمد حرام
دیده ام صدق و صفا را در عوام
اهل دین را باز دان از اهل کین
هم نشین حق بجو با او نشین
کرکسان را رسم و آئین دیگر است
سطوت پرواز شاهین دیگرست
مرد حق از آسمان افتد چو برق
هیزم او شهر و دشت غرب و شرق
ما هنوز اندر ظلام کائنات
او شریک اهتمام کائنات
او کلیم و او مسیح و او خلیل
او محمد او کتاب او جبرئیل
آفتاب کائنات اهل دل
از شعاع او حیات اهل دل
اول اندر نار خود سوزد ترا
باز سلطانی بیاموزد ترا
ما همه با سوز او صاحبدلیم
ورنه نقش باطل آب و گلیم
ترسم این عصری که تو زادی درآن
در بدن غرق است و کم داند ز جان
چون بدن از قحط جان ارزان شود
مرد حق در خویشتن پنهان شود
در نیابد جستجو آن مرد را
گرچه بیند روبرو آن مرد را
تو مگر ذوق طلب از کف مده
گرچه در کار تو افتد صد گره
گر نیابی صحبت مرد خبیر
از اب وجد آنچه من دارم بگیر
پیر رومی را رفیق راه ساز
تا خدا بخشد ترا سوز و گداز
زانکه رومی مغز را داند ز پوست
پای او محکم فتد در کوی دوست
شرح او کردند و او را کس ندید
معنی او چون غزال از ما رمید
رقص تن از حرف او آموختند
چشم را از رقص جان بر دوختند
رقص تن در گردش آرد خاک را
رقص جان برهم زند افلاک را
علم و حکم از رقص جان آید بدست
هم زمین هم آسمان آید بدست
فرد ازوی صاحب جذب کلیم
ملت ازوی وارث ملک عظیم
رقص جان آموختن کاری بود
غیر حق را سوختن کاری بود
تا ز نار حرص و غم سوزد جگر
جان برقص اندر نیاید ای پسر
ضعف ایمانست و دلگیریست غم
نوجوانا «نیمه پیری است غم»
می شناسی حرص «فقر حاضر» است
من غلام آنکه بر خود قاهر است
ای مرا تسکین جان ناشکیب
تو اگر از رقص جان گیری نصیب
سر دین مصطفی گویم ترا
هم به قبر اندر دعا گویم ترا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخنی به نژاد نو
هوش مصنوعی: سخن‌هایی برای نسل جدید.
این سخن آراستن بیحاصل است
بر نیاید آنچه در قعر دل است
هوش مصنوعی: این صحبت کردن و زیبا و دلنشین کردن کلمات بی‌فایده است، زیرا آنچه در عمق دل نهفته است، به آسانی بیرون نمی‌آید.
گرچه من صد نکته گفتم بی حجاب
نکته ئی دارم که ناید در کتاب
هوش مصنوعی: هرچند من نکات زیادی را بدون پرده بیان کرده‌ام، اما نکته‌ای دارم که نمی‌توان آن را در کتابی نوشت.
گر بگویم می شود پیچیده تر
حرف و صوت او را کند پوشیده تر
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بگویم، سخن و صدای او را پیچیده‌تر و پرده‌پوش‌تر می‌کند.
سوز او را از نگاه من بگیر
یا ز آه صبحگاه من بگیر
هوش مصنوعی: این جمله به احساس درد و رنج عمیق یک فرد اشاره دارد. شخص می‌خواهد که دلسوزی یا توجه معشوق را از چشمانش بگیرد یا از ناله و آهی که در صبح سر می‌زند. به طور کلی، این عبارت نشان‌دهنده ناامیدی و تمنای عشق است.
مادرت درس نخستین با تو داد
غنچهٔ تو از نسیم او گشاد
هوش مصنوعی: مادرت به تو اولین آموزش را داد و به واسطهٔ محبت و لطافت او، شخصیت و وجود تو به آرامی شکوفا شد.
از نسیم او ترا این رنگ و بوست
ای متاع ما بهای تو ازوست
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که زیبایی و عطر تو به خاطر وجود اوست، و ارزش تو نیز به او وابسته است.
دولت جاوید ازو اندوختی
از لب او لااله آموختی
هوش مصنوعی: از او توفیق و نعمت ابدی به دست آوردی و از سخنانش به یادگیری آموزه‌های توحیدی و معنوی پرداختی.
ای پسر ذوق نگه از من بگیر
سوختن در لااله از من بگیر
هوش مصنوعی: ای پسر! لذت نگاه کردن به من را ببر و درد و رنج ناشی از بی‌پناهی را از من بگیر.
لااله گوئی بگو از روی جان
تا ز اندام تو آید بوی جان
هوش مصنوعی: با گفتن «لااله» (یعنی هیچ خدایی نیست) از عمق جان خود، باعث می‌شوی که بوی حیات و زندگی از وجودت به مشام برسد.
مهر و مه گردد ز سوز لااله
دیده ام این سوز را در کوه و که
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، دل من به شدت می‌سوزد و این سوزش را در کوه‌ها و بیابان‌ها احساس کرده‌ام.
