گنجور

بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

باز طبعم را هوای دیگر است
بلبل جان را نوای دیگر است
باز شهباز دلم پرواز کرد
تا چه رسم است اینکه یار آغاز کرد
این چه شور است آخر اندر خاطرم
مایه سودا بود اندر سرم
در مشام من چه گل دارد خبر
این نسیم از باغ خلد آمد مگر
موج دریای معانی میرسد
یا نشان از بی نشانی میرسد
طبع را الهام ربانیست این
یا مگر تلقین روحانیست این
از جهان جان فتوحست این سخن
ماورای عقل و روحست این سخن
برتر است از عرش اعلی منزلش
زانکه توحید خدایست اولش
گرچه گفتم آنچه از تقلید ماست
وحدتست او برتر از توحید ماست
بر زبان حرف آید و در دل خیال
برتر است از هر دو ملک لایزال
هیبتش مرغ خرد را پر بسوخت
طوطی اندیشه ها را لب بسوخت
دور از این اندیشه تأویل همه
برتر از تشبیه و تمثیل همه
سر توحیدش نیابد فهم کس
حیرت آمد حاصل دانا و بس
عزتش اندیشه را مسمار زد
تا یقین اینجا در انکار زد
کفر و ایمان گفته در حیرت ورا
جل و عز تشبیه یا رب الوری
هرچه هستش آشنائی میدهد
جمله بر وحدت گواهی میدهد
تا نپنداری که او بیش و کم است
کاین همه از نوع و جنس عالمست
پنج و چار و شش نباشد ذات او
نفی هستیها بود اثبات او
چون نگشت آگه کس از سر قدم
علت معلول را درکش قلم
مبدع بیچون و بی آلت خداست
هرچه عقلت پی برد اینجا خطاست
کفر و ایمان عرصه میدان او
گوی دلها درخم چوگان او
آنچه دریابد همه زیبا نهاد
الذی هو قاهر فوق العباد
فعل او با فعل کس مانند نی
جز خموشی رهبری مانند هی
پرتو او داده مارا خرمی
ورنه چند و چیست اصل آدمی
صنع او چون لطف خود اظهار کرد
آب و گل را قابل دیدار کرد
کنت کنزاً تا چه حکمتهاست این
فیه من روحی چه نسبتهاست این
این همه آب حیات از جوی تو
عقل را سرگشته گم در کوی تو
آتش شوقت جهانی سوخته
بی تو شمع هیچکس نفروخته
از صفات ذات پاکت نیک بد
معترف گشته بنادانی خود
خطبه بر نام تو خوانند این همه
از تو جز نامی ندانند این همه
گرچه توحید تو می خوانیم ما
هم تو دانائی و نادانیم ما
ای پر از غوغای تو بازار دل
حیرت و سوداست با تو کاردل
عقل چون زائل شود خود غافل است
کی شناسد مر تو را این مشکل است
تا قبول فیض تو همره نشد
جان زجان و دل ز دل آگه نشد
قدرتت یک نفخه در حکمت دمید
جوهر و جسم و طبایع شد پدید
قسمت از امر تو آمد بیش و کم
گردش افلاک باشد متهم
زیر و بالا و نهان و آشکار
نیست جز آثار صنع کردگار
حضرت او برتر از الا و لاست
این مگس دان از پی غوغای ماست
ای مبرا از خیالات و گمان
ای منزه از اشارات و بیان
آدمی را کی رسد اثبات تو
ای بخود معروف و عارف ذات تو
گر دمی لطف توام تلقین کند
جبرئیلم از فلک تحسین کند
چون کمال دانشم نادانیست
چاره کارم همه حیرانیست
باریم توفیق ده تا یک نفس
بر زبان رانم همی حمد تو بس
این عروسی را که گشتم جلوه گر
تازه دارش پیش هر صاحبنظر
پرده بر رویش فروهشتم بسی
تا نبیند خویشتن را هر کسی
مریم بکر آمد این پوشیده رو
همچو مریم بی گناه از گفتگو
یا رب از چشم بدانش دور دار
اهل دل را چشم از او پرنور دار
من که حلقه بر در جان میزنم
رب هب لی چون سلیمان میزنم
بخششی کن تا بدار الملک دین
ملک معنی را کنم زیر نگین
مهر خود کن تا بخوانندش همه
داغ خود کن تا بدانندش همه
وارهان از محنت آب و گلم
تا شود هستی تو جان و دلم
کاشف اسرار و دانای ضمیر
چون تو را دانم خدایا دستگیر
بر سر کوی خودم خورسندکن
هرچه من بگسسته ام پیوند کن
گر بگردد قبله معبودم توئی
و ر بپاید قصه مقصودم توئی
ای ورای هرچه میگیرم قیاس
نعمتم دادی و کردی حق شناس
گر زیان کردم تو دیدی از نهفت
صد یکی نتوانم از شکر تو گفت
گر بهر موئی دو صد سجده برم
شکر موئی ناورم چون بنگرم
بد بسی کردم نکو پنداشتم
