بخش ۳۶ - حکایت بایزید علیه الرحمة
رهروی ناگه به نزد بایزید
چون بر آمد خانه را دربسته دید
حلقه بر در زد که مرغ دام کو؟
رهبر عالم شه بسطام کو؟
بایزیدش گفت کای روشنروان
سالها شد تا ازو جویم نشان
در همه عمر آرزوی او مراست
بایزید اندر همه عالم کجاست
من بسی جستم ز پیدا و نهفت
کس نشان بایزیدم را نگفت
پاکبازان ره چنین پیمودهاند
تا دمی بیخود ز خود آسودهاند
گر بدو پیوندی از خود درگذر
بینشان شو تا نشان یابی مگر
با تو گویم در رهش چون آمدی
همچو مار از پوست بیرون آمدی
بخش ۳۵ - در بیان تجلی ذات میفرماید: چون زدود آئینه، صافی شد زشکبخش ۳۷ - در بیان سماع و کیفیت آن میفرماید: صبحدم بر کف نهادم جام عشق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رهروی ناگه به نزد بایزید
چون بر آمد خانه را دربسته دید
هوش مصنوعی: یک رهرو ناگهان به نزد بایزید رسید، اما وقتی به خانهاش رسید، متوجه شد در آن بسته است.
حلقه بر در زد که مرغ دام کو؟
رهبر عالم شه بسطام کو؟
هوش مصنوعی: کسی به در آمد و پرسید که پرنده دام کجاست؟ و رهبر جهانیان، شاه بسطام، کجاست؟
بایزیدش گفت کای روشنروان
سالها شد تا ازو جویم نشان
هوش مصنوعی: بایزید به او گفت: ای روح روشنی، سالهاست که در جستجوی نشانهای از تو هستم.
در همه عمر آرزوی او مراست
بایزید اندر همه عالم کجاست
هوش مصنوعی: من در تمام زندگیام آرزوی او را دارم. بایزید، در این دنیای بزرگ کجاست؟
من بسی جستم ز پیدا و نهفت
کس نشان بایزیدم را نگفت
هوش مصنوعی: من تلاش زیادی کردم تا سرنخی از بایزید پیدا کنم، اما کسی نشانی از او به من نداد و هیچکس دربارهاش چیزی نگفت.
پاکبازان ره چنین پیمودهاند
تا دمی بیخود ز خود آسودهاند
هوش مصنوعی: پرهیزکاران و کسانی که به راه راست رفتهاند، به خاطر آن است که لحظهای از خود بیخبر باشند و آرامش بگیرند.
گر بدو پیوندی از خود درگذر
بینشان شو تا نشان یابی مگر
هوش مصنوعی: اگر به او پیوندی برقرار کنی، باید از خودت فاصله بگیری و ناپدید شوی تا بتوانی نشان و حقیقتی را پیدا کنی.
با تو گویم در رهش چون آمدی
همچو مار از پوست بیرون آمدی
هوش مصنوعی: وقتی تو در مسیر عشق به من قدم گذاشتی، مانند ماری که از پوست خود بیرون میآید، تغییر کرده و به شکلی جدید ظهور کردی.

امیر حسینی هروی