این دو حرف لااله گفتار نیست
لااله جز تیغ بی زنهار نیست
هوش مصنوعی: این دو کلمه "لا اله" تنها یک بیان نیستند، و بیانگر این هستند که هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد و این گفته به مانند تیری است که بدون هیچ گونه احتیاطی پرتاب می‌شود.
زیستن با سوز او قهاری است
لااله ضرب است و ضرب کاری است
هوش مصنوعی: زیستن با احساسات عمیق و سوزناک او بسیار سخت و دشوار است. وجود چنین حالاتی باعث می‌شود که زندگی با چالش‌هایی همراه باشد که نمی‌توان به آسانی بر آن‌ها غلبه کرد و هر ضربه‌ای که به دل می‌زند، نشان‌دهندهٔ عمق آن درد است.
مؤمن و پیش کسان بستن نطاق
مؤمن و غداری و فقر و نفاق
هوش مصنوعی: مؤمن در جمع دیگران خود را محدود نمی‌کند و به زندگی‌اش ادامه می‌دهد، اما خیانت، فقر و نفاق از ویژگی‌هایی هستند که باعث زوال شخصیت انسان می‌شوند.
با پشیزی دین و ملت را فروخت
هم متاع خانه و هم خانه سوخت
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر یک چیز بی‌ارزش، دین و مذهب خود را به فراموشی سپرد، به خاطر این خیانت، هم دارایی‌اش را از دست داد و هم متوجه شد که همه چیز را خراب کرده است.
لااله اندر نمازش بود و نیست
نازها اندر نیازش بود و نیست
هوش مصنوعی: در نماز او تنها خدا وجود دارد و هیچ چیز دیگری در آنجا نیست. در حال نیاز و درخواست از خدا نیز هیچ ناز و عشوه‌ای وجود ندارد.
نور در صوم و صلوت او نماند
جلوه ئی در کائنات او نماند
هوش مصنوعی: در عبادت و نیایش او، دیگر نوری باقی نمانده و هیچ جلوه‌ای از وجود او در کائنات دیده نمی‌شود.
آنکه بود الله او را ساز و برگ
فتنهٔ او حب مال و ترس مرگ
هوش مصنوعی: کسی که محبت به مال و ترس از مرگ بر او غلبه دارد، همان کسی است که خداوند او را برای فتنۀ دنیا آماده کرده است.
رفت ازو آن مستی و ذوق و سرور
دین او اندر کتاب و او بگور
هوش مصنوعی: او از مستی و شوق و شادی دور شده و حالا دین و ایمانش را فقط در کتاب‌ها می‌بیند و در عزلت و خاموشی سکنی گزیده است.
صحبتش با عصر حاضر در گرفت
حرف دین را از دو «پیغمبر» گرفت
هوش مصنوعی: گفت و گوهای او با زمانه کنونی، سخن دین را از دو پیامبر دریافت کرد.
آن ز ایران بود و این هندی نژاد
آن ز حج بیگانه و این از جهاد
هوش مصنوعی: یکی از آنها از ایران می‌آید و دیگری از هند است. یکی به خاطر سفر حج در راه آمده و دیگری به خاطر جهاد و تلاش در میدان جنگ.
تا جهاد و حج نماند از واجبات
رفت جان از پیکر صوم و صلوت
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهاد و حج از واجبات دور نمانند، روح از جسم عبادت‌هایی چون روزه و نماز جدا می‌شود.
روح چون رفت از صلوت و از صیام
فرد ناهموار و ملت بی نظام
هوش مصنوعی: زمانی که روح از عبادت و روزه خارج شود، فرد به سمت ناهمواری و جامعه به سمت بی‌نظمی می‌رود.
سینه ها از گرمی قرآن تهی
از چنین مردان چه امید بهی
هوش مصنوعی: سینه‌ها به خاطر گرمای قرآن خالی از حضور چنین مردانی هستند، پس به چه امیدی می‌توان به آینده‌ای روشن نگاه کرد؟
از خودی مرد مسلمان در گذشت
ای خضر دستی که آب از سر گذشت
هوش مصنوعی: مرد مسلمان از خودگذشتگی نشان داد، مانند خضر که از مشکلات عبور کرد و بر سختی‌ها غلبه کرد.
سجده ئی کزوی زمین لرزیده است
بر مرادش مهر و مه گردیده است
هوش مصنوعی: سجده‌ای که به خاطر آن زمین لرزیده، باعث شده است که خورشید و ماه به خواسته‌اش تابیده و درخشان شوند.
ق
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که انسان در زندگی با چالش‌ها و مشکلاتی روبه‌رو می‌شود، اما باید با ایمان و امید به جلو پیش برود و هرگز تسلیم نشود. در واقع، زندگی پر از آزمون‌هاست و ما باید قدرت و اراده‌امان را حفظ کنیم تا بتوانیم از پس آن‌ها برآییم.
سنگ اگر گیرد نشان آن سجود
در هوا آشفته گردد همچو دود
هوش مصنوعی: اگر سنگی نشانه‌ای از سجده پیدا کند، حتی در آسمان هم که نا آرام است، مانند دود به هم می‌ریزد.
این زمان جز سر بزیری هیچ نیست
اندر و جز ضعف پیری هیچ نیست
هوش مصنوعی: این زمان جز به افتادن سر و عاری از هر چیز دیگری نیست و جز ضعف و ناتوانی پیری چیزی باقی نمانده است.