هیچ جای آشتی نگذاشتم
ای شب افروز سحرخیزان راه
همچو شب دارم دل و نامه سیاه
حالت من گشته چون صبح نخست
بی ثبات و خود نما ونادرست
غافلم از کار و عقلم داده ای
من گریزانم تو در بگشاده ای
رحم کن بر غفلت و نادانیم
کی بخواند گر تو بیرون رانیم
ای امید ناامیدان کوی تو
هر دو عالم را اشارت سوی تو
زان عنایتهای بی علت که هست
این ز پا افتاده را مفکن ز دست
پیش از آن کز من توانائی رسد
رحمتی کن گرچه رسوائی رسد
دانشم از عالم تحقیق بخش
بر طریق مصطفی توفیق بخش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز طبعم را هوای دیگر است
بلبل جان را نوای دیگر است
هوش مصنوعی: علاقه و تمایل من به چیزی جدید و متفاوت است و روح پرچمش، صدایی تازه و خاص می‌طلبد.
باز شهباز دلم پرواز کرد
تا چه رسم است اینکه یار آغاز کرد
هوش مصنوعی: پرواز دوباره قلب من شروع شده است و حالا منتظرم ببینم یار چه شروعی را رقم می‌زند.
این چه شور است آخر اندر خاطرم
مایه سودا بود اندر سرم
هوش مصنوعی: این چه احساسی است که در ذهنم وجود دارد؟ این فکر و حالتی که در سرم است، به شدت مرا پریشان کرده و باعث شده که دچار تشویش شوم.
در مشام من چه گل دارد خبر
این نسیم از باغ خلد آمد مگر
هوش مصنوعی: این نسیم چه بویی از بهشت و باغ‌های سرسبز به مشام من می‌آورد، انگار که عطر گل‌ها خبر از زیبایی و طراوت آنجا دارد.
موج دریای معانی میرسد
یا نشان از بی نشانی میرسد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که امواج دریا نماد جریان عمیق معانی و احساسات هستند. گویی این امواج، نشانه‌ای از حالتی هستند که نمی‌توان به آسانی آن را درک کرد یا مشخص کرد. این تصویر نشان‌دهنده‌ی عظمت و پیچیدگی اندیشه‌ها و احساساتی است که در پس آن وجود دارند، و به نوعی به ما می‌گوید که ممکن است در دنیای معنوی، هر چیزی که به نظر می‌رسد، نشانه‌ای از امر نامشخص یا نامعلوم باشد.
طبع را الهام ربانیست این
یا مگر تلقین روحانیست این
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که شاید الهامات و اندیشه‌هایی که به ذهن انسان می‌رسد، از طرف خداوند است یا ممکن است ناشی از تأثیرات روحانی باشد. در واقع، شاعر به بررسی منبع خلاقیت و احساسات درونی می‌پردازد و اینکه آیا این الهامات از سوی یک قدرت بالاتر آمده یا تحت تأثیر تجربیات و آموزش‌های روحانی است.
از جهان جان فتوحست این سخن
ماورای عقل و روحست این سخن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این سخن از دنیای فراتر از عقل و روح است و به نوعی ارتباطی با دستاوردهای عمیق و معنوی دارد. به عبارتی، این سخن به حقایق والایی اشاره دارد که فراتر از درک عادی انسان‌هاست.
برتر است از عرش اعلی منزلش
زانکه توحید خدایست اولش
هوش مصنوعی: منزلت او از عرش بلندتر است، چون که ابتدا و سرآغاز آن به یک خداوند یگانه تعلق دارد.
گرچه گفتم آنچه از تقلید ماست
وحدتست او برتر از توحید ماست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گرچه من از طریق تقلید مسائلی را بیان کرده‌ام که نشان‌دهنده‌ی وحدت است، اما حقیقت و اصل موضوع فراتر از توحید و یکتاپرستی ماست.
بر زبان حرف آید و در دل خیال
برتر است از هر دو ملک لایزال
هوش مصنوعی: آنچه که بر زبان می‌آید، تنها یک کلام است و آنچه در دل می‌گذرد، بالاتر و ارزشمندتر از هر دو جهان جاودانی است.
هیبتش مرغ خرد را پر بسوخت
طوطی اندیشه ها را لب بسوخت
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت او به حدی است که عقل را به آتش می‌کشد و افکار و اندیشه‌ها را به زبان بی‌زبان می‌کند.
دور از این اندیشه تأویل همه
برتر از تشبیه و تمثیل همه
