گنجور

بخش ۱۵ - حکایت الماس و زغال

از حقیقت باز بگشایم دری
با تو می گویم حدیث دیگری
گفت با الماس در معدن ، زغال
ای امین جلوه های لازوال
همدمیم و هست و بود ما یکیست
در جهان اصل وجود ما یکیست
من بکان میرم ز درد ناکسی
تو سر تاج شهنشاهان رسی
قدر من از بد گلی کمتر ز خاک
از جمال تو دل آئینه چاک
روشن از تاریکی من مجمر است
پس کمال جوهرم خاکستر است
پشت پا هر کس مرا بر سر زند
بر متاع هستیم اخگر زند
بر سروسامان من باید گریست
برگ و ساز هستیم دانی که چیست؟
موجه ی دودی بهم پیوسته ئی
مایه دار یک شرار جسته ئی
مثل انجم روی تو هم خوی تو
جلوه ها خیزد ز هر پهلوی تو
گاه نور دیده ی قیصر شوی
گاه زیب دسته ی خنجر شوی
گفت الماس ای رفیق نکته بین
تیره خاک از پختگی گردد نگین
تا به پیرامون خود در جنگ شد
پخته از پیکار مثل سنگ شد
پیکرم از پختگی ذوالنور شد
سینه ام از جلوه ها معمور شد
خوار گشتی از وجود خام خویش
سوختی از نرمی اندام خویش
فارغ از خوف و غم و وسواس باش
پخته مثل سنگ شو الماس باش
می شود از وی دو عالم مستنیر
هر که باشد سخت کوش و سختگیر
مشت خاکی اصل سنگ اسود است
کو سر از جیب حرم بیرون زد است
رتبه اش از طور بالا تر شد است
بوسه گاه اسود و احمر شد است
در صلابت آبروی زندگی است
ناتوانی ، ناکسی ناپختگی است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از حقیقت باز بگشایم دری
با تو می گویم حدیث دیگری
هوش مصنوعی: من می‌خواهم در مورد حقیقتی با تو صحبت کنم که از آن فاصله بگیرم و داستانی دیگر را به تو بگویم.
گفت با الماس در معدن ، زغال
ای امین جلوه های لازوال
هوش مصنوعی: گفت: ای نزدیک، مثل الماس در معدن، زغال را درخشش و زیبایی بی‌پایان خود را نشان بده.
همدمیم و هست و بود ما یکیست
در جهان اصل وجود ما یکیست
هوش مصنوعی: ما دوستان هم هستیم و تمام وجود ما در این دنیا یکی است. اصل وجود ما یکی و یگانه است.
من بکان میرم ز درد ناکسی
تو سر تاج شهنشاهان رسی
هوش مصنوعی: من از درد و اندوه می‌روم، زیرا تو به مقام و قدرتی رسیدی که شایسته‌ی تاج و تخت شاهان است.
قدر من از بد گلی کمتر ز خاک
از جمال تو دل آئینه چاک
هوش مصنوعی: من ارزش و مقامم از بدترین گل کمتر است و از زیبایی تو دل‌ام همچون آینه‌ای شکسته و زخمی شده است.
روشن از تاریکی من مجمر است
پس کمال جوهرم خاکستر است
هوش مصنوعی: از تاریکی من روشنایی به وجود آمده است، پس جوهر وجود من تنها خاکستر است.
پشت پا هر کس مرا بر سر زند
بر متاع هستیم اخگر زند
هوش مصنوعی: هر کسی که به من آسیب بزند و لگد به من بزند، باعث می‌شود که من مانند ذغالی شعله‌ور شوم.
بر سروسامان من باید گریست
برگ و ساز هستیم دانی که چیست؟
هوش مصنوعی: بر حال و وضع من باید گریه کرد، چرا که ما همچون برگ و ساز هستیم، می‌دانی که چه سرنوشتی داریم؟
موجه ی دودی بهم پیوسته ئی
مایه دار یک شرار جسته ئی
هوش مصنوعی: شکلی از دود که به هم پیوسته است و به نوعی پرمایه به نظر می‌رسد، شبیه به شعله‌ای است که جسته و گریخته در حال پدیدار شدن است.
مثل انجم روی تو هم خوی تو
جلوه ها خیزد ز هر پهلوی تو
هوش مصنوعی: مانند ستاره‌ها، زیبایی و جذابیت تو از هر طرف و جنبه‌ای خود را نشان می‌دهد.
گاه نور دیده ی قیصر شوی
گاه زیب دسته ی خنجر شوی
هوش مصنوعی: گاهی مانند چشمان عزیز پادشاه می‌شوی و گاهی به زیبایی دسته‌ی خنجر تبدیل می‌گردی.
گفت الماس ای رفیق نکته بین
تیره خاک از پختگی گردد نگین
هوش مصنوعی: دوست دوست داشتنی، الماس می‌گوید که حتی خاک تیره و بی‌ارزش می‌تواند از طریق فرآیند پختگی به جواهر تبدیل شود.
تا به پیرامون خود در جنگ شد
پخته از پیکار مثل سنگ شد
هوش مصنوعی: با توجه به تجربیات و مشکلاتی که در زندگی داشته، به دور و بر خود توجه کرده و توانسته است به مانند سنگی مقاوم و محکم در برابر چالش‌ها و سختی‌ها ایستادگی کند.
پیکرم از پختگی ذوالنور شد
سینه ام از جلوه ها معمور شد
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر تجربیات و چالش‌ها پخته شده و سینه‌ام پر از جلوه‌ها و زیبایی‌هاست.
خوار گشتی از وجود خام خویش
سوختی از نرمی اندام خویش
هوش مصنوعی: تو به خاطر نادانی و خامی خودت ذلیل و خوار شدی و به خاطر لطافت و نرمی وجودت دچار سوخت و آتش شدی.
فارغ از خوف و غم و وسواس باش
پخته مثل سنگ شو الماس باش
هوش مصنوعی: از ترس و ناراحتی و دغدغه‌های بی‌مورد دور باش، با آرامش و استحکام مانند سنگ و درخشان مثل الماس زندگی کن.
می شود از وی دو عالم مستنیر
هر که باشد سخت کوش و سختگیر
هوش مصنوعی: هر کسی که جدی و سخت‌کوش باشد می‌تواند از روشنایی و دانش هر دو جهان بهره‌مند شود.
مشت خاکی اصل سنگ اسود است
کو سر از جیب حرم بیرون زد است
هوش مصنوعی: تکه‌ای از خاک، اساس و ریشه‌ی سنگ سیاه است که سر از جیب کعبه بیرون آمده است.
رتبه اش از طور بالا تر شد است
بوسه گاه اسود و احمر شد است
هوش مصنوعی: مقام او بالاتر رفته است و مکانش به رنگ‌های سیاه و سرخ درآمده است.
در صلابت آبروی زندگی است
ناتوانی ، ناکسی ناپختگی است
هوش مصنوعی: در استقامت و قدرت زندگی، ناتوانی و بی‌اعتباری نیازی به کمال ندارد.

حاشیه ها

1394/11/19 21:02
علی

تاثیر پذیرفته از کتاب چنین گفت زرتشت
تمثیل نیچه از الماس و زغال سنگ "چرا چنین سخت؟" زغال سنگ روزی به الماس چنین گفت