آن شکوه ربی الاعلی کجاست
این گناه اوست یا تقصیر ماست
هوش مصنوعی: جایگاه عظمت و بزرگی خدا کجاست؟ آیا این ناامیدی و گناه از جانب خود اوست یا از ما ناشی می‌شود؟
هر کسی بر جادهٔ خود تند رو
ناقهٔ ما بی زمام و هرزه دو
هوش مصنوعی: هرکسی بر مسیر خود به سرعت حرکت می‌کند، در حالی که شتر بی‌کوچ و سرگردان ما به جلو می‌رود.
صاحب قرآن و بی ذوق طلب؟
العجب ثم العجب ثم العجب!
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی که قرآن را در دست دارد، بی‌توجه و بی‌احساس باشد؟ این واقعا شگفت‌انگیز و غیرقابل باور است!
گر خدا سازد ترا صاحب نظر
روزگاری را که می آید نگر
هوش مصنوعی: اگر خداوند تو را صاحب بینش کند، به آینده‌ای که پیش روست توجه کن.
عقلها بیباک و دلها بی گداز
چشمها بی شرم و غرق اندر مجاز
هوش مصنوعی: در این زمان، عقل‌ها بی‌پروا و شجاع شده‌اند، دل‌ها هیچ احساس لطافتی ندارند، و نگاه‌ها بدون شرم و وقار، در دنیای فریب و خیالات غرق شده‌اند.
علم و فن دین و سیاست ، عقل و دل
زوج زوج اندر طواف آب و گل
هوش مصنوعی: دانش و هنر در زمینه دین و سیاست، عقل و احساس در کنار هم در حال گردش در دنیای مادی و جسمانی هستند.
آسیا آن مرز و بوم آفتاب
غیر بین از خویشتن اندر حجاب
هوش مصنوعی: آسیا، سرزمین و دیاری است که خورشید در آن خود را از دیده‌ها پنهان کرده است.
قلب او بی واردات نو بنو
حاصلش را کس نگیرد باد و جو
هوش مصنوعی: قلب او از هر گونه اثرات خارجی خالی است و هیچ کس نمی‌تواند از دستاوردهای او بهره‌برداری کند.
روزگارش اندرین دیرینه دیر
ساکن و یخ بسته و بی ذوق سیر
هوش مصنوعی: زمانه در این روزگار قدیمی به صورت ثابت و بی‌حرکت مانده است و همچون یخ سرد و بی‌احساس است.
صید ملایان و نخچیر ملوک
آهوی اندیشه او لنگ و لوک
هوش مصنوعی: ملایان شکارچیان و پادشاهان، آهوی اندیشه او در حال بی‌حرکتی و ناتوانی است.
عقل و دین و دانش و ناموس و ننگ
بسته فتراک لردان فرنگ
هوش مصنوعی: عقل، دین، دانش، حرمت و عزت به دست افرادی از سرزمین‌های غربی به انزوا رفته‌اند یا مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند.
تاختم بر عالم افکار او
بر دریدم پردهٔ اسرار او
هوش مصنوعی: من بر افکار او تأثیر گذاشتم و پرده‌ی اسرار او را شکافتم.
در میان سینه دل خون کرده ام
تا جهانش را دگرگون کرده ام
هوش مصنوعی: در دل خود زخم‌هایی دارم که به خاطر آنها حالم دگرگون شده است و احساساتم دچار تغییر و تحول شده‌اند.
من بطبع عصر خود گفتم دو حرف
کرده ام بحرین را اندر دو ظرف
هوش مصنوعی: من طبق زمانه خودم دو نکته را بیان کرده‌ام و به این ترتیب، دو واقعیت را در دو دیدگاه مختلف مطرح کرده‌ام.
حرف پیچاپیچ و حرف نیش دار
تا کنم عقل و دل مردان شکار
هوش مصنوعی: با کلامی پیچیده و تند، قصد دارم عقل و دل مردان را به چالش بکشم و آن‌ها را به دام بیندازم.
حرف ته داری باند از فرنگ
نالهٔ مستانه ئی از تار چنگ
هوش مصنوعی: برای تو پیامی از دنیای دور دارم، صدای دلنشینی که از تار چنگ برمی‌خیزد و نشان‌دهنده‌ای از حال و هوای شاد و پرشور است.
اصل این از ذکر و اصل آن ز فکر
ای تو بادا وارث این فکر و ذکر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ریشه و اساس هر چیزی از یاد و ذکر الهی است و همچنین فکر و اندیشه درست. ای کسی که در این مسیر قرار داری، امیدوارم وارث این اندیشه و ذکر باشی.
آب جویم از دو بحر اصل من است
فصل من فصل است و هم وصل من است
هوش مصنوعی: من از دو منبع بزرگ سرچشمه می‌گیرم و وجودم به آن‌ها وابسته است؛ فصل زندگی‌ام همزمان با فصل وصل و ارتباط من با آن‌هاست.
تا مزاج عصر من دیگر فتاد
طبع من هنگامهٔ دیگر نهاد
هوش مصنوعی: وقتی حال و هوای زمانه من تغییر کند، طبیعت من هم به حالت و حالتی جدید تمایل پیدا می‌کند.