هوش مصنوعی: از این فکر دور شو که تفسیر همه چیز بهتر از مقایسه و مثال زدن است.
سر توحیدش نیابد فهم کس
حیرت آمد حاصل دانا و بس
هوش مصنوعی: در زمینه وحدت و یگانگی، هیچ کس نمی‌تواند به درستی آن را درک کند و فقط با شگفتی می‌توان به عمق این مفهوم پی برد؛ این تنها نتیجه‌ای است که انسان‌ها به آن دست می‌یابند.
عزتش اندیشه را مسمار زد
تا یقین اینجا در انکار زد
هوش مصنوعی: او به تفکر و اندیشه احترام گذاشت و آن را محکم کرد تا اینکه یقین و باور او در اینجا به چالش کشیده شد.
کفر و ایمان گفته در حیرت ورا
جل و عز تشبیه یا رب الوری
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از جهل و دانایی و حیرتی است که در مورد حقیقت خداوند و ویژگی‌های او وجود دارد. شاعر به نوعی توصیف می‌کند که حتی در موضوعات ایمان و کفر، در وجود ذات الهی، انسان را حیران و متعجب می‌کند. این بیان به بزرگ و عزیز بودن خداوند اشاره دارد و نشان‌دهنده‌ی عمق و وسعت تفکر درباره‌ی اوست.
هرچه هستش آشنائی میدهد
جمله بر وحدت گواهی میدهد
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، ما را به آشنایی با یکدیگر دعوت می‌کند و همه اینها نشان‌دهندهٔ وجود یکپارچگی و وحدت میان ماست.
تا نپنداری که او بیش و کم است
کاین همه از نوع و جنس عالمست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نباید فکر کنی که او بیشتر یا کمتر از آنچه که هست، وجود دارد؛ زیرا این همه چیز از نوع و جنس جهان است.
پنج و چار و شش نباشد ذات او
نفی هستیها بود اثبات او
هوش مصنوعی: ذات او نه به عددی خاص محدود است، بلکه وجود او نفی‌کننده همه هستی‌ها و در عین حال اثبات‌کننده حقیقتی عمیق‌تر است.
چون نگشت آگه کس از سر قدم
علت معلول را درکش قلم
هوش مصنوعی: وقتی کسی از آغاز و علت هر چیزی آگاه نشود، نمی‌تواند به درستی مفهوم و اثر آن را درک کند.
مبدع بیچون و بی آلت خداست
هرچه عقلت پی برد اینجا خطاست
هوش مصنوعی: خالق واقعی و بی‌نظیر تنها خداوند است. هر چیزی که ذهنِ تو به آن رسید و فهمید، در اینجا اشتباه است.
کفر و ایمان عرصه میدان او
گوی دلها درخم چوگان او
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، کفر و ایمان همانند دو رقیب در یک مسابقه وجود دارند و قلب‌ها به عنوان گوی‌های بازی در دست او هستند که فرمانروایی می‌کند.
آنچه دریابد همه زیبا نهاد
الذی هو قاهر فوق العباد
هوش مصنوعی: هر چیزی که فهمیده شود، زیبایی خاص خود را دارد. خداوندی که بر بندگان خود تسلط دارد، همیشه برتر و قاهر است.
فعل او با فعل کس مانند نی
جز خموشی رهبری مانند هی
هوش مصنوعی: عمل او با عمل دیگران قابل مقایسه نیست، جز اینکه در سکوت مانند رهبری که تنها موجود است، به راه می‌برد.
پرتو او داده مارا خرمی
ورنه چند و چیست اصل آدمی
هوش مصنوعی: نور و روشنی او به ما شادی و سرزندگی داده است، وگرنه زندگی انسان به چه ارزش و معنایی خواهد بود؟
صنع او چون لطف خود اظهار کرد
آب و گل را قابل دیدار کرد
هوش مصنوعی: آفرینش او با ناز و لطفی که نشان داد، موجب شد که آب و خاک قابلیت دیدن و شگفتی پیدا کنند.
کنت کنزاً تا چه حکمتهاست این
فیه من روحی چه نسبتهاست این
هوش مصنوعی: تو گنجی هستی پر از حکمت‌ها و رازها، این روح من چه نسبتی با تو دارد!
این همه آب حیات از جوی تو
عقل را سرگشته گم در کوی تو
هوش مصنوعی: این همه آب زندگی که از جوی تو جاری است، عقل و اندیشه را در مسیر تو حیران و گم کرده است.
آتش شوقت جهانی سوخته
بی تو شمع هیچکس نفروخته
هوش مصنوعی: شوق و علاقه‌ام به تو باعث شده که دنیا به آتش بکشد و همه را بی‌تو تنها و در darkness оставит. هیچ شمعی نمی‌تواند روشنایی بدهد و هیچ کس نتوانسته است شعله‌ای برای این عشق روشن کند.