نوجوانان تشنه لب خالی ایاغ
شسته رو تاریک جان روشن دماغ
هوش مصنوعی: نوجوانان با لب تشنه و بی‌آب، در حالی که چهره‌شان شسته و رو به تاریکی است اما جانشان روشن و سرشار از امید و نشاط است.
کم نگاه و بی یقین و نا امید
چشم شان اندر جهان چیزی ندید
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که افرادی که کم نگاه می‌کنند و با بی‌اعتمادی و ناامیدی به دنیا می‌نگرند، در واقع هیچ چیز ارزشمندی را در زندگی نمی‌بینند. آنها به خاطر نگرش منفی و عدم اطمینان، توانایی مشاهده زیبایی‌ها و فرصت‌ها را از دست می‌دهند.
ناکسان منکر ز خود مؤمن به غیر
خشت بند از خاکشان معمار دیر
هوش مصنوعی: افراد بی‌خبر و نادان، با انکار و بی‌توجهی به خود، به دیگران ایمان دارند و از خاک وجود خود، به دیگران سازنده و معمار می‌شوند.
مکتب از مقصود خویش آگاه نیست
تا بجذب اندرونش راه نیست
هوش مصنوعی: مدرسه و آموزشگاه از هدف اصلی خود بی‌خبرند، بنابراین نمی‌توانند به درون خود جاذبه‌ای ایجاد کنند.
نور فطرت راز جانها پاک شست
یک گل رعنا ز شاخ او نرست
هوش مصنوعی: نور ذاتی و طبیعی انسان‌ها جان‌ها را پاک و روشن می‌کند، اما از این حقیقت نمی‌توان گلی زیبا و تازه را از شاخه‌اش به وجود آورد.
خشت را معمار ما کج می نهد
خوی بط با بچهٔ شاهین دهد
هوش مصنوعی: معمار به‌طور ناقص و کج، آجرها را می‌گذارد و در نتیجه، نتیجه کار خوب نخواهد بود. به‌همین خاطر، اگر یک مادر به بچه‌اش آموزش درستی ندهد، این فرزند هم در زندگی‌اش به درستی رفتار نمی‌کند.
علم تا سوزی نگیرد از حیات
دل نگیرد لذتی از واردات
هوش مصنوعی: علم تا زمانی برای دل ثمربخش نیست که احساسات و تجربیات عمیق زندگی را تجربه نکرده باشد. به عبارتی، دانش بدون تجربه‌های واقعی و احساساتی که انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نمی‌تواند رضایت و لذت کافی را به او بدهد.
علم جز شرح مقامات تو نیست
علم جز تفسیر آیات تو نیست
هوش مصنوعی: علم تنها توضیح‌دهنده مقام‌های توست و هیچ چیز دیگری نیست. همچنین، علم نمی‌تواند جز تفسیر آیات تو باشد.
سوختن میباید اندر نار حس
تا بدانی نقرهٔ خود را ز مس
هوش مصنوعی: برای آنکه بفهمی ارزش واقعی خود را، باید درد و رنج را تجربه کنی؛ مانند نقره‌ای که در آتش می‌سوزد تا از مس کاملاً متمایز شود.
علم حق اول حواس آخر حضور
آخر او می نگنجد در شعور
هوش مصنوعی: علم واقعی نخستین حسی است که به وجود می‌آید و آخرین حضوری است که درک می‌شود؛ این علم به قدری عمیق و وسیع است که نمی‌تواند در شناخت محدود ما جا بگیرد.
صد کتاب آموزی از اهل هنر
خوشتر آن درسی که گیری از نظر
هوش مصنوعی: صدها کتاب می‌خوانی از افراد با هنر، اما ارزشمندتر آن درسی است که از نگاه و تجربه خود می‌گیری.
هر کسی زان می که ریزد از نظر
مست می گردد بانداز دگر
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن می‌نوشد که از چشم و نظر دور است، دچار حالت مستی می‌شود و به حالت دیگری می‌رود.
از دم باد سحر میرد چراغ
لاله زان باد سحر ، می در ایاغ
هوش مصنوعی: با وزش نسیم صبحگاهی، چراغ گل لاله خاموش می‌شود. از آن نسیم، شراب نیز در دل و جان ریشه می‌زند.
کم خور و کم خواب و کم گفتار باش
گرد خود گردنده چون پرگار باش
هوش مصنوعی: کمی بخور، کم خواب باش و کمتر صحبت کن. مانند پرگار که دور خود می‌چرخد، تو هم به دور خود بچرخ.
منکر حق نزد ملا کافر است
منکر خود نزد من کافر تر است
هوش مصنوعی: کسی که واقعیت حق را منکر شود، نزد عالمان دین کافر به حساب می‌آید، اما کسی که خودش را نیز انکار کند، نزد من به مراتب کافرتر است.
آن به انکار وجود آمد «عجول،
این «عجول» و هم «ظلوم» و هم «جهول»
هوش مصنوعی: این شخص به سرعت و برخلاف واقعیت، وجود خود را انکار کرد. او هم ستمگر است و هم نادان.