از صفات ذات پاکت نیک بد
معترف گشته بنادانی خود
هوش مصنوعی: من به نادانی خود اعتراف کرده‌ام که از ویژگی‌های ذات پاک تو، خوب و بد را می‌شناسم.
خطبه بر نام تو خوانند این همه
از تو جز نامی ندانند این همه
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد فقط به نام تو آشنا هستند و هیچ چیز دیگری از تو نمی‌دانند، حتی در مدح و ستایش تو سخن می‌گویند.
گرچه توحید تو می خوانیم ما
هم تو دانائی و نادانیم ما
هوش مصنوعی: ما با وجود اینکه به یکتایی و خالقیت تو ایمان داریم، اما خود را در شناخت و فهم تو ناتوان می‌دانیم.
ای پر از غوغای تو بازار دل
حیرت و سوداست با تو کاردل
هوش مصنوعی: ای کسی که وجودت شلوغ و پرهیاهوست، بازار دل پر از حیرت و آشفته‌گی است و برای دل تنها با تو کار دارد.
عقل چون زائل شود خود غافل است
کی شناسد مر تو را این مشکل است
هوش مصنوعی: وقتی عقل از بین می‌رود، خود به حال غفلت است و نمی‌تواند تو را بشناسد. این مسئله بسیار دشوار است.
تا قبول فیض تو همره نشد
جان زجان و دل ز دل آگه نشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که لطف و رحمت تو شامل حال من نشد، جان من از جان و دل من از دل آگاه نشد.
قدرتت یک نفخه در حکمت دمید
جوهر و جسم و طبایع شد پدید
هوش مصنوعی: قدرت تو به اندازه یک دم از حکمت است که باعث ظهور جوهر، جسم و ویژگی‌های طبیعی شد.
قسمت از امر تو آمد بیش و کم
گردش افلاک باشد متهم
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر تو در زندگی همیشه تحت تأثیر تغییرات و چرخش‌های جهان و کائنات قرار دارد و این تأثیرات به خوبی مشخص و قابل مشاهده هستند.
زیر و بالا و نهان و آشکار
نیست جز آثار صنع کردگار
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در عالم، چه پنهان و چه آشکار، جز نشانه‌هایی از خالق و آفریننده نیست.
حضرت او برتر از الا و لاست
این مگس دان از پی غوغای ماست
هوش مصنوعی: حضرت او سرآمد همه عالی‌مقامان است و این مگس برای جلب توجه ما به سر و صدا افتاده است.
ای مبرا از خیالات و گمان
ای منزه از اشارات و بیان
هوش مصنوعی: ای تو که از تصورات و گمان‌ها دوری و از هر نوع اشاره و بیان پاکیزه‌ای.
آدمی را کی رسد اثبات تو
ای بخود معروف و عارف ذات تو
هوش مصنوعی: انسان چگونه می‌تواند وجود تو را ثابت کند، ای کسی که خود به خوبی شناخته شده و ذات تو شناخته شده است؟
گر دمی لطف توام تلقین کند
جبرئیلم از فلک تحسین کند
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای مهربانی تو به من الهام دهد، جبرئیل از آسمان به ستایش من خواهد پرداخت.
چون کمال دانشم نادانیست
چاره کارم همه حیرانیست
هوش مصنوعی: وقتی به حد زیادی از دانش رسیده‌ام، فهمیدن کارها برایم دشوار شده و دچار سردرگمی هستم.
باریم توفیق ده تا یک نفس
بر زبان رانم همی حمد تو بس
هوش مصنوعی: به من توفیق بده که فقط برای یک لحظه نیز زبانم را به ستایش تو باز کنم.
این عروسی را که گشتم جلوه گر
تازه دارش پیش هر صاحبنظر
هوش مصنوعی: این عروسی که من در آن حضور دارم، به زیبایی و شکوهی تازه برای هر کسی که دانا و صاحب نظر باشد، نمایش داده شده است.
پرده بر رویش فروهشتم بسی
تا نبیند خویشتن را هر کسی
هوش مصنوعی: من پرده‌ای بر چهره‌اش کشیدم تا هیچ کس نتواند او را ببیند و او خودش را بشناسد.
مریم بکر آمد این پوشیده رو
همچو مریم بی گناه از گفتگو
هوش مصنوعی: دختری با چهره‌ای زیبا و بی‌گناه به اینجا آمده است، همچون مریم مقدس که در خلوت و آرامش به سر می‌برد.
یا رب از چشم بدانش دور دار
اهل دل را چشم از او پرنور دار