شیوهٔ اخلاص را محکم بگیر
پاک شو از خوف سلطان و امیر
هوش مصنوعی: روش راستین و خالص را به خوبی در دست بگیر و از ترس قدرت و مقام دیگران خود را پاکسازی کن.
عدل در قهر و رضا از کف مده
قصد در فقر و غنا از کف مده
هوش مصنوعی: در هر حالتی که قادر به حفظ عدالت هستی، چه در زمان خشم و چه در زمان رضایت، نباید آن را از دست بدهی. همچنین، در زندگی، چه در وضعیت فقر و چه در ثروت، باید تلاش کنی که خودت را تحت تأثیر قرار ندهی و اصول را حفظ کنی.
حکم دشوار است تأویلی مجو
جز به قلب خویش قندیلی مجو
هوش مصنوعی: تفسیر و برداشت پیچیده‌ای از مسائل نکن و به دنبال دلایل غیر معقول نباش، بلکه برای درک بهتر به احساسات و درون خود مراجعه کن.
حفظ جانها ذکر و فکر بی حساب
حفظ تنها ضبط نفس اندر شباب
هوش مصنوعی: حفظ جان‌ها در گرو ذکر و اندیشه‌ی پی‌درپی است. نگهداری از نفس و کنترل آن در جوانی اهمیت زیادی دارد.
حاکمی در عالم بالا و پست
جز به حفظ جان و تن ناید بدست
هوش مصنوعی: هیچ حاکمی در این جهان، چه در جایی بلند مرتبه و چه در جایی پایین، نمی‌تواند به جز برای حفظ جان و بدن خود کاری کند.
لذت سیر است مقصود سفر
گر نگه بر آشیان داری مپر
هوش مصنوعی: لذت سفر در گشت و گذار است، اگر به خانه و آرامش خود توجه کنی، از این لذت بهره‌مند نخواهی شد.
ماه گردد تا شود صاحب مقام
سیر آدم را مقام آمد حرام
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به مقام و منزلت بالا می‌رسد و به فکر خودستایی می‌افتد، در حقیقت از سیر و سلوک حقیقی و معنوی دور می‌شود و این روند برای او نامطلوب است.
زندگی جز لذت پرواز نیست
آشیان با فطرت او ساز نیست
هوش مصنوعی: زندگی فقط در لذت پرواز و آزادی معنا دارد و زندگی در قید و بند نمی‌تواند با ذات انسان هماهنگ باشد.
رزق زاغ و کرکس اندر خاک گور
رزق بازان در سواد ماه و هور
هوش مصنوعی: غذا و روزی زاغ و کرکس در خاک گور است، اما روزی پرندگان شکاری در آسمان و در نور ماه و ستاره‌ها دیده می‌شود.
سر دین صدق مقال اکل حلال
خلوت و جلوت تماشای جمال
هوش مصنوعی: موضوع اصلی این بیت به اهمیت صداقت و روحیه درست در رفتار اشاره دارد. در هر حالتی، چه در خلوت و چه در جمع، لزوم رعایت اصول اخلاقی و حلال بودن دستاوردهای زندگی مد نظر است. زیبایی و جذابیت زندگی در پیروی از راستگویی و کسب و کار حلال دیده می‌شود.
در ره دین سخت چون الماس زی
دل بحق بر بند و بی وسواس زی
هوش مصنوعی: در مسیر دین باید محکم و استوار مانند الماس باشی و با تمام وجود به حق پایبند بمانی و بدون تردید و دغدغه عمل کنی.
سری از اسرار دین بر گویمت
داستانی از مظفر گویمت
هوش مصنوعی: من داستانی از مظفر برایت نقل می‌کنم و هم‌زمان برخی از اسرار دین را برایت بازگو می‌کنم.
اندر اخلاص عمل فرد فرید
پادشاهی با مقام با یزید
هوش مصنوعی: در بین کسانی که در عمل خود صادق و خالص هستند، فردی است که با وجود مقام و ثروت، همچون یزید در تاریخ شناخته می‌شود.
پیش او اسبی چو فرزندان عزیز
سخت کوش چون صاحب خود در ستیز
هوش مصنوعی: در برابر او نیزه‌ای وجود دارد که مانند فرزندان ارزشمندش، به سختی و تلاش به مبارزه می‌پردازد.
سبزه رنگی از نجیبان عرب
باوفا ، بی عیب ، پاک اندر نسب
هوش مصنوعی: سبزه‌ای که از نژاد اعراب باوفا و شریف به دست آمده، بی‌عیب و پاک است و نشان‌دهنده اصالت و نجابت آن‌هاست.
مرد مؤمن را عزیز ای نکته رس
چیست جز قرآن و شمشیر و فرس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش و مقام یک مرد مؤمن تنها به دلایل مادی نیست، بلکه اساس آن بر دو چیز است: قرآن، که نشانه علم و ایمان اوست، و شمشیر و اسب، که نشانگر قدرت و شجاعت او در میدان نبرد است. در حقیقت، این دو عنصر همیاری می‌کنند تا او را در زندگی عزیز و محترم سازند.
من چه گویم وصف آن خیر الجیاد
کوه و روی آبها رفتی چو باد
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم توصیف کنم آن بهترین و نیکوترین موجودی را که همچون باد بر کوه و روی آبها عبور کرده است؟
روز هیجا از نظر آماده تر
تند بادی طایف کوه و کمر
هوش مصنوعی: در روز موعود، وقتی اوضاع به شدت آماده است، بادی تند در میان کوه و دامنه‌ها وزیدن می‌گیرد.
در تک او فتنه های رستخیز
سنگ از ضرب سم او ریز ریز
هوش مصنوعی: در تنهایی او، آشوب های قیامت به وجود می‌آید و سنگ‌ها از ضربه سم او خرد می‌شوند.
روزی آن حیوان چو انسان ارجمند
گشت از درد شکم زار و نژند
هوش مصنوعی: روزی آن حیوان، که به انسان باارزش شبیه شده بود، از درد شکم به شدت ناراحت و غمگین شد.
کرد بیطاری علاجش از شراب
اسب شه را وارهاند از پیچ و تاب
هوش مصنوعی: بیطاری با نوشیدن شراب، اسب شاه را از مشکلات و پیچیدگی‌ها نجات داد.
شاه حق بین دیگر آن یکران نخواست
شرع تقوی از طریق ما جداست
هوش مصنوعی: شاه حقیقت‌نگر، دیگران را نخواست که از راه ما، تقوا و قوانین شرع جدا شوند.
ای ترا بخشد خدا قلب و جگر
طاعت مرد مسلمانی نگر
هوش مصنوعی: خداوند به تو دل و جان می‌دهد تا در راه اطاعت از او هر لحظه تلاش کنی. به مردی که مسلمان است نگاه کن و او را نمونه‌ای از این دیانت ببین.
دین سراپا سوختن اندر طلب
انتهایش عشق و آغازش ادب
هوش مصنوعی: دین تماماً در جستجوی عشق است و در این مسیر، عشق نقطه نهایی و ادب نقطه شروع آن به شمار می‌رود.
آبروی گل ز رنگ و بوی اوست
بی ادب ، بی رنگ و بو ، بی آبروست
هوش مصنوعی: آبرو و زیبایی گل به خاطر رنگ و عطرش است؛ اما اگر از این ویژگی‌ها بی‌نصیب باشد، نه تنها زیبایی ندارد بلکه هیچ ارزشی هم نخواهد داشت.
نوجوانی را چو بینم بی ادب
روز من تاریک می گردد چو شب
هوش مصنوعی: وقتی نوجوانی را می‌بینم که بی‌ادب است، احساس ناراحتی می‌کنم و روز من به تاریکی شب تبدیل می‌شود.
تاب و تب در سینه افزاید مرا
یاد عهد مصطفی آید مرا
هوش مصنوعی: حس و حال عجیبی در دل من بوجود می‌آید وقتی به یاد پیمان و عهد پیامبر اکرم می‌افتم.
از زمان خود پشیمان میشوم
در قرون رفته پنهان میشوم
هوش مصنوعی: من از زمان خود ناامید می‌شوم و در قرون گذشته ناپدید می‌شوم.
ستر زن یا زوج یا خاک لحد
ستر مردان حفظ خویش از یار بد
هوش مصنوعی: پوشش و حجاب زنان، یا همسران، یا خاک گور، همگی نمادهایی از محافظت و نگهداری هستند. مردان نیز باید از بدی‌ها و خسارت‌های ناشی از ارتباطات ناپسند محافظت کنند.
حرف بد را بر لب آوردن خطاست
کافر و مؤمن همه خلق خداست
هوش مصنوعی: گفتن حرف‌های ناپسند کار درستی نیست، زیرا همه انسان‌ها، چه مؤمن و چه کافر، از یک خالق هستند.
آدمیت ، احترام آدمی
با خبر شو از مقام آدمی
هوش مصنوعی: به ارزش و مقام انسانی پی ببر و به دیگران احترام بگذار.
آدمی از ربط و ضبط تن به تن
بر طریق دوستی گامی بزن
هوش مصنوعی: انسان باید از ارتباط و پیوند عمیق با دیگران استفاده کند و در مسیر دوستی قدم بردارد.
بندهٔ عشق از خدا گیرد طریق
می شود بر کافر و مؤمن شفیق
هوش مصنوعی: کسی که عاشق است، راه و روشش را از خداوند می‌گیرد و به همین دلیل برای هر دو گروه، افراد مؤمن و کافر، رحمت و محبت می‌افزاید.
کفر و دین را گیر در پهنای دل
دل اگر بگریزد از دل وای دل
هوش مصنوعی: اگر کفر و دین را در عمق دل خود بگنجانی، وقتی که دل از این مسائل فرار کند، وای به حال دل!
گرچه دل زندانی آب و گل است
اینهمه آفاق آفاق دل است
هوش مصنوعی: اگرچه دل در قید جسم و مادیات قرار دارد، اما همه‌ی افق‌ها و زیبایی‌های جهان در دل نهفته است.
گرچه باشی از خداوندان ده
فقر را از کف مده از کف مده
هوش مصنوعی: هرچند که تو از ثروتمندان و صاحب‌منصبان باشی، اما هرگز فقر را از دست نده و آن را از خود دور نکن.