هوش مصنوعی: ای خدا، این انسان‌های با دل را از نگاه آن‌ها دور نگه‌دار و دل‌هایشان را از نور وجود او روشن کن.
من که حلقه بر در جان میزنم
رب هب لی چون سلیمان میزنم
هوش مصنوعی: من که با امید به دروازه‌ی جان می‌کوبم، مانند سلیمان از خدا درخواست می‌کنم که چیزی به من عطا کند.
بخششی کن تا بدار الملک دین
ملک معنی را کنم زیر نگین
هوش مصنوعی: بخشش کن تا بتوانم پادشاهی دین را در زیر نگین خود قرار دهم.
مهر خود کن تا بخوانندش همه
داغ خود کن تا بدانندش همه
هوش مصنوعی: محبت و عاطفه‌ات را به دیگران نشان بده تا همه آن را حس کنند و درد و رنجت را بروز بده تا دیگران از آن باخبر شوند.
وارهان از محنت آب و گلم
تا شود هستی تو جان و دلم
هوش مصنوعی: رهایی از درد و رنج زندگی برای من، تا اینکه وجود تو، جان و دل من شود.
کاشف اسرار و دانای ضمیر
چون تو را دانم خدایا دستگیر
هوش مصنوعی: ای کاش تو را بشناسم، ای کسی که رازها را می‌شناسی و به دل‌ها آگاهی. خدایا، تویی که در مشکلات یاری می‌کنی.
بر سر کوی خودم خورسندکن
هرچه من بگسسته ام پیوند کن
هوش مصنوعی: در محل زندگی خودم هر چیزی که من خراب کرده‌ام، دوباره اصلاح کن و به حالت قبلی برگردان.
گر بگردد قبله معبودم توئی
و ر بپاید قصه مقصودم توئی
هوش مصنوعی: اگر قبله‌ی معبدم عوض شود، تو هنوز هم معبود من خواهی بود و اگر داستان مطلوبم ادامه پیدا کند، تو همان هدف من خواهی بود.
ای ورای هرچه میگیرم قیاس
نعمتم دادی و کردی حق شناس
هوش مصنوعی: ای کسی که فراتر از هر قضاوتی قرار داری، تو نعمت‌هایی به من عطا کردی و به خوبی‌های من پی بردی.
گر زیان کردم تو دیدی از نهفت
صد یکی نتوانم از شکر تو گفت
هوش مصنوعی: اگر زیانی از من دیدی، نمی‌توانم از آنچه در دل دارم یک صدم را هم از سپاسگزاری برای تو بیان کنم.
گر بهر موئی دو صد سجده برم
شکر موئی ناورم چون بنگرم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر یک تار مو، دو صد سجده کنم، شکر آن مو را نخواهم آورد چونکه وقتی به آن نگاه می‌کنم.
بد بسی کردم نکو پنداشتم
هیچ جای آشتی نگذاشتم
هوش مصنوعی: من کارهای بد زیادی انجام دادم، در حالی که فکر می‌کردم کارهایم خوب است و هیچ فرصتی برای صلح و آشتی باقی نگذاشتم.
ای شب افروز سحرخیزان راه
همچو شب دارم دل و نامه سیاه
هوش مصنوعی: ای روشنی بخش شب‌های بیداران، من نیز مانند شب در دل و نوشته‌ام حالت تیره و غمگینی دارم.
حالت من گشته چون صبح نخست
بی ثبات و خود نما ونادرست
هوش مصنوعی: حال من مانند صبح زود شده است؛ نااستوار، خود را به نمایش می‌گذارد و درستی ندارد.
غافلم از کار و عقلم داده ای
من گریزانم تو در بگشاده ای
هوش مصنوعی: من از کار و فکر خود غافل هستم و در حالی که تو درب را باز کرده‌ای، من از تو دور شده‌ام.
رحم کن بر غفلت و نادانیم
کی بخواند گر تو بیرون رانیم
هوش مصنوعی: به دیگران رحم کن، چون ما در غفلت و نادانی به سر می‌بریم. اگر تو ما را تنها بگذاری، چه کسی به فریاد ما خواهد رسید؟
ای امید ناامیدان کوی تو
هر دو عالم را اشارت سوی تو
هوش مصنوعی: ای امید ناامیدان در کوی تو، هر دو دنیا به سوی تو اشاره می‌کنند.
زان عنایتهای بی علت که هست
این ز پا افتاده را مفکن ز دست
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌های بی‌دلیلی که وجود دارد، این فرد زمین‌گیر را از رنج برهان.
پیش از آن کز من توانائی رسد
رحمتی کن گرچه رسوائی رسد
هوش مصنوعی: پیش از آنکه از دست من کاری برآید، لطفی کن، هرچند که این لطف ممکن است باعث شرمندگی من شود.
دانشم از عالم تحقیق بخش
بر طریق مصطفی توفیق بخش
هوش مصنوعی: ای کاش به من علم و دانش درستی عطا کنی تا در مسیر هدایت و راهنمایی پیامبر، موفق باشم.