سوز او خوابیده در جان تو هست
این کهن می از نیاگان تو هست
هوش مصنوعی: این دردی که احساس می‌کنی، ریشه در وجود تو دارد و به نسل‌های پیشینت باز می‌گردد.
در جهان جز درد دل سامان مخواه
نعمت از حق خواه و از سلطان مخواه
هوش مصنوعی: در دنیا توقع نداشته باش که جز درد و رنج چیز دیگری بیابی. از خداوند نعمت بخواه و از پادشاهان انتظار نداشته باش.
ای بسا مرد حق اندیش و بصیر
می شود از کثرت نعمت ضریر
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که دارای تفکر درست و بینش بالا هستند، به دلیل فراوانی نعمت‌ها و زندگی راحت، دچار غفلت و نادانی می‌شوند.
کثرت نعمت گداز از دل برد
ناز می آرد نیاز از دل برد
هوش مصنوعی: بسیاری از نعمت‌ها موجب می‌شود که دل انسان از اندوه خالی شود و از درون به آرامش و نیازی معنوی برسد.
سالها اندر جهان گردیده ام
نم به چشم منعمان کم دیده ام
هوش مصنوعی: سال‌ها در دنیا سفر کرده‌ام، اما هیچ‌گاه کمبود محبت و مهربانی را در چشمان مردم ندیده‌ام.
من فدای آنکه درویشانه زیست
وای آنکو از خدا بیگانه زیست
هوش مصنوعی: من جانم را فدای کسی می‌کنم که زندگی‌اش ساده و بی‌پیرایه است و برعکس، بر خود فردی که از خدا دور است، تأسف می‌خورم.
در مسلمانان مجو آن ذوق و شوق
آن یقین آن رنگ و بو آن ذوق و شوق
هوش مصنوعی: در میان مسلمانان، نمی‌توان آن احساس شگفت‌انگیز، یقین و جذابیت را یافت.
عالمان از علم قرآن بی نیاز
صوفیان درنده گرگ و مو دراز
هوش مصنوعی: دانشمندان از دانش قرآن نیازی ندارند، اما صوفیان مانند گرگ‌های درنده و مو بلند هستند.
گرچه اندر خانقاهان های و هوست
کو جوانمردی که صهبا در کدوست
هوش مصنوعی: اگرچه در خانقاه‌ها و مکان‌های عبادت شلوغی و سر و صدا وجود دارد، اما کجاست آن فرد نیکوکار که می‌تواند در کنار این شلوغی‌ها آرامش و خلوص را در دل داشته باشد؟
هم مسلمانان افرنگی مآب
چشمهٔ کوثر بجویند از سراب
هوش مصنوعی: مسلمانان که به شیوه‌های غربی زندگی می‌کنند، به دنبال چشمه معرفت و حقیقت هستند، اما تنها به چیزهای نادرست و توهمی دست می‌یابند.
بی خبر از سر دین اند این همه
اهل کین اند اهل کین اند این همه
هوش مصنوعی: این افراد بی‌خبر از حقیقت دین هستند و دلی پر از کینه و عداوت دارند.
خیر و خوبی بر خواص آمد حرام
دیده ام صدق و صفا را در عوام
هوش مصنوعی: خیر و خوبی برای افراد خاص ممنوع شده، اما صداقت و پاکی را در میان مردم عادی دیده‌ام.
اهل دین را باز دان از اهل کین
هم نشین حق بجو با او نشین
هوش مصنوعی: با افرادی که اهل ایمان و دین هستند معاشرت کن و در کنار آنان باش؛ زیرا با کسانی که کینه دارند، هم‌نشینی نکن.
کرکسان را رسم و آئین دیگر است
سطوت پرواز شاهین دیگرست
هوش مصنوعی: کرکسان دارای آداب و روش‌های متفاوتی هستند، اما شجاعت و قدرت پرواز شاهین بسیار متمایز و خاص است.
مرد حق از آسمان افتد چو برق
هیزم او شهر و دشت غرب و شرق
هوش مصنوعی: مرد نیکوکار و حق‌طلب به مانند یک باران رحمت می‌بارد و تاثیرش در هر گوشه از زمین، چه شهر و چه دشت، احساس می‌شود.
ما هنوز اندر ظلام کائنات
او شریک اهتمام کائنات
هوش مصنوعی: ما هنوز در تاریکی‌های جهان هستی مشغول کار و تلاش هستیم و با این وجود، به نوعی بخشی از این جهان به حساب می‌آییم.
او کلیم و او مسیح و او خلیل
او محمد او کتاب او جبرئیل
هوش مصنوعی: او موسای کلیم است، مسیح است، ابراهیم خلیل است، محمد است، کتاب خداست و جبرئیل نیز هست.
آفتاب کائنات اهل دل
از شعاع او حیات اهل دل
هوش مصنوعی: خورشید عالم وجود، منبع حیات و زندگی اهل دل است و همه آن‌ها از نور و انرژی او بهره‌مند می‌شوند.
اول اندر نار خود سوزد ترا
باز سلطانی بیاموزد ترا
هوش مصنوعی: ابتدا در آتش خویشتن بسوز، پس از آن به تو می‌آموزد که چگونه بر دیگران سلطه داشته باشی.