حاشیه ها

1400/09/20 03:12
ahmad TNT

باز طبعم را هوای دیگراست

بلبل جان را نوای دیگر است

باز شهباز دلم پرواز کرد

تا چه رسم است اینکه یار آغاز کرد

1402/05/24 01:07
سید مصطفی سامع

شعر شماره ۱۷
چهار بار

بیا تو ساقی ، به ساغرم ریز،  می ولای، رسول و آلش 
چو سرکشم می،می پیاپی، شوم  فدای رسول و آلش 


به آب می ده، تو شستشویم ،چواز گناهان ،شوم منزه
سپس گشایم زبان قاصر ،کنم ثنای رسول وآلش 


شنو تو مومن ، بیان ثابت، به شان  و فر ،نبی اکرم 
 خدای دانا، سرشته عالم، فقط  برای، رسول و آلش


اگر رضای، خدا بخواهی، برو به سیرو، سلوک آنان
بدون تردید ، رضایت رب ، بود  رضای رسول و آلش


به آستان نبی و آلش ، ملک غلامان ،بشر گدایان 
فخر نمایم ، اگرپذیرد، مرا گدای، رسول و آلش


ز عمق قلبت نما تو  (سامع) سپاس و حمد خدای یکتا
که ذات منان، عطا نموده، به تو ولای ، رسول و  آلش 
            دوشنبه 25/حمل /1399

پیوند به وبگاه بیرونی

پیوند به وبگاه بیرونی