ما همه با سوز او صاحبدلیم
ورنه نقش باطل آب و گلیم
هوش مصنوعی: ما همه به خاطر درد و رنج او به مقام و درک رسیده‌ایم، وگرنه چیزهای بی‌ارزشی مانند آب و گلیم هیچ معنایی ندارند.
ترسم این عصری که تو زادی درآن
در بدن غرق است و کم داند ز جان
هوش مصنوعی: تردید دارم که این عصر که تو در آن به دنیا آمدی، در دنیایی غرق است که کمی از حقیقت زندگی و روح خود آگاه است.
چون بدن از قحط جان ارزان شود
مرد حق در خویشتن پنهان شود
هوش مصنوعی: زمانی که وجود انسان از کمبود روح و جان رنج می‌برد، انسان حقیقی در درون خود پنهان می‌شود.
در نیابد جستجو آن مرد را
گرچه بیند روبرو آن مرد را
هوش مصنوعی: هر کس نمی‌تواند به عمق درک و فهم آن مرد دست پیدا کند، حتی اگر او را از نزدیک ببیند.
تو مگر ذوق طلب از کف مده
گرچه در کار تو افتد صد گره
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شادی و لذت هستی، آن را از دست نده، حتی اگر در مسیرت با مشکلات و چالش‌های زیادی مواجه شوی.
گر نیابی صحبت مرد خبیر
از اب وجد آنچه من دارم بگیر
هوش مصنوعی: اگر نتوانی گفتگو با مردی دانا داشته باشی، آنچه من دارم را بگیر و بهره‌مند شو.
پیر رومی را رفیق راه ساز
تا خدا بخشد ترا سوز و گداز
هوش مصنوعی: دوست خوبی را برای سفر انتخاب کن که تجربه کافی دارد، تا خداوند به تو عشق و شور و شوق عطا کند.
زانکه رومی مغز را داند ز پوست
پای او محکم فتد در کوی دوست
هوش مصنوعی: روسی که به عمق‌دهندگی و اصل مطلب آگاهی دارد، از ظواهر و سطح امور نمی‌گذرد و در راه محبت و دوستی استوار و محکم قدم برمی‌دارد.
شرح او کردند و او را کس ندید
معنی او چون غزال از ما رمید
هوش مصنوعی: آن‌ها درباره او صحبت کردند، اما هیچ‌کس او را ندید. مانند غزالی که از دست ما فرار کرد، او نیز از درک ما دور شد.
رقص تن از حرف او آموختند
چشم را از رقص جان بر دوختند
هوش مصنوعی: بدن از سخن او هنر رقص را یاد گرفت و چشمان، از رقص روح بر آن دوخته شدند.
رقص تن در گردش آرد خاک را
رقص جان برهم زند افلاک را
هوش مصنوعی: حرکت و چرخش بدن سبب به حرکت درآمدن خاک می‌شود، در حالی که جنبش روح می‌تواند آسمان‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.
علم و حکم از رقص جان آید بدست
هم زمین هم آسمان آید بدست
هوش مصنوعی: علم و حکمت از تحرک و پویایی روح به دست می‌آید و هر دو عالم مادی و معنوی را در بر می‌گیرد.
فرد ازوی صاحب جذب کلیم
ملت ازوی وارث ملک عظیم
هوش مصنوعی: فردی که از او ویژگی‌ها و خصوصیات بارز جذب جلب می‌کند، مانند کلیم (موسی) که میراث‌دار سرزمین بزرگ و ارزشمندی است.
رقص جان آموختن کاری بود
غیر حق را سوختن کاری بود
هوش مصنوعی: رقص روح به یادگیری و دانش مربوط می‌شود، اما سوختن و تحمل درد به کارهای نادرست و غیرمجاز اشاره دارد.
تا ز نار حرص و غم سوزد جگر
جان برقص اندر نیاید ای پسر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل به آرزوها و نگرانی‌ها دچار است و از درون می‌سوزد، نمی‌تواند به شادی و رقص بیندیشد، ای پسر.
ضعف ایمانست و دلگیریست غم
نوجوانا «نیمه پیری است غم»
هوش مصنوعی: این مصراع به این معناست که غم و نگرانی ناشی از ضعف ایمان و دلگیری در جوانی است و به نوعی احساس می‌شود که مشکلات و غم‌ها حتی در دوران جوانی شبیه به بار سنگینی از پیری زودرس هستند.
می شناسی حرص «فقر حاضر» است
من غلام آنکه بر خود قاهر است
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که حرص و طمع ناشی از فقر همیشه حاضر و در دسترس است؟ من به آن کسی که بر نفس خود تسلط دارد، احترام می‌گذارم و او را می‌ستایم.
ای مرا تسکین جان ناشکیب
تو اگر از رقص جان گیری نصیب
هوش مصنوعی: ای آرامش‌بخش جان من، تو که به من آرامش می‌دهی، اگر از شادی و رقص جان بگیری، برایم خوشحالی می‌آوری.
سر دین مصطفی گویم ترا
هم به قبر اندر دعا گویم ترا
هوش مصنوعی: من در مورد دین پیامبر مصطفی با تو سخن می‌گویم و همچنین در کنار قبر او برایت دعا می‌کنم.